یادداشت
1401/3/18
4.0
67
به نام او اول) پیش از همه باید بگویم که هیچ خیال نمیکردم اینقدر از این رمان خوشم بیاید، راسیتش اصلا گمان نمیکردم به آن معنا رمان باشد. ولی جانم برایتان بگوید که رمان بود و اتفاقاً خوب رمانی هم بود، البته پرواضح است که در مقیاس رمان و داستان ایرانی میگویم. من که بسیار بالاتر از بسیاری از آثارِ مطرحِ نویسندههای پرمدعایِ به اصطلاح روشنفکر دیدمش. این روشنفکرمآبیها و فرم زدگیها هم بلاییست که دامن ادبیات معاصر خصوصاً داستان فارسی را گرفته است. نویسنده ایرانی با اینکه میراث ادبی چندانی در رماننویسی و داستانگویی مدرن ندارد میخواهد فرمهای مختلف را تجربه کند و هر نوع مفهوم مورد علاقهاش اعم از سیاسی اجتماعی و... را در آن بگنجاند. خب نمیشود دیگر، شکل نمیگیرد، کرور کرور نویسنده آمدهاند و رفتهاند و فقط اسمشان مانده ، اثری از آنها نیست. به نظرم جریان رمان فارسی مانند مدرنیته در کشور ما سیر طبیعی و درستی ندارد. ما مقدمات را نگذرانده میخواهیم بر سر درس اکابر بنشینیم. البته بگذریم از تک اثرهای درخشان از نویسندگان اسم و رسمدار که البته ساختار آنها نیز خالی از خلل نیست. یک) از این مقدمه که بگذریم باید بگویم مهمترین امتیاز رمانِ دائی جان ناپلئون این است که اثر بی.ادعایی ست. دعوی این را ندارد که فلان مفهوم سیاسی را میخواهم به خواننده برسانم. ادعای این را ندارد که فرم نوینی دارم. پزشکزاد میخواهد مثل بچه آدم داستانش را بگوید و اتفاقا در خلال داستان حرفهای جدی سیاسی اجتماعی هم میزند ، چه ما با او مخالف باشیم و چه موافق! دو) داستان دائی جان در اوایل دهه بیست شمسی میگذرد، و روایتگر خانواده آریستوکرات (به قول خود رمان) ایرانی است. پزشکزاد با دستمایه قرار دادن این خانواده و مناسباتش تندترین انتقادات را متوجه اشرافیت ایرانی آن سالها که ریشه در فرهنگ قجری دارد، میکند. رمان از این لحاظ رمان موفقیست و کمتر اثری پیدا میشود که با این دقت فرهنگ ایرانی آن سالها را مورد بررسی و نقد قرار داده باشد و امتیاز آن این است که با طنز فوق العاده پزشکزاد توام شده. فی المثل دقت بفرمائید که اتحاد یک خانواده اشرافی بزرگ تنها به یک صدای مشکوک بند بوده است :) یا پزشکزاد به خوبی نهانروشی جامعه ایرانی را در رمان خود منعکس کرده است. در رمان شخصیتها آلوده همه نوع خطا و لغزشی هستند ولی در عین حال تنها نام بردن از آن عمل را روا نمیدانند و خلاف اخلاق میشمارند. یعنی انجام عمل ایرادی ندارد اینکه دیگران بدانند چنین عملی صورت گرفته ایراد دارد. و موارد دیگر که در راس آنها طرحِ خصلت توهم توطئه مردمان آن زمان است که در ادامه به آن هم اشاره ای میکنم. سه) نکته دیگری که در مورد این رمان باید ذکر کنم، زبان بسیار روان و خوبِ پزشکزاد است و همین امر سبب شده که کتاب بسیار خواندنی باشد. همانطور که خود پزشکزاد بارها گفته و آثارش گواهی میدهند، او پیوندی جدانشدنی با متون کلاسیک فارسی دارد و بیش از همه بزرگان ادبیات به شیخ اجل، سعدی متمایل است. تاثیر پذیری از سعدی در دائی جان ناپلئون خود را نشان میدهد. هم زبان شسته رفته اثر و هم جنس شوخ طبعیهای آن گواه بر این ادعاست. چهار) آخرین نکته در ذکر خوبیهای این اثر، شخصیتپردازی و تیپ سازی پزشکزاد است که در این یک مورد واقعا کم رقیب است. در این رمان شخصیتی را پیدا نمیکنی که پرداخت درستی نداشته باشد و برخی از آنها مثل دائی جان، مشقاسم و اسدالله جاودان شدهاند و در آخر اینکه شما چند شخصیت از داستانهای فارسی را میشناسید که از قالب متن ادبی خارج شده و به عنوان یک نماد در بین مردم شناخته بشود. همانطور که دن کیشوت در ادبیات جهان دارای چنین جایگاهیست، دائی جان ناپلئون هم در ادبیات ایران و در میان مردم فارسی زبان به یک نماد تبدیل شده است. البته تاثیر سریال تقوایی در این میان را نباید نادیده گرفت که به نوعی این استعداد بالقوه اثر پزشکزاد را به فعلیت رساند. پنج) با اینهمه دائی جان ناپلئون چند اشکال عمده دارد . مهمترین اشکالش این است که در بسیاری از فصول، بین یک رمانِ شاخص طنز و یک فکاهی نازل در تردد است. درست است که طنز پزشکزاد در این اثر جانانه است، خود من که اصولا آدم خوش خنده ای نیستم با این متن بارها و بارها قهقه زدهام ولی خب گویا او در بسیاری از موارد خصوصا در جاهایی که شخصیت اسدالله میرزا پررنگ میشود نتوانسته حد اعتدال را نگهدارد و با برخی از شوخیهای رکیک و نازل و تکرار آن، اثر را فدای خندههای آنی و زودگذرِ مخاطب کرده است که اگر این نبود حداقل اهل فن جدیتر با این اثر خوب برخورد میکردند. شش) از امتیاز شخصیتپردازی دائی جان ناپلئون گفتیم ولی در همین مورد ، نقد جدیی متوجه این اثر است. نقش زنها در این رمان بسیار کم است. زنهای رمان غالباً یا به واسطه جسمشان سوژه جنسی مردانند و یا افراد منفعلی که هیچ نقشی در پیشبرد داستان ندارند. مثلا زن آقاجان و دائی جان چه کارهاند واقعا؟ یا خود لیلی، فقط سوژه شخصیت اصلی ست و کلا منفعل است یعنی پزشکزاد خواسته است منفعل باشد او حتی در پایان بندی این حق را به لیلی نمیدهد که اظهار نظری کند، به نظر من پایان بندی اثر و دیالوگهایی که بین اسدالله میرزا و سعید رد و بدل میشود به شدت ضد زن است، و به نوعی توهین به آنان تلقی میشود. هفت) و اما آخرین نقد، نقد رایجیست که به این اثر وارد میدانند و من نیز با نسبتی آن را قبول دارم و آن، این است که رمان با محوریت قرار دادن شخصیت دائی جان ناپلئون و در درجه بعد مشقاسم و پرداختن به بیماری روانی آنها، بدبینی و سوءظن ایرانیان به انگلستان را یک نوع بیماری و توهم توطئه معرفی میکند. من نمیگویم پزشکزاد چنین قصدی داشته (نمیخواهم به دام توهم توطئه ای که خود او پهن کرده بیفتم😉) ولی عناصر روایی داستان ما را به این نقطه میرساند. ادامه در اولین کامنت
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.