بریدههای کتاب زینب نجفی زینب نجفی 5 روز پیش رویای یک دیدار سیدناصر هاشم زاده 4.3 24 صفحۀ 151 مهری زیبا و شگفت انگیز با همان علائم که شنیده بود در برابر چشمان روزبه ظاهر شد. روزبه دیگر با خود نبود. افتاد، به خاک افتاد. برخاست و برشانه های پیامبر بوسه زد. او یافته بود پیامبر را او یافته بود کسی را که عمری در پی او بود. بوسه به دست های پیامبر می زد. زانوانش بیش از این تاب نیاورد. خم شد... گریه امانش نداد. اشک سیل شد صورتش غرق اشک بود. پیامبر او را در بغل گرفت. ما یافتیم تو را تو گم شده بودی. خداوند گم شده ها را می یابد. وقتی گم شدید بایستید تا طعمه گرگها نشوید. چوپان خواهد آمد و شما را پیدا خواهد کرد. روز به فهمید که نیافته است، یافته شده است. شکار نکرده است، شکار شده است. حال عجیبی در خود احساس کرد؛ حالتی که از خود بیخود شده بود. شاید از هوش رفته بود. اما به یاد داشت که تکرار میکرد: اشهد ان لا اله الالله واشهد ان محمداً رسول الله و... رسول الله ... 0 0 زینب نجفی 1404/4/21 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 505 صفحۀ 277 مشکل واقعی زندگی هایی نیست که از تجربه نکردنشان پشیمان هستیم، بلکه شکل اصلی خود این حسرت است. خود این پشیمانی است که باعث می شود چروک و پژمرده شویم و احساس کنیم بدترین دشمن خود و دیگران هستیم. ما نمی توانیم بگوییم کدام یک از نسخه های دیگر زندگی مان بهتر بوده است یا بدتر زندگی ها در جریان هستند، درست است، اما شما هم در جریان هستید و این همان چیزی است که باید روی آن تمرکز کنیم 0 43 زینب نجفی 1404/4/7 آبنبات هل دار مهرداد صدقی 4.4 302 صفحۀ 299 اواسط راه وقتی از کنار یکی از باغ ها می گذشتیم یک سگ ولگرد جلویمان سبز شد و خواب را از سرمان پراند. آقا جان گفت که سگ گله است و با ما کاری ندارد. من و دایی هم با نظر آقا جان موافق بودیم؛ اما حيوان زبان بسته با ما موافق نبود و یک دفعه دنبالمان کرد. معلوم بود از گرسنگی حسابی دیوانه شده و در آن شرایط نان خشک کپک زده برایش حکم پیتزا دارد. احتمالاً ما را هم به شکل خوراکی میدید؛ آقا جان را به شکل کله پاچه، دایی اکبر را به شکل اکبر جوجه مرا هم به شکل اصغر جوجه به محض اینکه سگ دنبالمان کرد، نه آقا جان از من یادش آمد، نه دایی اکبر از آقا جان و نه من از ان دو هر یک بی توجه به دیگری داشتیم برای زنده ماندن با سرعت به سمت سرنوشت فرار می کردیم آقاجان زودتر از من و دایی اکبر از نفس افتاد. یاد فیلم های جبهه افتادم که وقتی یک رزمنده نمی توانست ادامه بدهد ایثار میکرد و به بقیه می گفت: برادرا شما بريد من همین جا میمونم فکر میکردم آقا جان هم در حال ایثار است تا با اهدای جان یا یکی از اعضای بدن خود، ما را از شر سگ وحشی رها کند؛ اما آقا جان که عقب تر مانده بود، برخلاف روحیه ایثار و از خود گذشتگی از همان دور به من و دایی اکبر بد و بیراه گفت که چرا کنار او نماندیم و فرار کردیم. 