یادداشت ⋆。˚ ☁︎˚。⋆Mahlin *ੈ✩‧₊˚
1404/5/5
خب... و اما نجواگر. کتابی که خیلی طرفدار داشت و تعریف های زیادی ازش به گوشم رسید. اول اینکه این کتاب حتما ارزش خوندن داره! و اگه به این ژانر ها علاقه دارید از دستش ندید.. این کتاب حس هیجان، ترس و بهت رو به خوبی منتقل کرد. میزان ترسش به قدری نیست که واقعا بهش بگن ترسناک ولی بعضی از تیکه هاش انگار اون اتاق یا فضایی که داری توش کتاب میخونی دیگه وجود نداره و فقط خودت هستی و خودت. دیگه نور خورشید از پنجره به داخل نمی تابه و کل فضای اون سکونت گاه به نیستی و سیاهی میره فقط تو میمونی و یه فضای کاملا تاریک ... و البته دری که یک نفر پشتش ایستاده و داره آهسته یه چیزایی رو برات نجوا میکنه... و بله میفهمی که اون همون نجواگر معروفه... (حالا اگه مثل من رو به روی تخت تون یه پنجره سرتاسری داشته باشید این حس شدت میگیره😅😅) ولی خب بازم میگم نمیشه اسمش رو گذاشت ترس صرفا فقط بالا رفتن آدرنالین خونته! ❌اسپویل❌ ❌در مورد فرانک....واقعا سادیسم داشت. نمیدونم چرا اعدامش نکردن ولی واقعا سزاوارش بود. فرانسیس هم... نمیدونم بنظرم مقصر اصلی همون فرانک بود و تمام این ها نقشه ای بیش نبود که بتونه فرانسیس رو به قتل برسونه، همون طوری که در آخرین نامه اش به پیت نوشته بود ممنون! ممنون بخاطر چی؟؟ خب معلومه بخاطر اینکه فرانسیس رو به زندون کشوند و کشتش! (البته بنظر من!!) و اما پیت... کاش میتونست بیشتر با جیک و تام وقت بگذرونه. امیدوارم توی یه دنیای دیگه پیت و سالی یک خونه ساحلی داشته باشن و درحالی که دارن به هم لبخند میزنن ربکا و تام با هم به سمتشون حرکت می کنن و جیک جلو تر از اونها شروع می کنه به دویدن و در حالی که داره فریاد میزنه و تلو تلو میخوره به آغوش پیت و سالی می رسه... ...فقط آرزوی یه زندگی آروم برای اونا..❌ توصیه میکنم بخونید و لذت ببرید...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.