یادداشت Sh

Sh

Sh

2 روز پیش

تو این کتا
        تو این کتاب دنبال بریده های کوتاه متاثر کننده نگردین 
کل داستان اونقدر میخکوبتون میکنه که وقتی برای این کار نمیمونه:) 
داستان بین آینده و گذشته غوطه میخوره . زمانش مربوط به دوره سوم ( بعد از جنگ جهانی چهارم ) ئه ولی میزان نزدیکی که به شخصیت ها احساس کردم فاصله زمانی رو تا حد عالی جبران کرد 
از طرفی بخش های مربوط به سلطنت و شاهزاده ( درموردش جلوتر صحبت میکنم ) حس اروپای قرن هجده رو بهم میداد 
انگار بعضی فضاها به قدری قشنگن که‌ زمان نمیتونه در اونها دست ببره 

شخصیت اصلی جلد اول سیندر هست. دختری شونزده ساله که پرآوازه ترین مکانیک بازار پکن نوئه. در یازده سالگی اونطور که میدونه به علت تصادف پدر و مادر واقعیش رو از دست داده و خودش تحت جراحی قرار گرفته و بخش هایی از بدنش با فلز جایگزین شده ن 
به کسایی که وضعیت سیندر رو دارن و درصدی از بدنشون فلزیه سایبورگ میگن و در کمال تاسف اونا رو شهروند درجه دو میدونن.
بعلاوه دختری بااراده، مهربون و مصممه که شجاعت زیادی هم داره . درمقابل صحبت هایی که پشت سرش یا جلوی خودش درموردش هست تا حد بالایی بی تفاوته.  
سیندر پیش خانواده سه نفره ای زندگی میکنه که پدر خانواده رو ( گَرِن ) سالها پیش بعد از پیوستن سیندر به خانوادشون  از دست دادن 

آدری نامادری سیندره و موقع خوندن داستان چقدر دلم می‌خواست به طریقی از شرش خلاص بشن 😂🥲 آخه کی یه دختر مظلوم رو انقدر طرد میکنه ؟؟ 

پِرِل دختر هفده ساله آدری هست و با اینکه هیچ کس اندازه آدری نمیتونه با سیندر بد باشه پرل هم دست کمی نداره 
مغروره ولی هر ویژگی منفی که داشت باعث ترحم بیشتر و بیشتر من می‌شد . نه که قصد نویسنده باشه. به نظر من آدمی که این اندازه حقیره لیاقت بحث هم نداره. 

 فرزند دوم آدری، پیِنی چهارده ساله ست. به قول سیندر تنها دوستیه که داره و دختر مهربون و سرزنده تریه. دلم خیلی براش سوخت . ( اگه کتاب رو خونده باشین متوجه منظورم میشین ) 

ایکو اندروید سیندره ( بله فکر کردین بعد از جنگ جهانی چهارم هنوز این دستیارها اختراع نشدن؟ :) ) همنشین همیشگی سیندر و خیلی شیرین و دوست داشتنیه 🥹🥹 می‌تونم بگم قوه احساساتش از سیندر قوی تر بود 😂😂 

کای، دومین شخصیت مهم کتابه ولی برای اینکه ترتیب معرفی خانواده سیندر به هم نخوره الان درموردش صحبت می‌کنم.
شاهزاده‌ی اتحادیه هم‌سود شرقی . این طور توصیفش میکنم : مقتدر، وظیفه شناس، محترم، مودب، مهربون. یاد می‌گیره با شرایط چالش‌برانگیز سازگار شه، انتخابای سخت و درست انجام بده و در نهایت به عنوان یک رهبر و یک انسان شاهد تکامل کای بودیم. 

لِوانا ملکهٔ لوناست، سرزمین لونار . به مردمی که روی ماه زندگی میکنن لونار میگن که موهبت هایی اعم از نفوذ به ذهن و حقایق جلوی چشم انسان‌ها دارن. 

آخرین شخصیتی که بهش اشاره می‌کنم دکتر ارلاند هست، محقق و دانشمند دربار. حقیقتا هر حرفی بیشتر از این درموردش لو دادن داستانه پس سکوت میکنم :)  فقط اضافه می‌کنم با کنایه هایی که در گفت و گوهای بین سیندر و دکتر ارلاند رد و بدل می‌شد خیلی خندیدم. این شوخ طبعی لفظی در مکالماتی که هم خودشون هم اشخاصشون جدی هستن مدتها در نویسندگی فراموش شده بود :) 

درمورد فضا و سبک دیالوگ ها ، یه نقطه قوت بزرگ داشت که می‌تونم اینطور بگم ؛ 
شما با خوندن یه دیالوگ متوجه گوینده میشین. یعنی شخصیت پردازی اونقدر درست انجام شده و در دیالوگ ها هم رسوخ کرده که حتی خطوط کلمات برای هر شخصیت شخصی سازی شده ن که به نظر من برای یه نویسنده کار بی نهایت دشواریه. 
و سخن آخر، حجم هیجان نیمه دوم کتاب به قدری بالاست که مدتها بود تو هیچ کتابی ندیده بودم. انتقالش عالی بود. 

درنهایت خوندن این کتاب رو به شدت پیشنهاد میکنم، اطمینان میدم جزو فراموش نشدنی‌ترین‌ها میشه. 💫🪻
      
35

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.