یادداشت محمد مهدی وزیری

        شرحی بر دو داستان و نسبت ما با غیب

پَختِستان عنوانی رمان کوتاهی می‌باشد که ادوین ابوت در سال ۱۸۸۴ نگاشته است. ابوت به عنوان یک زن که بواسطه پدر معلمش کسب تحصیل کرده و معلم گشته در این رمان به نقد تند و گزنده ساختار اجتماعی و سیاسی جامعهٔ روزگار خود و ارزش‌ها و روابط انسانی در آن می‌پردازد.

این کتاب که بیشتر یک تمثیل عبرت‌آموز است تا یک داستان؛ نشان می‌دهد انسان‌ها در این دنیا از نظر افق دانش و بینش در چه قفس تنگی گرفتارند. داستانی از جهانی خیالی با باشندگانی دو بُعدی که این باشندگان دارای شکل‌های هندسی مثلث، مربع، پنج‌پر، شش‌بر و بالا و بالاتر تا دایره‌اند که ناگزیر در سطح می‌زیند. نویسندهٔ و راوی داستان، یک مربع است که این دنیا را شرح می‌دهد. 

اگر نقطه را هیچستان در نظر بگیریم، آنگاه یک خط می‌شود خطستان زیرا طول دارد، پس اگر بعد عرض به آن اضافه شود وارد پَختستان شده‌ایم و اگر علاوه بر طول و عرض، ارتفاع نیز داشته باشیم در حجمستان قرار گرفته‌ایم. آیا بعد بالاتری نیز داریم؟ فکرستان بُعد بعدتر است. بعد از فکرستان چیست؟ خدا داند. 

کتاب روایت زندگی مربع، از اهالی پختستان است. در پختستان همه چیز پَخت است و هیچ ارتفاعی ندارد. هرچه اضلاع بیشتری داشته باشیم از شهروندان شریف‌تر خواهیم بود. به صورتی که دایره به جهت کثرت اضلاع از گروه حاکمان است و در پایین‌ترین درجات جایگاه زنان می‌باشد که دو ساق برابر داشته و اضلاع تیزی دارند. 

در شرحی که رفت گزیده‌ای از زمینه داستان گفته شد. در این داستان نظام سلسله مراتبی مبتنی بر تعداد اضلاع هر شخص مبنای اعطای امتیازات است. آنها که اضلاع نامنتظم دارند به جهت عدم پیروی از الگو از جامعه حذف می‌شوند و... 
در چنین روایت تمثیلی، نظام اجتماعی انگلستان ۱۸۸۴ و دیگر نظامات اجتماعی که رنگ و بویی از عدالت نبرده‌اند مورد نقد قرار می‌گیرند. 
اما جذابیت ماجرا در این است که مربعِ داستان که راوی می‌باشد توسط یک دایره از بُعد بالاتر که دارای حجم است مورد وحی قرار می‌گیرد. در واقع هر هزار سال یکبار چنین اتفاقی می‌افتد و اینبار به مربع از عالم یا بعد بالاتر وحی می‌شود. مربع چند ساعتی را در انکار می‌گذراند و باور ندارد بُعد ارتفاع را. بعد دایره حجمستانی را به شعبده و جادو متهم می‌کند و حتی به قصد کشت به او یورش می‌برد. در نهایت دایره او را از عالم پخت بیرون می‌کشد و مربع با چشم خود عالم بالاتر را می‌بیند.
از اینجا این ایده برای مربع شکل می‌گیرد که پس بالاتر از حجمستان هم آیا ممکن است عالم دیگری وجود داشته باشد؟ دایره که از اهالی حجمستان است می‌گوید شده که بعضی افراد صحبت‌های عجیبی در مورد عالم فکرستان داشته باشند اما (با قاطعیت) چنین چیزی ممکن نیست. مربع که با حضور در عالم بالاتر تمام باورهایش فروپاشیده و ایمان آورده به عالم حجمستان اما راضی نمی‌شود و مدعی می‌شود که حالا که پس از طول و عرض بُعد ارتفاع داریم و حجم شکل می‌گیرد چرا بُعد چهارمی نباشد و عالمی بالاتر از حجمستان؟



گفتگو از غیب برای ما امر راحتی نیست. چونان در ابعاد زندگی کنونی خود غرقه هستیم که آن را قطعی و عالم غیب یا زندگی پس از مرگ را خرافه پنداشته و به تمسخر می‌گیریم. پیامبران را نیز به حربه جادو از راه بیرون می‌کنیم و حاضر نیستیم دمی به افقی بالاتر بیاندیشیم. پرسش از افق بالاتر اما پرسشی از معنای زندگی نیز می‌باشد. اگر تمام زندگی در همین چیزی که اکنون فهم می‌کنیم خلاصه شود پس مبنای زندگی نباید جز فایده و لذت، ثروت و شهرت یا قدرت باشد. اما اگر افق،بُعد یا عالم بالاتر وجود داشته باشد چه؟ عالمی که راه دستیابی به آن از مسیر تجربه ارزش‌های انسانی بگذرد. یعنی با تجربه گذشت، قناعت، احسان، وفا، دیگردوستی، خیراندیشی و... جان آدمی وسعت وجودی یافته و اندک اندک چشم دلش روشن شود و راه به عالمی دیگر بَرَد؟!

در کنار این داستان، داستان کوتاه دیگری از گابریل گارسیا مارکز وجود دارد به نام زیباترین غریق جهان. این داستان روایتیست از مردمانی که روزی در ساحل دریا مردی با اندازه‌ای بسیار بزرگ می‌یابند. شخصی که از دروازه هیچ خانه‌ای نمی‌توان عبور داد. زیرا همه دروازه‌ها کوچک است. تمامی صندلی‌ها برای او کوچک هستند و با هیچ ابزاری نمی‌توان او را جابجا کرد. شخصی زیبا که پس از مرگ رشد کرده و بزرگ شده. در این داستان آن شخص گویی تمثیل یا اسطوره‌ای است از وسعت وجودی یافتن انسانها. مردمان آن دیار با دل‌های حقیر و دروازه‌های کوچک جایی برای شخصی با چنان وسعت وجودی ندارند.

در هر دو داستان درمی‌یابیم آنکه نقش روشنگر را برعهده دارد، خواه پیامبر باشد یا امام و یا روشنفکر باید با تنگ‌نظری‌های بیشماری مواجهه پیدا کند و از پس اتهامات فراوان جان سالم بدر برد. 
همانگونه که پیامبران نیز در عصر خودشان به تمامی فهم نشدند و انقیاد ذهن‌های بسته راه را بر قلب آزادشان دشوار می‌نمود.

ترجمه پَختستان که کار آقای منوچهر انور می‌باشد بسیار ادبی بوده و لذت مطالعه را دو چندان می‌کند. در کنار این ترجمه، ترجمه دیگری وجود دارد که متعلق به آقای ناصر حافظی مطلق می‌باشد که اگر چه من ندیده‌ام به جهت دوستی و آشنایی با او تایید و پیشنهاد می‌کنم. 
      
7

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.