بریدههای کتاب اسماء :) اسماء :) 2 روز پیش هیچ ملاقاتی تصادفی نیست هاکان منگوچ 3.4 8 صفحۀ 128 همیشه طوفان ، درختان خشک و سخت و استواری که در مقابلش استقامت میکنند را شکسته و به زمین میاندازد ؛ اما نمیتواند از پس نهالهای منعطف و علفهای بلند بربیاید . به همین خاطر انسان های منعطف و تطبیق پذیر زنده خواهند ماند. 0 24 اسماء :) 2 روز پیش هیچ ملاقاتی تصادفی نیست هاکان منگوچ 3.4 8 صفحۀ 124 در کنار آب های روان جلبک رشد نمیکند. 0 2 اسماء :) 1404/3/4 هیچ ملاقاتی تصادفی نیست هاکان منگوچ 3.4 8 صفحۀ 94 ما را اسیر خود کردند، ما را به زندان انداختند، من را درون دیوارها و تو را خارج از دیوارها، اما گناه ما بسیار کوچک بود، در اصل بدترین گناه این است که خود را به ندانستن بزنی زمانی که میدانی، و زندان را درون خود حمل نمایی . 0 7 اسماء :) 1404/2/31 هیچ ملاقاتی تصادفی نیست هاکان منگوچ 3.4 8 صفحۀ 88 وقتی کسی زیر فشار درد است، مگر میتواند قامت خود را راست کند؟ 0 9 اسماء :) 1404/2/31 هیچ ملاقاتی تصادفی نیست هاکان منگوچ 3.4 8 صفحۀ 88 درد هر کسی برای خودش بزرگ است. خدا میداند که چه طوفانی در درونش بود. 0 13 اسماء :) 1404/1/29 سووشون سیمین دانشور 4.1 214 صفحۀ 291 به این نتیجه رسیدم که در زندگی و برای زنده.ها باید شجاع بود ... اما حیف که دیر به این فکر افتادم . بگذارید به جبران این نادانی ، در مرگ شجاعها خوب گریه کنیم . 0 4 اسماء :) 1404/1/29 سووشون سیمین دانشور 4.1 214 صفحۀ 288 دنیا مثل یک تاریکخانه است که عکسهایش همه وارونه است و ما همه ، در این دنیا حیران و ویلان و سلندریم ... 0 4 اسماء :) 1404/1/24 سووشون سیمین دانشور 4.1 214 صفحۀ 257 برو زودتر ماشه را بکش . تو شقیقه . وسط دوتا چشم . من اینجا ایستادهام. من مدتهاست اینجا منتظرت هستم . 0 3 اسماء :) 1404/1/20 بوف کور صادق هدایت 3.7 204 صفحۀ 33 این را دیگر نمیدانم من کجا هستم و این تکه آسمان بالای سرم ، این چند وجبی که رویش نشسته ام مال نیشابور یا بلخ و یا بنارس است - در هر صورت من به هیچ چیز اطمینان ندارم . 0 3 اسماء :) 1404/1/13 بوف کور صادق هدایت 3.7 204 صفحۀ 1 در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد. این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد، چون عموماً عادت دارند که این دردهای باور نکردنی را جزو اتفاقات و پیشآمدهای نادر و عجیب بشمارند. 0 9 اسماء :) 1404/1/8 سووشون سیمین دانشور 4.1 214 صفحۀ 219 غروب کهمیشود همچين دلم تنگ میشود که ... انگار یک خروار آهن میآورند و روی قلبم انبار میکنند . 0 1 اسماء :) 1404/1/8 سووشون سیمین دانشور 4.1 214 صفحۀ 218 این ها خیال میکنند من دیوانه شدهام ، اما من دیوانه نیستم ، فقط دلم خیلی خیلی تنگ است . 0 1 اسماء :) 1403/12/23 آیین زندگی : وصایای امیرالمؤمنین به امام حسن مجتبی سیدمهدی شجاعی 4.8 0 صفحۀ 17 و دیدم که تو پارهی تن منی، و بلکه بیشتر از آنی، تو برایم همهی روح و جانی! 0 0 اسماء :) 1403/12/20 سووشون سیمین دانشور 4.1 214 صفحۀ 145 آدمیزاد چیست ؟ یک امید کوچک ، یک واقعه خوش چه زود میتواند از نو دست و دلش را به زندگی بخواند ..؛ اما وقتی همهاش تو دهنی و نومیدی است ، آدم احساس میکند که مثل تفاله شده ، لاشهای ، مرداری است که در لجن افتاده .. 4 80 اسماء :) 1403/12/7 سووشون سیمین دانشور 4.1 214 صفحۀ 69 همیشه دردم را برای خودم نگه داشتهام. هیچوقت به کسی نگفتهام چه کشیدهام . 0 1 اسماء :) 1403/11/20 دخترانه های درگوشی: مهارت افزایی دختران دانشجو ملیحه طینه زاده 4.3 9 صفحۀ 48 0 4 اسماء :) 1403/11/17 سووشون سیمین دانشور 4.1 214 صفحۀ 29 دوست داشتن که عیب نیست باباجان . دوست داشتن دل آدم را روشن میکند . اما کینه و نفرت دل آدم را سیاه میکند . اگر از حالا دلت به محبت انس گرفت، بزرگ هم که شدی آماده دوست داشتن چیزهای خوب و زیبا هستی . دل آدم عین یک باغچه پر از غنچه است . اگر با محبت غنچه ها را آب دادی باز میشوند ، اگر نفرت ورزیدی غنچهها پلاسیده میشوند . آدم باید بداند که نفرت و کینه برای خوبی و زیبایی نیست ، برای زشتی و بیشرفی و بیانصافی است . این جور نفرت علامت عشق به شرف و حق است . 0 1 اسماء :) 1403/11/1 عقاید یک دلقک هاینریش بل 3.3 145 صفحۀ 266 میخواست با این کار بگوید زندگی همچنان ادامه دارد، ولی من خوب میدانستم که این طرز فکر او درست نیست ، زندگی ادامه نمییابد، بلکه این مرگ است که ادامه دارد. 0 18 اسماء :) 1403/10/30 سووشون سیمین دانشور 4.1 214 صفحۀ 14 بعضی آدم ها عین یک گل نایاب هستند ، دیگران بهجلوهشان حسد میبرند .خیال میکنند این گل نایاب تمام نیروی زمین را میگیرد . تمام درخشش آفتاب و تری هوا را میبلعد و جا را برای آنها تنگ کرده ، برای آنها آفتاب و اکسیژن باقی نگذاشته . به او حسد میبرند و دلشان میخواهد وجود نداشته باشد .. یا عین ما باش یا اصلا نباش ! 0 2 اسماء :) 1403/10/22 عقاید یک دلقک هاینریش بل 3.3 145 صفحۀ 210 در روحم سوزشی دردآور حس میکردم که به شدت عذابم میداد . روح من تیره تر از هر زمان دیگری بود .. 0 15
بریدههای کتاب اسماء :) اسماء :) 2 روز پیش هیچ ملاقاتی تصادفی نیست هاکان منگوچ 3.4 8 صفحۀ 128 همیشه طوفان ، درختان خشک و سخت و استواری که در مقابلش استقامت میکنند را شکسته و به زمین میاندازد ؛ اما نمیتواند از پس نهالهای منعطف و علفهای بلند بربیاید . به همین خاطر انسان های منعطف و تطبیق پذیر زنده خواهند ماند. 0 24 اسماء :) 2 روز پیش هیچ ملاقاتی تصادفی نیست هاکان منگوچ 3.4 8 صفحۀ 124 در کنار آب های روان جلبک رشد نمیکند. 0 2 اسماء :) 1404/3/4 هیچ ملاقاتی تصادفی نیست هاکان منگوچ 3.4 8 صفحۀ 94 ما را اسیر خود کردند، ما را به زندان انداختند، من را درون دیوارها و تو را خارج از دیوارها، اما گناه ما بسیار کوچک بود، در اصل بدترین گناه این است که خود را به ندانستن بزنی زمانی که میدانی، و زندان را درون خود حمل نمایی . 0 7 اسماء :) 1404/2/31 هیچ ملاقاتی تصادفی نیست هاکان منگوچ 3.4 8 صفحۀ 88 وقتی کسی زیر فشار درد است، مگر میتواند قامت خود را راست کند؟ 