بریدههای کتاب سامان سامان 15 ساعت پیش سکوت را به شما تقدیم می کنم ماریو بارگاس یوسا 0.0 صفحۀ 110 به خود میگفت انسان اتم نیست، انسان برای این ساخته نشده که زندگیاش را به تنهایی پیش ببرد.نیاز دارد که بخشی از چیزی بزرگتر باشد، بخشی از یک جامعه، یک سرزمین که به او معنا بدهد و از او حفاظت کند. 0 7 سامان 23 ساعت پیش اضطراب سمیر چوپرا 4.8 0 صفحۀ 188 پدیده متاخر «عزب عقدهای» ناشی از زنستیزی و اضطرابی شدید است، اضطرابی به دلیل ناکامی جنسی در جهانی که نمایش آشکار امور جنسی و کامیابی جنسی را مایهی مباهات میداند. 3 31 سامان دیروز اضطراب سمیر چوپرا 4.8 0 صفحۀ 150 هایدگر مصر است ما باید از مفهوم برساختهی اجتماعی انسان عادی دور شویم .جوهری عام که حاکی از همرنگی با جماعت است و خانهای امن و اطمینان بخش را در بطن غرابت جهان برایمان تضمین میکند.اضطراب یعنی فهم اینکه این منزل جعلی است، خانه ای پوشالی که استحکامش وابسته به توافق متقابل و سازگاری همدلانهی موجوداتی به کل بیگانه است که همسفر شدهاند. 0 7 سامان 2 روز پیش سکوت را به شما تقدیم می کنم ماریو بارگاس یوسا 0.0 صفحۀ 50 احساس میکرد که بشریت یکی از آن استعدادهایی را که گذر انسان به این جهان را توجیه میکنند از دست داده است. 2 20 سامان 3 روز پیش اضطراب سمیر چوپرا 4.8 0 صفحۀ 118 کیرکگور اضطراب را نوعی رابطهی مبهم میداند بین کشش به و انزجار از تهی بودن امکانات آینده؛ اضطراب همانا تنش میان اشتیاق و بیقراری است، میل به چیزی که آدمی از آن میترسد. 0 46 سامان 3 روز پیش اضطراب سمیر چوپرا 4.8 0 صفحۀ 82 اضطراب از درون ما برمیآید؛ زاییدهی جهان بیرون نیست. جهان همان است که باید باشد؛رابطه ما با جهان،شناخت ما از آن، موجب اضطراب ماست.ذهن ماست که آن را خلق میکند؛ اگر سعی کنیم ابژه ای را که موجب ترس و اضطراب ما میشود کنار بگذاریم، در تلاش برای کنترل چیزی جز ذهنمان شکست میخوریم. 3 41 سامان 5 روز پیش اضطراب سمیر چوپرا 4.8 0 صفحۀ 30 اگر از اضطرابهایمان فهمی دیگر به دست بیاوریم، چه بسا متوجه شویم که میشود با آنها کنار آمد؛ اینگونه فهم ما از خودمان و دغدغههایمان کمی متفاوت خواهد بود، تکاپویی مهم برای «آزمودن زندگی»، تکاپویی که میارزد به خاطرش زندگی کنیم. 0 7 سامان 6 روز پیش یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 450 دیشب منزل احسانی بودیم، با ایرانی و ارجمند نامی و این زنکه متشاعره! اعنی فروغ فرخزاد که آن شب خانه خودم پوستش را کندم. حشیش دادند، کشیدیم. یک سرچپق. و این اولین بار بود که میکشیدم. قبل از آن در بازدید شیرازی(دربند) شرابی زده بودم، آنجا هم تکرار شد و احساس کردم که باحشیش گیج میشوم. 2 4 سامان 7 روز پیش یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 410 و یکی دیگر معتقد بود که دعواهای نوع سوم، دعواهای مربوط به اعمال منافی عفت است. حتی زنها از این بابت از شوهرهاشان شکایت میکنند. در شهر جنده خانه رسمی نیست. ناچار میشود قبول کرد که لواط رایج باشد. بهروز که میگفت 70 درصد مردها دچارند، البته اغراق میکرد. اهل اغراق است و جوان. 0 2 سامان 1404/4/3 یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 350 دومی مهری آهی بود که مقدمهای بر قهرمان زمان ما لرمنتف نوشته بود که قرار است جزو کتابهای دربار در بیاید و آورده بود که ببینم مثل دفعه پیش مبادا بهش بگویم که نثرت بچگانه بود. نثر پدران و پسران تورگنیف اینطور بود. 1 6 سامان 1404/4/2 یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 300 به عقیده شخص فقیر، ملتها وقتی به گوز گوز میافتند و مردمی وقتی از تخم میروند و بی کاره میشوند که در خوراک تجمل کنند. تجمل در خوراک غلات و تفنن در سفره، همیشه کار روحانیها و خرپولهای از کارافتاده و پیرمردهای بازنشسته بوده است و خواهد بود. 2 5 سامان 1404/4/1 یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 250 امروز توی واتیکان سیمین را نگذاشتند با آستین کوتاه برود و محصص کتش را در آورد روی شانهاش انداخت و به قدری سرد بود فضای کلیسا که لازم هم بود. چقدر مجسمه و چقدرح.... بازیهای کلیسائی، درست مثل کربلا یا نجف، منتها خیلی بزرگتر. 