بریده کتابهای زهرا عالی حسینی زهرا عالی حسینی 1403/8/20 جوان خام فیودور داستایفسکی 3.4 1 صفحۀ 292 چیزی که من در آنا آندریونا میپسندیدم این بود که همیشه او را در جامهای کاملاً آراسته و مشغول به کاری مثل کتاب خواندن یا سوزن دوزی مییافتم. دوروبرش تا حدی شبیه صومعه و خودش حتی شبیه راهبه ها بود و من این را خیلی دوست داشتم. پرحرف نبود اما همواره با سنجیدگی سخن میگفت و میدانست که چهگونه به حرف های مخاطب خود گوش بسپارد. 0 1 زهرا عالی حسینی 1403/8/20 دیوان حافظ خطیب رهبر 4.7 17 صفحۀ 3 بِشُد! که یاد خوشش باد روزگارِ وصال 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/8/18 دیوان حافظ خطیب رهبر 4.7 17 صفحۀ 5 غزل گفتی و دُر سُفتی بیا و خوش بخوان حافظ که بر نظمِ تو اَفشانَد فَلَک عِقد ثُریّا را 0 4 زهرا عالی حسینی 1403/8/18 دیوان حافظ خطیب رهبر 4.7 17 صفحۀ 5 نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند جوانانِ سعادتمند پندِ پیرِ دانا را حَدیث از مُطرب و مِی گو و رازِ دَهر کمتر جو که کس نَگشود و نَگشاید به حکمت این مُعمّا را 0 1 زهرا عالی حسینی 1403/8/18 دیوان حافظ خطیب رهبر 4.7 17 صفحۀ 5 اگر دشنام فرمایی و گَر نفرین، دعا گویم 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/8/18 دیوان حافظ خطیب رهبر 4.7 17 صفحۀ 4 چنان بردند صبر از دل که تُرکان خوانِ یَغما را 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/8/18 دیوان حافظ خطیب رهبر 4.7 17 صفحۀ 3 چو کُحلِ بینشِ ما خاکِ آستان شماست کجا رویم بفرما ازین جَناب کجا؟ 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/8/13 جوان خام فیودور داستایفسکی 3.4 1 صفحۀ 270 «و منظورتان از این زندگی که گفتید چیست؟» (علناً کجخلق بود.) «این را هم نمیدانم، پرنس؛ فقط میدانم که باید چیز سادهای باشد، روزمرهترین چیز، روبهروی ماست، چیزی است هر روزی، هر دقیقهای، و چنان ساده که هیچوقت نمیتوانیم باور کنیم اینقدر ساده است، و ما هزاران سال است که بیتوجه و بدون تشخیص آن خیلی طبیعی از کنارش عبور میکنیم.» 0 2 زهرا عالی حسینی 1403/8/13 جوان خام فیودور داستایفسکی 3.4 1 صفحۀ 270 با اندیشه زندگی کردن فرساینده است و بدون اندیشه همیشه شادمانه. 0 23 زهرا عالی حسینی 1403/8/12 جوان خام فیودور داستایفسکی 3.4 1 صفحۀ 266 نظر پرنس سرگی نسبت به من نیز در همان حال تغییر کرد، در واقع خیلی هم آشکار. فقط جنبه های بیروح روابط گرم پیشین ما حفظ شد. با این حال، همچنان به دیدنش میرفتم؛ همان که جذبش شدم دیگر نمیتوانستم قطع کنم. آه که آن زمان چقدر کودن و ناآزموده بودم؛ بیتردید، سادگی دل میتواند هر کسی را به چنین تحقیر و تحمیقی بکشاند. 0 1 زهرا عالی حسینی 1403/8/11 جوان خام فیودور داستایفسکی 3.4 1 صفحۀ 263 0 3 زهرا عالی حسینی 1403/8/11 جوان خام فیودور داستایفسکی 3.4 1 صفحۀ 263 0 3 زهرا عالی حسینی 1403/8/11 جوان خام فیودور داستایفسکی 3.4 1 صفحۀ 263 0 2 زهرا عالی حسینی 1403/8/11 جوان خام فیودور داستایفسکی 3.4 1 صفحۀ 263 0 2 زهرا عالی حسینی 1403/8/11 جوان خام فیودور داستایفسکی 3.4 1 صفحۀ 261 «همیشه میخواهی خاموش بمانی؟» «عزیزم، به یاد داشته باش که خاموشی هم نیکوست، هم اطمینان بخش است و هم خوش ظاهر.» 0 3 زهرا عالی حسینی 1403/8/11 جوان خام فیودور داستایفسکی 3.4 1 صفحۀ 260 میدانم که تو نیستی که تعیین میکنی اما من میخواهم نظرت را بدانم. به من بگو، و من قسم میخورم هرچه بگویی همان کنم! 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/8/11 جوان خام فیودور داستایفسکی 3.4 1 صفحۀ 259 «چه باید کرد؟» «عزیزم، عجله نکن؛ به این زودیها نیست. به هر حال، کاری نکردن همیشه بهتر است، وجدان آدم به هر حال آرام است، زیرا میداند که نقشی در هیچ چیز نداشته است.» «آه بس کن، درست حرف بزن. من میخواهم بدانم چه باید بکنم و چهگونه باید زندگی کنم.» «چه باید بکنی، عزیزم؟ امین باش، دروغ نگو، خانه همسایهات را خراب نکن؛ درواقع ده فرمان را بخوان _همه چیز یک بار و برای همیشه در آن گفته شده.» «این طور صحبت نکن، این ها همهاش مال قدیم است، تازه... همهاش فقط حرف است؛ من دنبال یک چیز واقعی هستم.» «خب، اگر اینقدر ملول شدهای، سعی کن کسی یا چیزی را دوست بداری، یا به هر حال خودت را به چیزی پایبند کنی.» «فقط مسخره میکنی! تازه، من به تنهایی با ده فرمان شما چه میتوانم بکنم؟» «خب، با وجود تمام تردید ها و دشواری هایت آن را نگه دار، آن وقت انسان بزرگی خواهی شد.» «انسان بزرگی که هیچکس نشناسد.» «_هیچ رازی نیست که عیان نشود_» «قطعاً داری مسخره میکنی.» «خب، اگر به نظرت اینطور میرسد، بهتر است سعی کنی تا هرچه زودتر صاحب تخصصی بشوی، معماری و یا حقوق را انتخاب کن، بعد وقتی سرگرم کار جدی بشوی فکرت آرام و قرار بیشتری خواهد گرفت و امور جزئی را فراموش خواهی کرد.» 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/8/11 جوان خام فیودور داستایفسکی 3.4 1 صفحۀ 257 تقریباً پنجاه سال زندگی کردهام و هنوز هم تا به امروز نمیدانم که خوب کردهام به زندگی ادامه دادهام یا نه. 3 23 زهرا عالی حسینی 1403/8/11 جوان خام فیودور داستایفسکی 3.4 1 صفحۀ 257 کاش موجود بیارادهای بودم و از دانستن آن رنج میکشیدم! 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/8/11 جوان خام فیودور داستایفسکی 3.4 1 صفحۀ 256 اما آخر او اگر اینقدر دوستم داشت چرا در زمان سقوط و تباهیام نظارتی بر من نمیکرد؟ اگر کلمهای گفته بود شاید خودم را بالا میکشیدم. البته شاید هم نمیکشیدم. اما او جلفبازی مرا دید، جلوهگری خودنمایانه مرا دید... 0 0
بریده کتابهای زهرا عالی حسینی زهرا عالی حسینی 1403/8/20 جوان خام فیودور داستایفسکی 3.4 1 صفحۀ 292 چیزی که من در آنا آندریونا میپسندیدم این بود که همیشه او را در جامهای کاملاً آراسته و مشغول به کاری مثل کتاب خواندن یا سوزن دوزی مییافتم. دوروبرش تا حدی شبیه صومعه و خودش حتی شبیه راهبه ها بود و من این را خیلی دوست داشتم. پرحرف نبود اما همواره با سنجیدگی سخن میگفت و میدانست که چهگونه به حرف های مخاطب خود گوش بسپارد. 0 1 زهرا عالی حسینی 1403/8/20 دیوان حافظ خطیب رهبر 4.7 17 صفحۀ 3 بِشُد! که یاد خوشش باد روزگارِ وصال 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/8/18 دیوان حافظ خطیب رهبر 4.7 17 صفحۀ 5 غزل گفتی و دُر سُفتی بیا و خوش بخوان حافظ که بر نظمِ تو اَفشانَد فَلَک عِقد ثُریّا را 0 4 زهرا عالی حسینی 1403/8/18 دیوان حافظ خطیب رهبر 4.7 17 صفحۀ 5 نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند جوانانِ سعادتمند پندِ پیرِ دانا را حَدیث از مُطرب و مِی گو و رازِ دَهر کمتر جو که کس نَگشود و نَگشاید به حکمت این مُعمّا را 0 1 زهرا عالی حسینی 1403/8/18 دیوان حافظ خطیب رهبر 4.7 17 صفحۀ 5 اگر دشنام فرمایی و گَر نفرین، دعا گویم 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/8/18 دیوان حافظ خطیب رهبر 4.7 17 صفحۀ 4 چنان بردند صبر از دل که تُرکان خوانِ یَغما را 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/8/18 دیوان حافظ خطیب رهبر 4.7 17 صفحۀ 3 چو کُحلِ بینشِ ما خاکِ آستان شماست کجا رویم بفرما ازین جَناب کجا؟ 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/8/13 جوان خام فیودور داستایفسکی 3.4 1 صفحۀ 270 «و منظورتان از این زندگی که گفتید چیست؟» (علناً کجخلق بود.) «این را هم نمیدانم، پرنس؛ فقط میدانم که باید چیز سادهای باشد، روزمرهترین چیز، روبهروی ماست، چیزی است هر روزی، هر دقیقهای، و چنان ساده که هیچوقت نمیتوانیم باور کنیم اینقدر ساده است، و ما هزاران سال است که بیتوجه و بدون تشخیص آن خیلی طبیعی از کنارش عبور میکنیم.» 