0 3 زینب نجفی 1404/3/20 درباره معنی زندگی ویل دورانت 3.6 65 صفحۀ 42 روزگاری کودک روحی جاودانه داشت، حالا چند تا غده دارد. از نظر فیزیکدان کودک فقط یک گروه مولکولی اتم یا الکترونی است. از نظر فیزیولوژیست پیوند ناپایدار ماهیچه استخوان و عصب است. از نظر پزشک توده ی سرخ رنگی از درد و بیماری است. از نظر روان پزشک سخنگوی در مانده ی وراثت و محیط و انبوهی از واکنش های شرطی است که با گرسنگی و عشق به هم می ریزد. تقریباً هر ایده ای که این ارگانیسم عجیب داشته باشد، یک توهم است. هر احساسی داشته باشد پیش داوری قلمداد می شود. نظریه های خوب آزادی اراده و زندگی پس از مرگ را می پروراند و لحظه به لحظه بیشتر رو به زوال و نابودی می روند قواعد بزرگ فلسفی می سازد که در آن قطره ی آب، دریا را توضیح دهد. این موجود به نام انسان، به ندرت به این موضوع فکر می کند که یک گونه از میلیاردها گونه ی خلقت و تجربه ی گذرای طبیعت است. 0 2 زینب نجفی 1404/3/8 سال بلوا عباس معروفی 4.2 181 صفحۀ 272 از زمانی که او را گم کردم از زمانی که دانستم مزه مرگ به تلخی اخم و عصبانیت حسیناست و از زمانی که به تماشای مرده ها در گورستان رفتم و دیدم که زنده ها چه میکنند و چطور مرده را می شوند، در گور میگذارند دعا میخوانند خلقت را به شهادت میگیرند رویشان را پس می زنند پنبه ها را از روی صورت و از توی دهنشان برمی دارند، بر آن صورت های سرد و بی خون که در زمان یخ زده بود، مشتی خاک می پاشند، و بعد شیون زنده ها، آن وقت گورکن ها بی توجه به گریه زنده ها، خشت های بزرگ را میگذاشتند و ا آن همه خاک می ریختند تمامی اینها مرا وا می داشت که او را بپرستم ،بنوشم ،ببلعم، شیشه شوم و مثل نور از خود عبورش دهم گاه برای ماندن کنار او التماس هم بكنم، دروغ هم بگویم، بی پروا باشم و هرچه میخواهم از او بخواهم، بی هیچ غروری، انگار که قرار نبوده من ملکه این سرزمین باشم. 0 3 زینب نجفی 1403/10/19 بیگانه آلبر کامو 4.0 289 صفحۀ 105 همه مردم میدانند که زندگی به زحمتش نمیارزد. حقیقتا ، من منکر نبودم که در سی سالگی مردن یا هفتاد سالگی ، چندان اهمیت ندارد . چون طبیعتا، در هر دو صورت مردان و زنان دیگر زندگی شان را خواهند کرد و این در طول هزاران سال ادامه خواهد داشت . به طور کلی ، هیج چیز ، روشن تر از این نبود . همیشه من بودم که میمردم، چه حالا بیست سال دیگر . در این لحظه ، آنچه که مرا در استدلالم اندکی ناراحت میکرد، جهش مخوفی بود که من در خودم ، از اندیشیدن به بیست سال زندگی آینده حس میکردم . اما برای فرونشاندن این جهش درونی همینقدر کافی بود که تفکرات بیست سال بعدم را در نظر مجسم کنم و ببینم که در آن زمان نیز عقلا چاره ای جز رضایت به مرگ ندارم . از لحظه ای که مرگ انسان مسلم شد دیگر چگونگی و هنگامش اهمیت ندارد . 0 8 زینب نجفی 1403/10/5 وقتی نیچه گریست اروین دی. یالوم 4.2 165 صفحۀ 291 آیا وظیفه میتونه در اولویت بالاتر از عشق به ((خودت)) و به تلاش خودت در جهت آزادی بی قید و شرط قرار بگیره ؟ اگر تو به خودت دست پیدا نکرده باشی پس ((وظیفه)) فقط یک حسن تعبیر برای استفاده از دیگران برای بزرگ تر کردن خودت خواهد بود . 0 5 زینب نجفی 1403/9/15 انسان در جستجوی معنا ویکتور امیل فرانکل 3.9 139 صفحۀ 118 زندگی مانند رفتن به دندانپزشک است ، چون انسان همواره منتظر دردناک ترین لحظات است در حالی که آن لحظات را پشت سر گذاشته است . 0 7 زینب نجفی 1403/9/3 جاذبه و دافعه علی (ع) مرتضی مطهری 4.6 89 صفحۀ 64 مردی به امام صادق(ع) گفت : ما فرزندانمان رابا نام شما و پدرانتان اسم می گذاریم . آیا این کار ، مارا سودی دارد ؟ حضرت فرمودند : آری به خدا قسم . مگر دین چیزی غیر از دوستی است ؟ 0 5 زینب نجفی 1403/8/25 بر جاده های آبی سرخ: بر اساس زندگی میرمهنای دغابی (کتاب های اول، دوم، سوم) جلد 1 نادر ابراهیمی 4.5 11 صفحۀ 277 _ از خویش در آیید و تن به تفکر بسپارید . _چرا باید این کار را بکنم ؟ _به دلیل پیمان هایی که مکرر با خویش بسته یید که هیچ چیز شما را از اندیشه نجات ایران و به اوج رساندنش باز ندارد ...هیچ چیز... 0 7 زینب نجفی 1403/8/4 نیمه تاریک وجود دبی فورد 3.8 47 صفحۀ 19 اغلب ما زمانی طولانی به جستجوی نور گشته ایم اما فقط تاریکی بیشتری را یافته ایم . به گفته یونگ: (( فرد به وسیله تجسم کردن اشکال نورانی،به روشنایی نمیرسد بلکه با آگاهی از تاریکی است که به روشنایی دست می یابد.)) 0 5 زینب نجفی 1403/7/5 دریای بی کران: تبیین گام به گام سیر و سلوک الی الله برای نوجوانان کوثر احسن مقدم 4.5 6 صفحۀ 39 ای هیچ ز بهر هیچ ، بر هیچ مپیچ . 0 4 زینب نجفی 1403/6/11 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 104 گفته بودند به ما میکشد در همه کس غم نان ،ایمان را در شبی سرد، چون مرگ که هوا میلرزید و تن خسته شهر بستر برف زمستانی بود راهی خانه شدم من، گرسنه پدرم را دیدم که در آن ظلمت سرد با یخ حوض قدیمی حیاط ، جنگ سختی میکرد تا زخون دشمن بعد از آن جنگ ، وضویی سازد پدرم، بی آنکه کلامی گوید گفت با من ، پسرم چاره مشکل ما، (ایمان) است ! 0 10 زینب نجفی 1403/6/7 مکتب سلیمانی موسسه جوانان آستان قدس رضوی 4.5 6 صفحۀ 15 به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست 0 6 زینب نجفی 1403/6/6 خون دلی که لعل شد: خاطرات حضرت آیت الله العظمی سیدعلی خامنه ای (مدظله) از زندانها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی سیدعلی خامنه ای 4.6 159 صفحۀ 54 ای آدمیزاد! توشه بیندوز که راه ، دور است دور ؛ و کشتی از نو بساز ، که دریا ژرفناک است ژرفناک. 0 19 زینب نجفی 1403/5/24 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.9 151 صفحۀ 35 نه با کسی بحث کن ،نه از کسی انتقاد کن .هرکی هرچی گفت بگو حق با شماست و خودت رو خلاص کن. آدم ها عقیده ات را که میپرسند، نظرت را نمیخواهند. میخواهند با عقیده خودشان موافقت کنی . بحث کردن با آدم ها بی فایده است . 