0 9 سامان 1404/3/31 یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 200 و این یکی دو روز «اسکندر مقدونی» هارولد لمب را دارم میخوانم، با ترجمه شفق، و واقعا که در ترجمه ریدمان کرده! باز هم گلی به جمال خودمان. واقعا گه زده. مردک احمق! 0 10 سامان 1404/3/30 یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 170 در این خراب شده هر کاری میکند و زیاد هم بد نمیکند. از عکاسی تا نویسندگی و ترجمه، اما خیلی بچه مانده است. خیلی زود جذب میشود، به هر چیز و هر کس. و در سیاست که نگو و نپرس. وقتی از مصدق فیلم برمیداشت، واویلا چه تعریفها میکرد، یا از کاشانی و بعد هم به ترتیب از زاهدی و شاه و علا و هر پدرسوخته دیگری همینطور مجذوب ومفتون شده و آمده بود که من برای برنامه نفت کنسرسیوم در رادیو خبر تهیه کنم که نکردم و گفتم چرا حاضر به همکاری نیستم.در غیابم باز برای سیمین میگفته که فلانی اشتباه میکند و الخ. این هم از گلستان(ابراهیم). 2 13 سامان 1404/3/29 یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 150 آخر نصف خانه را هم که سهم خودم میشده است، بی اینکه لازم باشد، رفتهام و به او بخشیدهام، محضری. خواستهام حالیاش کنم که با چه کسی طرفی، ولی فایده ندارد. هفت سال است و هنوز نفهمیده. هرگز نخواهد فهمید. میخواهد دائما در عالمی پر از تعارف و تکه و پاره و قربان صدقه زندگی کند. چنان از حقایق زندگی دور است که یک بچهی چهار ماهه. و بدتر از همه، خیال میکند نویسنده است. اینش تحمل ناپذیر است. 4 12 سامان 1404/3/26 یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 100 قمارباز ترجمه از داستایوسکی که بسیار احمقانه ترجمه شده و معرفت(مدیر کتابفروشی و انتشارات معرفت) پدرسوخته هم چاپ دومش را در آورد و ما هم هر چه جز زدیم، فایده نکرد و دعوامان با او هنوز که هنوز است،از پارسال تا به حال در دادگستری است.مرده شور این وثوقی(وکیل) را ببرد که عرضه نداشت کارش را به نفع ما بگذراند. 3 18 سامان 1404/3/22 ذهن اسیر چسلاو میلوش 0.0 صفحۀ 140 آری ، هر از گاهی هم یکی از ما بیرون کشیده شده، به اردوگاههای تجمیع فرستاده یا تیرباران میشد. در این مورد هیچ کاری نمیشد انجام داد. ما مثل افرادی که روی تکه یخی ذوب شونده به حال خود رها شده باشند؛ جسارت فکر کردن به زمانی را که قرار است به کلی آب شود نداشتیم. 0 6 سامان 1404/3/22 شیطان، همیشه دونالدری پولاک 3.3 1 صفحۀ 110 هر چه فکر کرد دید این تابلو به هیچ دردی نمیخورد که یاد کسی بماند، آن هم در این دنیا که آنقدر جای گهی است که آدم به هیچی نمیچسبد. 0 8 سامان 1404/3/20 پنج رساله تاریخی حافظ ابرو محسن فاتحی 5.0 1 صفحۀ 110 ملک غیاثالدین را مملکتی موروثی به دست افتاد،به موافقت طالع و زمان و مساعدت بخت روزگار میگذرانید و در احداث ایام و اضغاث احلام روزی به شبی و شبی به روزی میآورد و از کاسات مراد دور شادکامی و رطل دوستکامی مینوشید، سرخوش روزگار و مست کار و بار و فارغ از خمار لیل و نهار میبود. 0 3 سامان 1404/3/20 ذهن اسیر چسلاو میلوش 0.0 صفحۀ 107 طغیان درونی گاهی برای سلامتی روحی لازم است، و میتواند نوع خاصی از شادی را به وجود آورد. آنچه را که میتوان صریح گفت اغلب جذابیت بسیار کمتری دارد تا جادوی حسی دفاع از خلوتگاه شخصی خویش. 0 2
