یادداشت ریحانه شهبازی

        من در سفرهایم به دنبال ماجرا هستم، به دنبال آدم‌های جدیدی که بتوانم با آن‌ها دوست شوم، بتوانم از دریچه‌ی چشم آن‌ها به جهان نگاه کنم، بتوانم با فرهنگ‌شان آشناتر شوم و... و هتل پنج‌ستاره این‌ها را به من نمی‌دهد. فقط یک احترام قلابی می‌دهد از سوی آدم‌هایی که لبخند و احترام‌شان به خاطر خود من نیست، به خاطر این است که آن‌ها باید کارشان را انجام بدهند و کارشان هم این است که لبخند بزنند.

برگ اضافی روایت‌های کوتاهی درباره‌ی سفر به کشورهای مختلف، از زاویه‌ی نگاه منصور ضابطیانه. کتابی که هر بخش اون سرک کشیدن به برشی از یک سفر محسوب می‌شه؛ بنابراین نه سفرنامه‌ی جامعی برای شناخت کشورهاست و نه اصلاً چنین قصد و ادعایی داره، بلکه بیشتر به گزارش و تجربه‌نویسی نزدیکه. اگر با چنین دیدگاه و توقعی کتاب رو بخونیم، به نظرم لذت‌بخش و مفید خواهد بود. هر قسمت نگاه گذرایی به خاطرات و تجربه‌های جهان‌گردی منصور ضابطیان داره؛ از چشیدن طعم‌های تازه‌ی غذاها و خوراکی‌ها به عنوان بخشی از یک فرهنگ، تا لمس عمیق‌ترین احساسات معنوی. علاوه بر این گاهی با توصیف مسئله يا ايده‌ای، امکان مقایسه و الهام گرفتن به وجود میاد. مثلاً درباره‌ی فعالیت خیریه‌ای و خلاقیت‌های فضای شهری دو مثال از پراگ و کپنهاک میاره که تو ایران هم قابل اجرا هستن. به خاطر همه‌ی این دلایل مطالعه‌ی این کتاب خالی از لطف نیست؛ به خصوص تو این روزهای کرونایی و قرنطینه که امن‌ترین گشت‌وگذار، تماشای نماها و مناظر از طریق تصاویر و کلماته...
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.