بریدههای کتاب yegane yegane 6 روز پیش جنگ و صلح (جلد دوم از مجموعه چهارجلدی) جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.7 11 صفحۀ 82 شما به خدا اعتقاد ندارید، حال آنکه او اینجاست، در من است و در حرفهای من است. در توست و حتی در همین حرفهای کفرآمیزی که بر زبان آوردی. 0 3 yegane 7 روز پیش جنگ و صلح (جلد دوم از مجموعه چهارجلدی) جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.7 11 صفحۀ 36 امروز که زندهای، زندگی کن. فردا خواهی مرد، وقتی که سراسر زندگیت در برابر ابدیت لحظهای بیش نیست چه جای آن است که خود را عذاب دهی؟ 0 6 yegane 1404/4/7 جنگ و صلح (جلد اول از مجموعه چهارجلدی) جلد 1 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 51 صفحۀ 437 چه خوب بود که انسان میدانست که در این جهان برای جستن یاری و دلداری به کجا پناه ببرد و پس از مرگ در خاک در انتظار چه باشد. 0 2 yegane 1404/4/7 جنگ و صلح (جلد اول از مجموعه چهارجلدی) جلد 1 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 51 صفحۀ 419 چه آرامشی، چه صلحی و شکوهی! ابرها بر سینهی این آسمان بلند و بی کرانه به نحو دیگری حرکت می کنند. من چطور پیش از این هرگز این آسمان بلند را نمیدیدم؟ چه سعادتی که عاقبت آن را شناختم آری از این آسمان بی پایان که بگذری همه چیز جز فریب و کبر توخالی نیست. از آن که بگذری دیگر هیچ چیز ارجمندی وجود ندارد. 0 1 yegane 1404/4/6 دمیان هرمان هسه 3.9 36 صفحۀ 121 من فقط میخواستم به آنچه در درون من است جان بخشم. این کار چرا این همه سخت بود؟ 0 2 yegane 1404/4/6 دمیان هرمان هسه 3.9 36 صفحۀ 64 برای انسان هیچ چیز ارزنده تر از تعقیب راهی نیست که به نفس خود منتهی میشود. 0 2 yegane 1404/4/6 جز از کل استیو تولتز 4.1 207 صفحۀ 532 میدانم که هرگز نمی شود از دست خود گریخت نمیشود از گذشته فرار کرد، آدم هر جا برود گذشتهاش را با خود میبرد. 0 2 yegane 1404/4/6 جز از کل استیو تولتز 4.1 207 صفحۀ 327 ساده است زندگی مطابق نظر دنیا ساده است در انزوا زندگی کردن مطابق میل شخصی، ولی مرد بزرگ کسی است که در میانهی جمع، قادر است از استقلال و تنهایی اش لذت ببرد. من قادر نیستم. 0 1 yegane 1404/4/6 جز از کل استیو تولتز 4.1 207 صفحۀ 368 چرا آرزو داریم کسانی که دوستشان داریم به زندگی بازگردند وقتی میدانیم قبل از مرگ چه قدر عذاب کشیدهاند. اینقدر ازشان متنفریم؟ 0 1 yegane 1404/4/6 جنگ و صلح (جلد اول از مجموعه چهارجلدی) جلد 1 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 51 صفحۀ 396 در آرزوی افتخار بی تابم و دوست دارم همه مرا بشناسند و دوست بدارند، چه کنم گناه از من نیست چه میتوانم بکنم این شوق زندگی من است و بی قرار آنم چه کنم که در زندگی جز این آرزویی ندارم و جز برای تحقق این آرزو زنده نیستم. بله، فقط برای همین.من این راز را هرگز به هیچ کس نخواهم گفت. 0 1 yegane 1404/4/6 جنگ و صلح (جلد اول از مجموعه چهارجلدی) جلد 1 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 51 صفحۀ 395 چون به مرگ خود اندیشید، ناگهان رشتهای خاطرات بسیار دور و با جانش عجین، در صفحهی خیالش زنده شد. واپسین وداعش را با پدر و زنش به یاد آورد. خاطرهی آغاز عشق خود به همسرش و بارداری او را به یاد آورد و دلش به حال او و نیز به حال خودش سوخت. فکر میکرد: بله، فردا، فردا! چه بسا که فردا همه چیز برای من به پایان برسد! و از آنچه در ذهن من است هیچ چیز