2 47 زینب نجفی 1403/5/4 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 125 صفحۀ 112 ما زائر دلشکسته این خاکیم. اگر امید را دمی رها نکردیم، نه به آن دلیل بود که آن را در خود داشتیم؛ بل به آن سبب بود که امید را چون ودیعه ای به دست ما سپرده بودند تا به دست دیگران بسپاریم. 0 4 زینب نجفی 1403/4/29 ترجمه فارسی الغارات ابراهیم بن محمد ثقفی 4.8 5 صفحۀ 216 خدایا !من از آنها خسته شده ام و آنها هم از من خسته شده اند خدایا ! بهتر از آنها را بهمن بده و بدتراز من را به آنها بده . خدایا !مرا از دست آنها راحت کن و آنها را از من. 0 11 زینب نجفی 1403/4/23 ناشنیده هایی درباره قدرت و شکوه زن در کلام امام و رهبری موسسه عصر بیان معنوی 4.2 28 صفحۀ 47 همت کنید بر روی خواسته های نفسانی پا بگذارید، فقط برای خدا بخواهید اگر شما [زن ها] این جور شدید همه مان خوب میشویم، هم مردهایمان هم فرزندانمان . کلید حل مشکل زن است . قرآن کریم انسان ساز است و زن ها نیز انسان ساز . اگر زن های انسان ساز از ملت ها گرفته شود ،ملت ها شکست خواهند خورد عنایتی که اسلام به بانوان دارد بیشتر از عنایتی است که به مردان دارد . 0 3 زینب نجفی 1403/4/12 تکه هایی از یک کل منسجم پونه مقیمی 4.1 184 صفحۀ 312 گاهی جمله ((تمام میشود)) همان حقیقتی است که به شدت به آن نیاز داریم؛ که بدانیم تمام می شود،که حس کنیم تمام می شود که صبر کنیم تا تمام شود . همه چیز تمام میشود ،همه چیز جمله ((تمام میشود)) شبیه یک چاقو است. چاقویی که گاهی درمان میکند و درد را بیرون میآورد و گاهی خودش زخم میزند و تبدیل به درد می شود . 0 5
بریدههای کتاب زینب نجفی زینب نجفی 5 روز پیش رویای یک دیدار سیدناصر هاشم زاده 4.3 24 صفحۀ 151 مهری زیبا و شگفت انگیز با همان علائم که شنیده بود در برابر چشمان روزبه ظاهر شد. روزبه دیگر با خود نبود. افتاد، به خاک افتاد. برخاست و برشانه های پیامبر بوسه زد. او یافته بود پیامبر را او یافته بود کسی را که عمری در پی او بود. بوسه به دست های پیامبر می زد. زانوانش بیش از این تاب نیاورد. خم شد... گریه امانش نداد. اشک سیل شد صورتش غرق اشک بود. پیامبر او را در بغل گرفت. ما یافتیم تو را تو گم شده بودی. خداوند گم شده ها را می یابد. وقتی گم شدید بایستید تا طعمه گرگها نشوید. چوپان خواهد آمد و شما را پیدا خواهد کرد. روز به فهمید که نیافته است، یافته شده است. شکار نکرده است، شکار شده است. حال عجیبی در خود احساس کرد؛ حالتی که از خود بیخود شده بود. شاید از هوش رفته بود. اما به یاد داشت که تکرار میکرد: اشهد ان لا اله الالله واشهد ان محمداً رسول الله و... رسول الله ... 0 0 زینب نجفی 1404/4/21 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 505 صفحۀ 277 مشکل واقعی زندگی هایی نیست که از تجربه نکردنشان پشیمان هستیم، بلکه شکل اصلی خود این حسرت است. خود این پشیمانی است که باعث می شود چروک و پژمرده شویم و احساس کنیم بدترین دشمن خود و دیگران هستیم. ما نمی توانیم بگوییم کدام یک از نسخه های دیگر زندگی مان بهتر بوده است یا بدتر زندگی ها در جریان هستند، درست است، اما شما