یادداشت محمدجواد شاکر آرانی

        آدم هم «در» خانه زندگی می‌کند و هم و مهم‌تر و بیشتر از قبلی، «با» خانه. عمده تجربه زیسته آدمی در خانه است؛ صحنه نمایشی برای رخدادها و اتفاقات، و لباسی که بر تن رویدادها می‌نشیند، بستر خاطرات، خیال‌ها، فکرها، امیدها، انگیزه‌ها و امیال.

ساختمان خانه چیزی شبیه بدن است. بیشتر تجربیات زیسته آدمی بدن‌مند است، و البته مکان‌مند. خاطرات به مکان‌ها ضمیمه می‌شوند و لابه‌لای جزئیات هر مکان، پنهان. و گذر دوباره به آن مکان‌ها، خاطرات‌شان را هل می‌دهد جلوی چشم آدم. به همین خاطر جابه‌جایی در مکان‌های آشنایی مثل خانه، شبیه سفری در زمان برای مرور خاطرات گذشته می‌شود. خانه خاص‌ترین و پرتکرارترین مکانی‌ست که زیست و تجربه در آن محقق می‌شود. هرچند بدن بیشتر یک مفهوم ذهنی و انتزاعی‌ست و تغییری در آن، تأثیری در تجربه آدمی و درک او از بدن ندارد، اما تغییر در خانه، تأثیرش را در تجربه زیسته و درکی که از مفهوم خانه شکل گرفته، می‌گذارد. خانه مثل بدن، در تعریف هویت صاحبش نقش بازی می‌کند، از زیست روزمره‌اش اثر می‌پذیرد و بر آن رد اثرش را باقی می‌گذارد و نخ تسبیح وجودش در روزمره و خاطرات و ذهنیت‌های آدم به چشم می‌خورد. 

تجربه زندگی و سکنا در خانه‌های مختلف، کم‌کم تصویری از مفهوم خانه را در ذهن شکل می‌دهد که نه هیچ کدام آن تجربه‌هاست و نه جدای از آنها. و این تجربه‌های زیسته و آن مفهوم ذهنی، کمک‌حال آدم می‌شود در درک و شناختی که از خود دارد، و در ساخت و پرداخت قصه‌ای که برای زندگی‌اش می‌سازد.

خانه کردن و برقراری نسبت با یک مکان خاص به عنوان خانه، ایمنی، آرامش و سکنایی سهم آدم می‌کند تا آشوب و ابهام جهان بیرون را تاب بیاورد؛ مثل آغوش مادر برای کودکی خردسال که آرامش‌بخش و امنیت‌بخش است، و برآورده‌کننده‌های خواست‌ها و نیازهای مادی و معنوی او. احساس تعلق به خانه هم تناسب مستقیمی دارد با همین نیازها و خواست‌هایی که خانه در برآورده کردن‌شان سخاوت به خرج می‌دهد و امکان‌هایی که پیش روی ساکنش می‌گذارد تا احوال روزمره‌اش را سروسامان دهد. البته اگر اجاره‌نشینی دائمی، کوچ، مهاجرت، جنگ‌زدگی، و یا حتی خاطرات تلخی که در خانه لانه کرده‌اند، بی‌خانگی را نصیب آدم نکند.

خانه‌خوانی، تعدادی جستار است درباره تجربه زیسته آدم‌ها در خانه‌های قدیمی‌تر تهران، پیرامون تعریف همه‌فهم یک خانه خوب از زبان ساکنانش، و نه از عینک معماران، درباره فضاهای مختلف یک خانه و ویژگی‌ها و امکان‌هایی که به ساکنان‌شان داده‌اند و به تناسب آن، خاطرات و خیال‌هایی که کنج آن فضاها رسوب کرده. عکس‌ها و روایت‌هایی که ابتدای هر جستار آمده، واقعی‌ست و سهم زیادی از لذت خواندن کتاب برای آنهاست، هرچند شاید بهتر بود روایت‌ها اولا اول‌شخص باشند، ثانیا با جزئیات و زمان‌مندی بیشتر که قالب روایی‌شان، قوام بیشتری بگیرد، و ثالثا این‌قدر از متن بعدی منفک نباشند و لابه‌لای تأملات و گریزهای نویسنده به مطالعات و مفاهیم و نظریه‌های جامعه‌شناسی گنجانده شوند.

تعدادی از جستارها به بخش خاصی از خانه خط و ربط دارد:

طبقه بالا و رهایی و آزادی و تسلطی که به خانه و محله دارد.

راهرو و دیگر فضاهای مشترک در خانه‌های چندساکنه و تفاوت محسوس بین مالکیت حقوقی که مرزی مشخص و قاطع دارد، و تجربه زیسته در خانه‌های چندساکنه که درون و بیرون را در یک طیف به تجربه می‌آورد.

گیاهان خانه که با تناوب و تغییر پیش‌بینی‌پذیر و محسوس و عینی‌شان، به کاهش بی‌قراری ساکنان در گذر مبهم و آشوبناک روزگار کمک می‌کنند و یادشان می‌اندازند که روزها و احوال ناپایدارند و دوباره طلوع و بهار سر خواهد رسید.

بهارخواب و بام و پیوندشان با آسمان و امکان خلوت و تنهایی که پیش پای آدم می‌گذارند، مخصوصا وقتی در و دیوار خانه خسته و له می‌کنند، و آدم نیاز به تماشا و تجربه افقی بی‌انتها دارد، تا بزرگی و پرامکانی جهان دوباره خاطرش را کمی بیاساید.

ایوان، که رابط درون و بیرون خانه است، رابط میان آرامش و سکنای درون و آشوب و شلوغی بیرون، و افق فرد را از درون خودش به دیگران و جهان بیرون گسترش می‌دهد، البته در سایه اطمینان و پشت‌گرمی به خانه‌ای که مأمن و محل سکنای اوست. پنجره فقط چشم‌انداز و تماشای بیرون است، اما ایوان، تجربه زیستن در بیرون و مواجهه مستقیم با آن، با تکیه به اطمینان و آرامش درون.

مرکز خانه، یا همان اتاق نشیمن، که جمع‌کننده اهل خانه است و حداقل در خانه‌های قدیمی‌تر، با شعله آتش شومینه یا بخاری معنادارتر می‌شود، که برخلاف گرمایش‌های امروزی که پخش و یکنواخت شده‌اند، مرکزی دارد و می‌شود دور آن جمع شد. خود آتش، رفیق دیرین آدم هم دست پری در برانگیزانندگی خیال و خاطره دارد.

کنج، پستو، گنجه، زیرزمین و دیگر تاریک‌خانه‌ها و درسایه‌مانده‌های خانه، که سر زدن بهشان، شبیه نشستن مقابل روان‌درمان‌گری‌ست که به لایه‌های درونی آدم نفوذ می‌کند و  ترس‌ها و اضطراب‌ها و نگرانی‌هایش را روی پرده می‌اندازد. تجربه این فضاها در خانه، تجربه ترس و امنیت هم‌زمان و همراه هم است؛ تجربه مقابله با ترس‌ها و نگرانی‌ها در بستر امن خانه، و بستری برای خیال‌پردازی و ژرف‌اندیشی و درون‌گرایی.

و خلوت‌خانه، که هر خانه‌ای باید به ساکنش خلوت‌خانه‌ای هدیه دهد، برای موقعی که تناقض‌ها و دردهای نگفتنی درونی‌اش او را از جهان بیرون رانده و سر کشیدن تنهایی و سکوت و سکون چاره‌اش است.
      
51

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.