0 2 زهرا عالی حسینی 1403/8/13 جوان خام فیودور داستایفسکی 3.4 1 صفحۀ 270 با اندیشه زندگی کردن فرساینده است و بدون اندیشه همیشه شادمانه. 0 23 زهرا عالی حسینی 1403/8/12 جوان خام فیودور داستایفسکی 3.4 1 صفحۀ 266 نظر پرنس سرگی نسبت به من نیز در همان حال تغییر کرد، در واقع خیلی هم آشکار. فقط جنبه های بیروح روابط گرم پیشین ما حفظ شد. با این حال، همچنان به دیدنش میرفتم؛ همان که جذبش شدم دیگر نمیتوانستم قطع کنم. آه که آن زمان چقدر کودن و ناآزموده بودم؛ بیتردید، سادگی دل میتواند هر کسی را به چنین تحقیر و تحمیقی بکشاند. 0 1 زهرا عالی حسینی 1403/8/11 جوان خام فیودور داستایفسکی 3.4 1 صفحۀ 263 0 3 زهرا عالی حسینی 1403/8/11 جوان خام فیودور داستایفسکی 3.4 1 صفحۀ 263 0 3 زهرا عالی حسینی 1403/8/11 جوان خام فیودور داستایفسکی 3.4 1 صفحۀ 263 0 2 زهرا عالی حسینی 1403/8/11 جوان خام فیودور داستایفسکی 3.4 1 صفحۀ 263 0 2 زهرا عالی حسینی 1403/8/11 جوان خام فیودور داستایفسکی 3.4 1 صفحۀ 261 «همیشه میخواهی خاموش بمانی؟» «عزیزم، به یاد داشته باش که خاموشی هم نیکوست، هم اطمینان بخش است و هم خوش ظاهر.» 0 3 زهرا عالی حسینی 1403/8/11 جوان خام فیودور داستایفسکی 3.4 1 صفحۀ 260 میدانم که تو نیستی که تعیین میکنی اما من میخواهم نظرت را بدانم. به من بگو، و من قسم میخورم هرچه بگویی همان کنم! 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/8/11 جوان خام فیودور داستایفسکی 3.4 1 صفحۀ 259 «چه باید کرد؟» «عزیزم، عجله نکن؛ به این زودیها نیست. به هر حال، کاری نکردن همیشه بهتر است، وجدان آدم به هر حال آرام است، زیرا میداند که نقشی در هیچ چیز نداشته است.» «آه بس کن، درست حرف بزن. من میخواهم بدانم چه باید بکنم و چهگونه باید زندگی کنم.» «چه باید بکنی، عزیزم؟ امین باش، دروغ نگو، خانه همسایهات را خراب نکن؛ درواقع ده فرمان را بخوان _همه چیز یک بار و برای همیشه در آن گفته شده.» «این طور صحبت نکن، این ها همهاش مال قدیم است، تازه... همهاش فقط حرف است؛ من دنبال یک چیز واقعی هستم.» «خب، اگر اینقدر ملول شدهای، سعی کن کسی یا چیزی را دوست بداری، یا به هر حال خودت را به چیزی پایبند کنی.» «فقط مسخره میکنی! تازه، من به تنهایی با ده فرمان شما چه میتوانم بکنم؟» «خب، با وجود تمام تردید ها و دشواری هایت آن را نگه دار، آن وقت انسان بزرگی خواهی شد.» «انسان بزرگی که هیچکس نشناسد.» «_هیچ رازی نیست که عیان نشود_» «قطعاً داری مسخره میکنی.» «خب، اگر به نظرت اینطور میرسد، بهتر است سعی کنی تا هرچه زودتر صاحب تخصصی بشوی، معماری و یا حقوق را انتخاب کن، بعد وقتی سرگرم کار جدی بشوی فکرت آرام و قرار بیشتری خواهد گرفت و امور جزئی را فراموش خواهی کرد.» 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/8/11 جوان خام فیودور داستایفسکی 3.4 1 صفحۀ 257 تقریباً پنجاه سال زندگی کردهام و هنوز هم تا به امروز نمیدانم که خوب کردهام به زندگی ادامه دادهام یا نه. 3 23 زهرا عالی حسینی 1403/8/11 جوان خام فیودور داستایفسکی 3.4 1 صفحۀ 257 کاش موجود بیارادهای بودم و از دانستن آن رنج میکشیدم! 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/8/11 جوان خام فیودور داستایفسکی 3.4 1 صفحۀ 256 اما آخر او اگر اینقدر دوستم داشت چرا در زمان سقوط و تباهیام نظارتی بر من نمیکرد؟ اگر کلمهای گفته بود شاید خودم را بالا میکشیدم. البته شاید هم نمیکشیدم. اما او جلفبازی مرا دید، جلوهگری خودنمایانه مرا دید... 0 0