بریده‌های کتاب Y.S

اگر عیاشان و خوشگذران ها بدانند که در معرفت الهی چه مقدار شور و عشق و لذت است دست از همه آن کار ها برداشته و به طرف معرفت الهی روی آرند آیت الله سید علی قاضی

پسرک در گوش اسب زمزمه کرد " روباه چقدر کم حرف میزنه " اسب گفت " آره، چقدر خوبه اون با ماست " روباه گفت : " راستش رو بگم اغلب فکر میکنم چیز جالبی برای گفتن ندارم " اسب گفت :" راستش رو گفتن همیشه جالبه "

پسرک: شجاعانه ترین حرفی که تاحالا زدی چی بوده ؟ اسب گفت : کمک اسب گفت : درخواست کمک به معنای تسلیم شدن نیست به این معنیه که تو حاضر نیستی تسلیم بشی پسرک پرسید " کی از همیشه قوی تر بودی؟" " وقتی که جرئت کردم ضعف هامو نشون بدم "

یکی از بزرگترین آزادی های ما اینه که انتخاب می‌کنیم چطور بع چیزای مختلف واکنش نشون بدیم

ایان در میان باقی کلید ها گشت تا اینکه کلید درست را پیدا کرد قفل سر خورد و او در را باز کرد مادرم بیرون آمد و دستانش را دورم حلقه کرد اشک از صورت هردوی ما پایین می‌ریخت او گفت : تو نباید میومدی نباید میومدی. گفتم : می تونی وقتی برگشتیم آیداهو من و تنبیه کنی او چشمانش را پاک کرد : 《دوستت دارم 》 《منم دوستت دارم》

سه ساعت پیش از اینکه تصمیم به مردن بگیرد تمام وجودش از درد حسرت تیر می‌کشید گویی ناامیدی و درماندگی ذهنی در تک تک اعضای بدنش نفوذ کرده بود با خود فکر کرد که حال و روز همه بدون او بهتر است و...