باقی نماند. این خاطرات دیگر برای من معنایی نخواهد داشت. 0 1 yegane 1404/4/5 کلارا و خورشید کازوئو ایشی گورو 4.0 5 صفحۀ 92 اینها برایم درسهای مفیدی بودند نه تنها فهمیدم آن تغییر بخشی از جوزی بود و باید خودم را آماده میکردم تا با آن وفق يابم بلكه متوجه شدم که این ویژگی مختص جوزی نبود؛ انسانها اغلب احساس نیاز میکردند تا جنبهای از خودشان را برای به نمایش گذاشتن مقابل رهگذران آماده کنند - مثل اینکه در ویترین فروشگاه باشند و این نمایش لازم نبود وقتی زمانش میگذرد خیلی جدی گرفته شود. 0 1 yegane 1404/4/5 کلارا و خورشید کازوئو ایشی گورو 4.0 5 صفحۀ 29 بعضی اوقات انسانها، در لحظات خاصی، همزمان با شادی اندوه هم روی شونههاشون سنگینی میکنه. 0 5 yegane 1404/4/5 جز از کل استیو تولتز 4.1 207 صفحۀ 84 شاید تو زندگی را به تنهایی تجربه میکنی میتوانی هر چه قدر دوست داری به یک آدم دیگر نزدیک شوی، ولی همیشه بخشی از خودت و وجودت هست که غیر قابل ارتباط است، تنها میمیری تجربه مختص خودت است شاید چند تا تماشاگر داشته باشی که دوستت داشته باشند، ولی انزوایت از تولد تا مرگ رسوخ ناپذیر است. اگر مرگ همان تنهایی باشد منتها برای ابد چه؟ تنهاییای بی رحم، ابدی و بی امکان ارتباط. ما نمی دانیم مرگ چیست. شاید همین باشد. 0 1 yegane 1404/4/5 جز از کل استیو تولتز 4.1 207 صفحۀ 82 چرا تکامل کاری با بدن انسان کرده که نتواند غمش را پنهان کند؟ آیا برای بقای گونهی ما حیاتی بوده نتوانیم مالیخولیایمان را پنهان کنیم؟ چرا؟ فایدهی تکاملی گریستن چیست؟ برانگیختن همدلی؟ آیا تکامل گرایشی ماکیاولیستی دارد؟ بعد از گریهای شدید به آدم حس کرختی و خستگی و بعضی وقتها هم خجالت دست می دهد، خصوصاً اگر اشکها بعد از تماشای تبلیغ تلویزیونی چای کیسهای سرازیر شده باشند. آیا این نقشه ی تکامل برای خوار کردن است؟ تحقیر ما؟ 0 1 yegane 1404/4/5 جز از کل استیو تولتز 4.1 207 صفحۀ 28 مردم میگن شخصیت هر آدمی تغییر ناپذیره ولی اغلب این نقابه که بدون تغییر باقی میمونه و نه شخصیت و در زیر این نقاب غیر قابل تغییر موجودی هست که دیوانهوار در حال تکامله و به شکل غیر قابل کنترلی ماهیتش تغییر میکنه. 0 1 yegane 1404/4/5 جز از کل استیو تولتز 4.1 207 صفحۀ 17 فقط انباشته شدن مداوم حسرتها و شکستها و شرمها یا زندگیهای نزیستهی خودمونه که دری رو به فهم گذشتگانمون باز میکنه اگه به خاطر لغزش سرنوشت، زندگی دلربایی نصیبمون بشه و از این موفقیت به اون موفقیت بپریم، هرگز نخواهیم تونست درکشون کنیم هرگز! 0 1 yegane 1404/4/5 جز از کل استیو تولتز 4.1 207 صفحۀ 60 نمیتوانی از پای خودت فرار کنی، خصوصاً از پایی که وزن رویاهای بر باد رفته را بر خود حمل میکند. 0 36 yegane 1404/4/5 جز از کل استیو تولتز 4.1 207 صفحۀ 9 هیچ وقت نمیشنوید ورزشکاری در حادثه ای فجیع حس بویاییاش را از دست بدهد. اگر کائنات تصمیم بگیرد درسی دردناک به ما انسانها بدهد که البته این درس هم به هیچ درد زندگی آیندهمان نخورد مثل روز روشن است که ورزشکار باید پایش را از دست بدهد، فیلسوف عقلش، نقاش چشمش آهنگساز گوشش و آشپز زبانش. درس من؟ من آزادی ام را از دست دادم. 0 1 yegane 1404/4/4 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 88 صفحۀ 377 همه چیز مدام در حال تغییر است، زمین، زمان، مفاهیم، عشق، زندگی، اعتقاد، عدالت، شر - همه شان در سیلان و تبدیلند. هرگز به یک شکل و یک جا نمیمانند. تمام جهان مثل یک فدکس باکس گنده است. 0 2