بریدههای کتاب سامان سامان 15 ساعت پیش سکوت را به شما تقدیم می کنم ماریو بارگاس یوسا 0.0 صفحۀ 110 به خود میگفت انسان اتم نیست، انسان برای این ساخته نشده که زندگیاش را به تنهایی پیش ببرد.نیاز دارد که بخشی از چیزی بزرگتر باشد، بخشی از یک جامعه، یک سرزمین که به او معنا بدهد و از او حفاظت کند. 0 7 سامان 23 ساعت پیش اضطراب سمیر چوپرا 4.8 0 صفحۀ 188 پدیده متاخر «عزب عقدهای» ناشی از زنستیزی و اضطرابی شدید است، اضطرابی به دلیل ناکامی جنسی در جهانی که نمایش آشکار امور جنسی و کامیابی جنسی را مایهی مباهات میداند. 3 31 سامان دیروز اضطراب سمیر چوپرا 4.8 0 صفحۀ 150 هایدگر مصر است ما باید از مفهوم برساختهی اجتماعی انسان عادی دور شویم .جوهری عام که حاکی از همرنگی با جماعت است و خانهای امن و اطمینان بخش را در بطن غرابت جهان برایمان تضمین میکند.اضطراب یعنی فهم اینکه این منزل جعلی است، خانه ای پوشالی که استحکامش وابسته به توافق متقابل و سازگاری همدلانهی موجوداتی به کل بیگانه است که همسفر شدهاند. 0 7 سامان 2 روز پیش سکوت را به شما تقدیم می کنم ماریو بارگاس یوسا 0.0 صفحۀ 50 احساس میکرد که بشریت یکی از آن استعدادهایی را که گذر انسان به این جهان را توجیه میکنند از دست داده است. 2 20 سامان 3 روز پیش اضطراب سمیر چوپرا 4.8 0 صفحۀ 118 کیرکگور اضطراب را نوعی رابطهی مبهم میداند بین کشش به و انزجار از تهی بودن امکانات آینده؛ اضطراب همانا تنش میان اشتیاق و بیقراری است، میل به چیزی که آدمی از آن میترسد. 0 46 سامان 3 روز پیش اضطراب سمیر چوپرا 4.8 0 صفحۀ 82 اضطراب از درون ما برمیآید؛ زاییدهی جهان بیرون نیست. جهان همان است که باید باشد؛رابطه ما با جهان،شناخت ما از آن، موجب اضطراب ماست.ذهن ماست که آن را خلق میکند؛ اگر سعی کنیم ابژه ای را که موجب ترس و اضطراب ما میشود کنار بگذاریم، در تلاش برای کنترل چیزی جز ذهنمان شکست میخوریم. 3 41 سامان 5 روز پیش اضطراب سمیر چوپرا 4.8 0 صفحۀ 30 اگر از اضطرابهایمان فهمی دیگر به دست بیاوریم، چه بسا متوجه شویم که میشود با آنها کنار آمد؛ اینگونه فهم ما از خودمان و دغدغههایمان کمی متفاوت خواهد بود، تکاپویی مهم برای «آزمودن زندگی»، تکاپویی که میارزد به خاطرش زندگی کنیم. 0 7 سامان 6 روز پیش یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 450 دیشب منزل احسانی بودیم، با ایرانی و ارجمند نامی و این زنکه متشاعره! اعنی فروغ فرخزاد که آن شب خانه خودم پوستش را کندم. حشیش دادند، کشیدیم. یک سرچپق. و این اولین بار بود که میکشیدم. قبل از آن در بازدید شیرازی(دربند) شرابی زده بودم، آنجا هم تکرار شد و احساس کردم که باحشیش گیج میشوم. 2 4 سامان 7 روز پیش یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 410 و یکی دیگر معتقد بود که دعواهای نوع سوم، دعواهای مربوط به اعمال منافی عفت است. حتی زنها از این بابت از شوهرهاشان شکایت میکنند. در شهر جنده خانه رسمی نیست. ناچار میشود قبول کرد که لواط رایج باشد. بهروز که میگفت 70 درصد مردها دچارند، البته اغراق میکرد. اهل اغراق است و جوان. 0 2 سامان 1404/4/3 یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 350 دومی مهری آهی بود که مقدمهای بر قهرمان زمان ما لرمنتف نوشته بود که قرار است جزو کتابهای دربار در بیاید و آورده بود که ببینم مثل دفعه پیش مبادا بهش بگویم که نثرت بچگانه بود. نثر پدران و پسران تورگنیف اینطور بود. 1 6 سامان 1404/4/2 یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 300 به عقیده شخص فقیر، ملتها وقتی به گوز گوز میافتند و مردمی وقتی از تخم میروند و بی کاره میشوند که در خوراک تجمل کنند. تجمل در خوراک غلات و تفنن در سفره، همیشه کار روحانیها و خرپولهای از کارافتاده و پیرمردهای بازنشسته بوده است و خواهد بود. 2 5 سامان 1404/4/1 یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 250 امروز توی واتیکان سیمین را نگذاشتند با آستین کوتاه برود و محصص کتش را در آورد روی شانهاش انداخت و به قدری سرد بود فضای کلیسا که لازم هم بود. چقدر مجسمه و چقدرح.... بازیهای کلیسائی، درست مثل کربلا یا نجف، منتها خیلی بزرگتر. 