یادداشت فاطمه بهروزفخر

                مردانِ بی‌گریه‌ی قرنِ ما

نوربرت الیاس در جایی از کتاب تنهایی دمِ مرگ نوشته است: «در قرن هفدهم مردان می‌توانستند در انظار عمومی گریه کنند؛ امروزه این کارْ سخت و نامعمول شده است. فقط زنان‌اند که هنوز قادر به این کار هستند و هنوز به‌لحاظ اجتماعی مجازند چنین کنند.»

دوستی دارم که پدرش مرد اهل ذوقی است. می‌گفت پدرم بعد از تولد تا پنج‌شش‌ماهگی‌ام، هر روز یادداشت‌هایی کوتاه و مختصر دربارهٔ من و پدری خودش نوشته بود که سال‌ها بعد آن دفتر قدیمی را بین لوازم به‌دردنخور انباری پیدا کردم. می‌گفت من زودتر از موعد به‌دنیا آمدم. زردی داشتم و کم‌وزن بودم. بابا توی آن دفتر نوشته بود، وقتی که من را توی بغلش گرفته، از آن‌همه کوچک‌بودن من به‌وحشت افتاده. پدرش نوشته بود خوشحال بودم که حالا صاحب فرزندی‌ام، اما کوچک‌بودنت من را ترساند. فکر کردم اگر نتوانم از تو محافظت کنم تا بزرگ‌تر شوی، چه خاکی توی سرم بریزم. بعد می‌گفت پدرم نوشته بود که آن روز دلش می‌خواسته از ترس و خوشحالی گریه کند، اما نه جلوی بقیه که نهیبش بزنند مرد گُنده چرا این‌طور زار می‌زند کنارِ زنِ تازه‌زایمان‌کرده. برای همین رفته توی سرویس بهداشتی بیمارستان. دستش را گذاشته جلوی دهنش و برای کوچکی دختر و ترس خودش گریه کرده. 


[باید به قرن هفدهم برگردیم. به قرنِ امنی که مردها راحت اشک می‌ریزند و حالِ دنیا و خودشان رقیق‌تر می‌شود!]
        

6

(0/1000)

نظرات

اسب

1402/9/15

نمی‌تونم این امتیاز رو بپذیرم :)
2

0

بیشتر باشه یا کمتر؟
البته هنوز یادداشتم رو منتشر نکردم. 🤭 

0

اسب

1402/9/15

حالا بعد از یادداشت ببینیم چی می‌شه :)
@fatemeh.behruzfakhr 

0