بریدههای کتاب yegane yegane 6 روز پیش جنگ و صلح (جلد دوم از مجموعه چهارجلدی) جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.7 11 صفحۀ 82 شما به خدا اعتقاد ندارید، حال آنکه او اینجاست، در من است و در حرفهای من است. در توست و حتی در همین حرفهای کفرآمیزی که بر زبان آوردی. 0 3 yegane 7 روز پیش جنگ و صلح (جلد دوم از مجموعه چهارجلدی) جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.7 11 صفحۀ 36 امروز که زندهای، زندگی کن. فردا خواهی مرد، وقتی که سراسر زندگیت در برابر ابدیت لحظهای بیش نیست چه جای آن است که خود را عذاب دهی؟ 0 6 yegane 1404/4/7 جنگ و صلح (جلد اول از مجموعه چهارجلدی) جلد 1 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 51 صفحۀ 437 چه خوب بود که انسان میدانست که در این جهان برای جستن یاری و دلداری به کجا پناه ببرد و پس از مرگ در خاک در انتظار چه باشد. 0 2 yegane 1404/4/7 جنگ و صلح (جلد اول از مجموعه چهارجلدی) جلد 1 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 51 صفحۀ 419 چه آرامشی، چه صلحی و شکوهی! ابرها بر سینهی این آسمان بلند و بی کرانه به نحو دیگری حرکت می کنند. من چطور پیش از این هرگز این آسمان بلند را نمیدیدم؟ چه سعادتی که عاقبت آن را شناختم آری از این آسمان بی پایان که بگذری همه چیز جز فریب و کبر توخالی نیست. از آن که بگذری دیگر هیچ چیز ارجمندی وجود ندارد. 0 1 yegane 1404/4/6 دمیان هرمان هسه 3.9 36 صفحۀ 121 من فقط میخواستم به آنچه در درون من است جان بخشم. این کار چرا این همه سخت بود؟ 0 2 yegane 1404/4/6 دمیان هرمان هسه 3.9 36 صفحۀ 64 برای انسان هیچ چیز ارزنده تر از تعقیب راهی نیست که به نفس خود منتهی میشود. 0 2 yegane 1404/4/6 جز از کل استیو تولتز 4.1 207 صفحۀ 532 میدانم که هرگز نمی شود از دست خود گریخت نمیشود از گذشته فرار کرد، آدم هر جا برود گذشتهاش را با خود میبرد. 0 2 yegane 1404/4/6 جز از کل استیو تولتز 4.1 207 صفحۀ 327 ساده است زندگی مطابق نظر دنیا ساده است در انزوا زندگی کردن مطابق میل شخصی، ولی مرد بزرگ کسی است که در میانهی جمع، قادر است از استقلال و تنهایی اش لذت ببرد. من قادر نیستم. 0 1 yegane 1404/4/6 جز از کل استیو تولتز 4.1 207 صفحۀ 368 چرا آرزو داریم کسانی که دوستشان داریم به زندگی بازگردند وقتی میدانیم قبل از مرگ چه قدر عذاب کشیدهاند. اینقدر ازشان متنفریم؟ 0 1 yegane 1404/4/6 جنگ و صلح (جلد اول از مجموعه چهارجلدی) جلد 1 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 51 صفحۀ 396 در آرزوی افتخار بی تابم و دوست دارم همه مرا بشناسند و دوست بدارند، چه کنم گناه از من نیست چه میتوانم بکنم این شوق زندگی من است و بی قرار آنم چه کنم که در زندگی جز این آرزویی ندارم و جز برای تحقق این آرزو زنده نیستم. بله، فقط برای همین.من این راز را هرگز به هیچ کس نخواهم گفت. 0 1 yegane 1404/4/6 جنگ و صلح (جلد اول از مجموعه چهارجلدی) جلد 1 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 51 صفحۀ 395 چون به مرگ خود اندیشید، ناگهان رشتهای خاطرات بسیار دور و با جانش عجین، در صفحهی خیالش زنده شد. واپسین وداعش را با پدر و زنش به یاد آورد. خاطرهی آغاز عشق خود به همسرش و بارداری او را به یاد آورد و دلش به حال او و نیز به حال خودش سوخت. فکر میکرد: بله، فردا، فردا! چه بسا که فردا همه چیز برای من به پایان برسد! و از آنچه در ذهن من است هیچ چیز