0 9 سامان 1404/3/31 یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 200 و این یکی دو روز «اسکندر مقدونی» هارولد لمب را دارم میخوانم، با ترجمه شفق، و واقعا که در ترجمه ریدمان کرده! باز هم گلی به جمال خودمان. واقعا گه زده. مردک احمق! 0 10 سامان 1404/3/30 یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 170 در این خراب شده هر کاری میکند و زیاد هم بد نمیکند. از عکاسی تا نویسندگی و ترجمه، اما خیلی بچه مانده است. خیلی زود جذب میشود، به هر چیز و هر کس. و در سیاست که نگو و نپرس. وقتی از مصدق فیلم برمیداشت، واویلا چه تعریفها میکرد، یا از کاشانی و بعد هم به ترتیب از زاهدی و شاه و علا و هر پدرسوخته دیگری همینطور مجذوب ومفتون شده و آمده بود که من برای برنامه نفت کنسرسیوم در رادیو خبر تهیه کنم که نکردم و گفتم چرا حاضر به همکاری نیستم.در غیابم باز برای سیمین میگفته که فلانی اشتباه میکند و الخ. این هم از گلستان(ابراهیم). 2 13 سامان 1404/3/29 یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 150 آخر نصف خانه را هم که سهم خودم میشده است، بی اینکه لازم باشد، رفتهام و به او بخشیدهام، محضری. خواستهام حالیاش کنم که با چه کسی طرفی، ولی فایده ندارد. هفت سال است و هنوز نفهمیده. هرگز نخواهد فهمید. میخواهد دائما در عالمی پر از تعارف و تکه و پاره و قربان صدقه زندگی کند. چنان از حقایق زندگی دور است که یک بچهی چهار ماهه. و بدتر از همه، خیال میکند نویسنده است. اینش تحمل ناپذیر است. 4 12 سامان 1404/3/26 یادداشت های روزانه جلال آل احمد جلد 1 محمدحسن دانایی 3.5 3 صفحۀ 100 قمارباز ترجمه از داستایوسکی که بسیار احمقانه ترجمه شده و معرفت(مدیر کتابفروشی و انتشارات معرفت) پدرسوخته هم چاپ دومش را در آورد و ما هم هر چه جز زدیم، فایده نکرد و دعوامان با او هنوز که هنوز است،از پارسال تا به حال در دادگستری است.مرده شور این وثوقی(وکیل) را ببرد که عرضه نداشت کارش را به نفع ما بگذراند. 3 18 سامان 1404/3/22 ذهن اسیر چسلاو میلوش 0.0 صفحۀ 140 آری ، هر از گاهی هم یکی از ما بیرون کشیده شده، به اردوگاههای تجمیع فرستاده یا تیرباران میشد. در این مورد هیچ کاری نمیشد انجام داد. ما مثل افرادی که روی تکه یخی ذوب شونده به حال خود رها شده باشند؛ جسارت فکر کردن به زمانی را که قرار است به کلی آب شود نداشتیم. 0 6 سامان 1404/3/22 شیطان، همیشه دونالدری پولاک 3.3 1 صفحۀ 110 هر چه فکر کرد دید این تابلو به هیچ دردی نمیخورد که یاد کسی بماند، آن هم در این دنیا که آنقدر جای گهی است که آدم به هیچی نمیچسبد. 0 8 سامان 1404/3/20 پنج رساله تاریخی حافظ ابرو محسن فاتحی 5.0 1 صفحۀ 110 ملک غیاثالدین را مملکتی موروثی به دست افتاد،به موافقت طالع و زمان و مساعدت بخت روزگار میگذرانید و در احداث ایام و اضغاث احلام روزی به شبی و شبی به روزی میآورد و از کاسات مراد دور شادکامی و رطل دوستکامی مینوشید، سرخوش روزگار و مست کار و بار و فارغ از خمار لیل و نهار میبود. 0 3 سامان 1404/3/20 ذهن اسیر چسلاو میلوش 0.0 صفحۀ 107 طغیان درونی گاهی برای سلامتی روحی لازم است، و میتواند نوع خاصی از شادی را به وجود آورد. آنچه را که میتوان صریح گفت اغلب جذابیت بسیار کمتری دارد تا جادوی حسی دفاع از خلوتگاه شخصی خویش. 0 2