یادداشت dream.m

dream.m

dream.m

5 روز پیش

        توی این رمان واقعا احتیاج به هوش زیادی نداشت بفهمی قراره دفعه
 بعد کی بمیره؛ چون هرجا توماس مان شروع کرد درباره یک شخصیت حرف زدن، بعدش اونو کشت. میدونید! هرکی بالاخره یجوری میمیره دیگه.  مامان بزرگم یه داستان تعریف می کرد برامون. می گفت وقتی خدا داشت بین فرشته هاش تقسیم وظایف می کرد، به جبرئیل ماموریت داد تا وحی رو به پیامبرانش برسونه؛ به میکائیل ماموریت داد تا رزق و روزی بندگان رو تقسیم کنه (که البته بنظر میاد چندان موفق نبوده)؛ به اسرافیل یه شیپور میده و ماموریتش این میشه که روز قیامت رو اعلام کنه؛ و به عزرائیل ماموریت میده آدم ها رو قبض روح کنه. عزرائیل شکایت میکنه از سختی کارش و میگه خدایا حجم کار زیاده. خدا هم بهش میگه چنتا فرشته کمکی بهت میدم. ولی باز عزرائیل شکایت می کنه که خدایا اینجوری آدما بعد مرگ عزیزانشون همیشه به من فحش میدن و نفرینم میکنن. خدا هم میگه برو ماموریتت رو انجام بده خیالت راحت باشه. جوری آدم ها رو به انواع بلا و مرگ مفاجات دچار میکنم که اصلا یادشون بره تو بودی که قبض روحشون کردی. و بعدش دیگه تنوع زیاد میشه و آدما به شکل های مختلف می میرن.
مثلا یکی از بلندی سقوط میکنه، یکی رو برق میگیره، یکی لای آسانسور گیر میکنه، یکی سکته میکنه، یکی تصادف میکنه، یکی قرص توی گلوش گیر میکنه، یکی ام بعد از کشیدن دندونش میمیره. این مورد واقعا خیلی طنز سیاهی داره. فکرشو بکن؛ طرف دندون درد داشته می کشتتش و رفته دندون پزشکی و اونجا بخاطر کشیدن دندونش مُرده. خیلی دارکه ولی آدم خنده اش میگیره. 
نمیدونم شما هم به نوع مردن تون فکر می کنید یا نه؟ احتمالا بیشتر مون جوری و جایی می میریم که هیچ انتظارش رو نداریم. ولی از خدا میخوام همه تون توی ۱۲۰ سالگی از شدت خنده بمیرید یا توی همون سن وقتی که خوابید.

ممنونم از ناشناس مهربونم که نسخه طاقچه کتابو هدیه داد :))
و ممنونم از سپهر عزیز که توی برنامه همخوانی خفن‌مون جاش داد.
از دوستای همخوانی دخترای جذاب و خیلی کار بلد هم ممنونم که ازشون کلی آموختم.
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.