هم در جریان هستید و این همان چیزی است که باید روی آن تمرکز کنیم 0 43 زینب نجفی 1404/4/7 آبنبات هل دار مهرداد صدقی 4.4 302 صفحۀ 299 اواسط راه وقتی از کنار یکی از باغ ها می گذشتیم یک سگ ولگرد جلویمان سبز شد و خواب را از سرمان پراند. آقا جان گفت که سگ گله است و با ما کاری ندارد. من و دایی هم با نظر آقا جان موافق بودیم؛ اما حيوان زبان بسته با ما موافق نبود و یک دفعه دنبالمان کرد. معلوم بود از گرسنگی حسابی دیوانه شده و در آن شرایط نان خشک کپک زده برایش حکم پیتزا دارد. احتمالاً ما را هم به شکل خوراکی میدید؛ آقا جان را به شکل کله پاچه، دایی اکبر را به شکل اکبر جوجه مرا هم به شکل اصغر جوجه به محض اینکه سگ دنبالمان کرد، نه آقا جان از من یادش آمد، نه دایی اکبر از آقا جان و نه من از ان دو هر یک بی توجه به دیگری داشتیم برای زنده ماندن با سرعت به سمت سرنوشت فرار می کردیم آقاجان زودتر از من و دایی اکبر از نفس افتاد. یاد فیلم های جبهه افتادم که وقتی یک رزمنده نمی توانست ادامه بدهد ایثار میکرد و به بقیه می گفت: برادرا شما بريد من همین جا میمونم فکر میکردم آقا جان هم در حال ایثار است تا با اهدای جان یا یکی از اعضای بدن خود، ما را از شر سگ وحشی رها کند؛ اما آقا جان که عقب تر مانده بود، برخلاف روحیه ایثار و از خود گذشتگی از همان دور به من و دایی اکبر بد و بیراه گفت که چرا کنار او نماندیم و فرار کردیم. 0 3 زینب نجفی 1404/3/20 درباره معنی زندگی ویل دورانت 3.6 65 صفحۀ 42 روزگاری کودک روحی جاودانه داشت، حالا چند تا غده دارد. از نظر فیزیکدان کودک فقط یک گروه مولکولی اتم یا الکترونی است. از نظر فیزیولوژیست پیوند ناپایدار ماهیچه استخوان و عصب است. از نظر پزشک توده ی سرخ رنگی از درد و بیماری است. از نظر روان پزشک سخنگوی در مانده ی وراثت و محیط و انبوهی از واکنش های شرطی است که با گرسنگی و عشق به هم می ریزد. تقریباً هر ایده ای که این ارگانیسم عجیب داشته باشد، یک توهم است. هر احساسی داشته باشد پیش داوری قلمداد می شود. نظریه های خوب آزادی اراده و زندگی پس از مرگ را می پروراند و لحظه به لحظه بیشتر رو به زوال و نابودی می روند قواعد بزرگ فلسفی می سازد که در آن قطره ی آب، دریا را توضیح دهد. این موجود به نام انسان، به ندرت به این موضوع فکر می کند که یک گونه از میلیاردها گونه ی خلقت و تجربه ی گذرای طبیعت است. 0 2 زینب نجفی 1404/3/8 سال بلوا عباس معروفی 4.2 181 صفحۀ 272 از زمانی که او را گم کردم از زمانی که دانستم مزه مرگ به تلخی اخم و عصبانیت حسیناست و از زمانی که به تماشای مرده ها در گورستان رفتم و دیدم که زنده ها چه میکنند و چطور مرده را می شوند، در گور میگذارند دعا میخوانند خلقت را به شهادت میگیرند رویشان را پس می زنند پنبه ها را از روی صورت و از توی دهنشان برمی دارند، بر آن صورت های سرد و بی خون که در زمان یخ زده بود، مشتی خاک می پاشند، و بعد شیون زنده ها، آن وقت گورکن ها بی توجه به گریه زنده ها، خشت های بزرگ را میگذاشتند و ا آن همه خاک می ریختند تمامی اینها مرا وا می داشت که او را بپرستم ،بنوشم ،ببلعم، شیشه شوم و مثل نور از خود عبورش دهم گاه برای ماندن کنار او التماس هم بكنم، دروغ هم بگویم، بی پروا باشم و هرچه میخواهم از او بخواهم، بی هیچ غروری، انگار که قرار نبوده من ملکه این سرزمین باشم. 0 3 زینب نجفی 1403/10/19 بیگانه آلبر کامو 4.0 289 صفحۀ 105 همه مردم میدانند که زندگی به زحمتش نمیارزد. حقیقتا ، من منکر نبودم که در سی سالگی مردن یا هفتاد سالگی ، چندان اهمیت ندارد . چون طبیعتا، در هر دو صورت مردان و زنان دیگر زندگی شان را خواهند کرد و این در طول هزاران سال ادامه خواهد داشت . به طور کلی ، هیج چیز ، روشن تر از این نبود . همیشه من بودم که میمردم، چه حالا بیست سال دیگر . در این لحظه ، آنچه که مرا در استدلالم اندکی ناراحت میکرد، جهش مخوفی بود که من در خودم ، از اندیشیدن به بیست سال زندگی آینده حس میکردم . اما برای فرونشاندن این جهش درونی همینقدر کافی بود که تفکرات بیست سال بعدم را در نظر مجسم کنم و ببینم که در آن زمان نیز عقلا چاره ای جز رضایت به مرگ ندارم . از لحظه ای که مرگ انسان مسلم شد دیگر چگونگی و هنگامش اهمیت ندارد . 0 8 زینب نجفی 1403/10/5 وقتی نیچه گریست اروین دی. یالوم 4.2 165 صفحۀ 291 آیا وظیفه میتونه در اولویت بالاتر از عشق به ((خودت)) و به تلاش خودت در جهت آزادی بی قید و شرط قرار بگیره ؟ اگر تو به خودت دست پیدا نکرده باشی پس ((وظیفه)) فقط یک حسن تعبیر برای استفاده از دیگران برای بزرگ تر کردن خودت خواهد بود . 0 5 زینب نجفی 1403/9/15 انسان در جستجوی معنا ویکتور امیل فرانکل 3.9 139 صفحۀ 118 زندگی مانند رفتن به دندانپزشک است ، چون انسان همواره منتظر دردناک ترین لحظات است در حالی که آن لحظات را پشت سر گذاشته است . 0 7 زینب نجفی 1403/9/3 جاذبه و دافعه علی (ع) مرتضی مطهری 4.6 89 صفحۀ 64 مردی به امام صادق(ع) گفت : ما فرزندانمان رابا نام شما و پدرانتان اسم می گذاریم . آیا این کار ، مارا سودی دارد ؟ حضرت فرمودند : آری به خدا قسم . مگر دین چیزی غیر از دوستی است ؟ 0 5 زینب نجفی 1403/8/25 بر جاده های آبی سرخ: بر اساس زندگی میرمهنای دغابی (کتاب های اول، دوم، سوم) جلد 1 نادر ابراهیمی 4.5 11 صفحۀ 277 _ از خویش در آیید و تن به تفکر بسپارید . _چرا باید این کار را بکنم ؟ _به دلیل پیمان هایی که مکرر با خویش بسته یید که هیچ چیز شما را از اندیشه نجات ایران و به اوج رساندنش باز ندارد ...هیچ چیز... 0 7 زینب نجفی 1403/8/4 نیمه تاریک وجود دبی فورد 3.8 47 صفحۀ 19 اغلب ما زمانی طولانی به جستجوی نور گشته ایم اما فقط تاریکی بیشتری را یافته ایم . به گفته یونگ: (( فرد به وسیله تجسم کردن اشکال نورانی،به روشنایی نمیرسد بلکه با آگاهی از تاریکی است که به روشنایی دست می یابد.)) 0 5 زینب نجفی 1403/7/5 دریای بی کران: تبیین گام به گام سیر و سلوک الی الله برای نوجوانان کوثر احسن مقدم 4.5 6 صفحۀ 39 ای هیچ ز بهر هیچ ، بر هیچ مپیچ . 