باقی نماند. این خاطرات دیگر برای من معنایی نخواهد داشت. 0 1 yegane 1404/4/5 کلارا و خورشید کازوئو ایشی گورو 4.0 5 صفحۀ 92 اینها برایم درسهای مفیدی بودند نه تنها فهمیدم آن تغییر بخشی از جوزی بود و باید خودم را آماده میکردم تا با آن وفق يابم بلكه متوجه شدم که این ویژگی مختص جوزی نبود؛ انسانها اغلب احساس نیاز میکردند تا جنبهای از خودشان را برای به نمایش گذاشتن مقابل رهگذران آماده کنند - مثل اینکه در ویترین فروشگاه باشند و این نمایش لازم نبود وقتی زمانش میگذرد خیلی جدی گرفته شود. 0 1 yegane 1404/4/5 کلارا و خورشید کازوئو ایشی گورو 4.0 5 صفحۀ 29 بعضی اوقات انسانها، در لحظات خاصی، همزمان با شادی اندوه هم روی شونههاشون سنگینی میکنه. 0 5 yegane 1404/4/5 جز از کل استیو تولتز 4.1 207 صفحۀ 84 شاید تو زندگی را به تنهایی تجربه میکنی میتوانی هر چه قدر دوست داری به یک آدم دیگر نزدیک شوی، ولی همیشه بخشی از خودت و وجودت هست که غیر قابل ارتباط است، تنها میمیری تجربه مختص خودت است شاید چند تا تماشاگر داشته باشی که دوستت داشته باشند، ولی انزوایت از تولد تا مرگ رسوخ ناپذیر است. اگر مرگ همان تنهایی باشد منتها برای ابد چه؟ تنهاییای بی رحم، ابدی و بی امکان ارتباط. ما نمی دانیم مرگ چیست. شاید همین باشد. 0 1 yegane 1404/4/5 جز از کل استیو تولتز 4.1 207 صفحۀ 82 چرا تکامل کاری با بدن انسان کرده که نتواند غمش را پنهان کند؟ آیا برای بقای گونهی ما حیاتی بوده نتوانیم مالیخولیایمان را پنهان کنیم؟ چرا؟ فایدهی تکاملی گریستن چیست؟ برانگیختن همدلی؟ آیا تکامل گرایشی ماکیاولیستی دارد؟ بعد از گریهای شدید به آدم حس کرختی و خستگی و بعضی وقتها هم خجالت دست می دهد، خصوصاً اگر اشکها بعد از تماشای تبلیغ تلویزیونی چای کیسهای سرازیر شده باشند. آیا این نقشه ی تکامل برای خوار کردن است؟ تحقیر ما؟ 0 1 yegane 1404/4/5 جز از کل استیو تولتز 4.1 207 صفحۀ 28 مردم میگن شخصیت هر آدمی تغییر ناپذیره ولی اغلب این نقابه که بدون تغییر باقی میمونه و نه شخصیت و در زیر این نقاب غیر قابل تغییر موجودی هست که دیوانهوار در حال تکامله و به شکل غیر قابل کنترلی ماهیتش تغییر میکنه. 0 1 yegane 1404/4/5 جز از کل استیو تولتز 4.1 207 صفحۀ 17 فقط انباشته شدن مداوم حسرتها و شکستها و شرمها یا زندگیهای نزیستهی خودمونه که دری رو به فهم گذشتگانمون باز میکنه اگه به خاطر لغزش سرنوشت، زندگی دلربایی نصیبمون بشه و از این موفقیت به اون موفقیت بپریم، هرگز نخواهیم تونست درکشون کنیم هرگز! 0 1 yegane 1404/4/5 جز از کل استیو تولتز 4.1 207 صفحۀ 60 نمیتوانی از پای خودت فرار کنی، خصوصاً از پایی که وزن رویاهای بر باد رفته را بر خود حمل میکند. 0 36 yegane 1404/4/5 جز از کل استیو تولتز 4.1 207 صفحۀ 9 هیچ وقت نمیشنوید ورزشکاری در حادثه ای فجیع حس بویاییاش را از دست بدهد. اگر کائنات تصمیم بگیرد درسی دردناک به ما انسانها بدهد که البته این درس هم به هیچ درد زندگی آیندهمان نخورد مثل روز روشن است که ورزشکار باید پایش را از دست بدهد، فیلسوف عقلش، نقاش چشمش آهنگساز گوشش و آشپز زبانش. درس من؟ من آزادی ام را از دست دادم. 0 1 yegane 1404/4/4 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 88 صفحۀ 377 همه چیز مدام در حال تغییر است، زمین، زمان، مفاهیم، عشق، زندگی، اعتقاد، عدالت، شر - همه شان در سیلان و تبدیلند. هرگز به یک شکل و یک جا نمیمانند. تمام جهان مثل یک فدکس باکس گنده است. 0 2