یادداشت فاطمه پهلوان علی عسکری
1403/7/10
خیلی سعی کردم در مورد این کتاب بنویسم ولی نمیدونم چرا هر چی مینویسم اصل مطلب ادا نمیشه اول اگه بخوام از حسن های این کتاب بگم قلم خوب محمود دولت آبادی و اونا رسم داستانی که تو ذهنت تشکیل میده ولی اینا از خوبی های خود نویسنده است و کتابی که دولت آبادی نوشته انگار هیچ جای دنیا نیست همیشه هست کسی که از خودگذشتگی کنه یا مهربون باشه برای بقیه کاری کنه ولی تو این روستا از این خبرا نیست همه به دنبال منفعت خودشون هستن : مادری که خودش تن به ازدواج نمیده چون طرف مقابلش سنش بالاست ولی دخترش رو میده به مردی که هم زن داره هم سنش بالاست ولی سود داره. برادری که حریصه به خاطر سیری شکمش حتی غذای خواهر و برادرش میخوره به خاطر پول برادرش و میزنه و تهش پا قمار پولش رو هدر میده و پدری که خانواده اش رو ول میکنه و میره با اینکه احتمالا از اوضاع روستا خبر داره و مردای شهر که دنبال زنای این خانواده ان و برادری که به خاطر بدهی هایش بدش نمیاد خواهرش رو بده به یک پیرمرد و جایی که از دین زمانی استفاده میکنند که به کارشون بیاد البته شاید خیلیا با نظر من مشکل داشته باشن ولی خوب من کل داستان سر این موضوع ها عصبانی و ناراحت بودم
(0/1000)
نظرات
1403/7/11
برای منم اصلا این فضا قابل هضم نبود... اسم دین بود اما نشانی ازش حتی در حد ابتدایی نبود قمار خانه و...بود اما مسجدی نبود... همه دنبال منفعت طلبی بودن و هیچکس خیرطلبی نداشت... اخرشم که واقعا دیوانه کننده بود چون میشد سه مدل پایان بندی کرد ...
1
3
1403/7/11
ولی من عاشق فضای سازی و توصیفاتش بودم جوری که انگار خودم رو در کنار مرگان حس میکردم 🤧
1
2
فاطمه پهلوان علی عسکری
1403/7/11
1