0 4 زینب نجفی 1403/6/11 آقای ایرانشهر؛ سفرنامه ی یک تبعید رحیم مخدومی 4.1 16 صفحۀ 104 گفته بودند به ما میکشد در همه کس غم نان ،ایمان را در شبی سرد، چون مرگ که هوا میلرزید و تن خسته شهر بستر برف زمستانی بود راهی خانه شدم من، گرسنه پدرم را دیدم که در آن ظلمت سرد با یخ حوض قدیمی حیاط ، جنگ سختی میکرد تا زخون دشمن بعد از آن جنگ ، وضویی سازد پدرم، بی آنکه کلامی گوید گفت با من ، پسرم چاره مشکل ما، (ایمان) است ! 0 10 زینب نجفی 1403/6/7 مکتب سلیمانی موسسه جوانان آستان قدس رضوی 4.5 6 صفحۀ 15 به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست 0 6 زینب نجفی 1403/6/6 خون دلی که لعل شد: خاطرات حضرت آیت الله العظمی سیدعلی خامنه ای (مدظله) از زندانها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی سیدعلی خامنه ای 4.6 159 صفحۀ 54 ای آدمیزاد! توشه بیندوز که راه ، دور است دور ؛ و کشتی از نو بساز ، که دریا ژرفناک است ژرفناک. 0 19 زینب نجفی 1403/5/24 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.9 151 صفحۀ 35 نه با کسی بحث کن ،نه از کسی انتقاد کن .هرکی هرچی گفت بگو حق با شماست و خودت رو خلاص کن. آدم ها عقیده ات را که میپرسند، نظرت را نمیخواهند. میخواهند با عقیده خودشان موافقت کنی . بحث کردن با آدم ها بی فایده است . 2 47 زینب نجفی 1403/5/4 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 125 صفحۀ 112 ما زائر دلشکسته این خاکیم. اگر امید را دمی رها نکردیم، نه به آن دلیل بود که آن را در خود داشتیم؛ بل به آن سبب بود که امید را چون ودیعه ای به دست ما سپرده بودند تا به دست دیگران بسپاریم. 0 4 زینب نجفی 1403/4/29 ترجمه فارسی الغارات ابراهیم بن محمد ثقفی 4.8 5 صفحۀ 216 خدایا !من از آنها خسته شده ام و آنها هم از من خسته شده اند خدایا ! بهتر از آنها را بهمن بده و بدتراز من را به آنها بده . خدایا !مرا از دست آنها راحت کن و آنها را از من. 0 11 زینب نجفی 1403/4/23 ناشنیده هایی درباره قدرت و شکوه زن در کلام امام و رهبری موسسه عصر بیان معنوی 4.2 28 صفحۀ 47 همت کنید بر روی خواسته های نفسانی پا بگذارید، فقط برای خدا بخواهید اگر شما [زن ها] این جور شدید همه مان خوب میشویم، هم مردهایمان هم فرزندانمان . کلید حل مشکل زن است . قرآن کریم انسان ساز است و زن ها نیز انسان ساز . اگر زن های انسان ساز از ملت ها گرفته شود ،ملت ها شکست خواهند خورد عنایتی که اسلام به بانوان دارد بیشتر از عنایتی است که به مردان دارد . 0 3 زینب نجفی 1403/4/12 تکه هایی از یک کل منسجم پونه مقیمی 4.1 184 صفحۀ 312 گاهی جمله ((تمام میشود)) همان حقیقتی است که به شدت به آن نیاز داریم؛ که بدانیم تمام می شود،که حس کنیم تمام می شود که صبر کنیم تا تمام شود . همه چیز تمام میشود ،همه چیز جمله ((تمام میشود)) شبیه یک چاقو است. چاقویی که گاهی درمان میکند و درد را بیرون میآورد و گاهی خودش زخم میزند و تبدیل به درد می شود . 0 5