0 9 اسماء :) 1404/2/31 هیچ ملاقاتی تصادفی نیست هاکان منگوچ 3.4 8 صفحۀ 88 درد هر کسی برای خودش بزرگ است. خدا میداند که چه طوفانی در درونش بود. 0 13 اسماء :) 1404/1/29 سووشون سیمین دانشور 4.1 214 صفحۀ 291 به این نتیجه رسیدم که در زندگی و برای زنده.ها باید شجاع بود ... اما حیف که دیر به این فکر افتادم . بگذارید به جبران این نادانی ، در مرگ شجاعها خوب گریه کنیم . 0 4 اسماء :) 1404/1/29 سووشون سیمین دانشور 4.1 214 صفحۀ 288 دنیا مثل یک تاریکخانه است که عکسهایش همه وارونه است و ما همه ، در این دنیا حیران و ویلان و سلندریم ... 0 4 اسماء :) 1404/1/24 سووشون سیمین دانشور 4.1 214 صفحۀ 257 برو زودتر ماشه را بکش . تو شقیقه . وسط دوتا چشم . من اینجا ایستادهام. من مدتهاست اینجا منتظرت هستم . 0 3 اسماء :) 1404/1/20 بوف کور صادق هدایت 3.7 204 صفحۀ 33 این را دیگر نمیدانم من کجا هستم و این تکه آسمان بالای سرم ، این چند وجبی که رویش نشسته ام مال نیشابور یا بلخ و یا بنارس است - در هر صورت من به هیچ چیز اطمینان ندارم . 0 3 اسماء :) 1404/1/13 بوف کور صادق هدایت 3.7 204 صفحۀ 1 در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد. این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد، چون عموماً عادت دارند که این دردهای باور نکردنی را جزو اتفاقات و پیشآمدهای نادر و عجیب بشمارند. 0 9 اسماء :) 1404/1/8 سووشون سیمین دانشور 4.1 214 صفحۀ 219 غروب کهمیشود همچين دلم تنگ میشود که ... انگار یک خروار آهن میآورند و روی قلبم انبار میکنند . 0 1 اسماء :) 1404/1/8 سووشون سیمین دانشور 4.1 214 صفحۀ 218 این ها خیال میکنند من دیوانه شدهام ، اما من دیوانه نیستم ، فقط دلم خیلی خیلی تنگ است . 0 1 اسماء :) 1403/12/23 آیین زندگی : وصایای امیرالمؤمنین به امام حسن مجتبی سیدمهدی شجاعی 4.8 0 صفحۀ 17 و دیدم که تو پارهی تن منی، و بلکه بیشتر از آنی، تو برایم همهی روح و جانی! 0 0 اسماء :) 1403/12/20 سووشون سیمین دانشور 4.1 214 صفحۀ 145 آدمیزاد چیست ؟ یک امید کوچک ، یک واقعه خوش چه زود میتواند از نو دست و دلش را به زندگی بخواند ..؛ اما وقتی همهاش تو دهنی و نومیدی است ، آدم احساس میکند که مثل تفاله شده ، لاشهای ، مرداری است که در لجن افتاده .. 4 80 اسماء :) 1403/12/7 سووشون سیمین دانشور 4.1 214 صفحۀ 69 همیشه دردم را برای خودم نگه داشتهام. هیچوقت به کسی نگفتهام چه کشیدهام . 0 1 اسماء :) 1403/11/20 دخترانه های درگوشی: مهارت افزایی دختران دانشجو ملیحه طینه زاده 4.3 9 صفحۀ 48 0 4 اسماء :) 1403/11/17 سووشون سیمین دانشور 4.1 214 صفحۀ 29 دوست داشتن که عیب نیست باباجان . دوست داشتن دل آدم را روشن میکند . اما کینه و نفرت دل آدم را سیاه میکند . اگر از حالا دلت به محبت انس گرفت، بزرگ هم که شدی آماده دوست داشتن چیزهای خوب و زیبا هستی . دل آدم عین یک باغچه پر از غنچه است . اگر با محبت غنچه ها را آب دادی باز میشوند ، اگر نفرت ورزیدی غنچهها پلاسیده میشوند . آدم باید بداند که نفرت و کینه برای خوبی و زیبایی نیست ، برای زشتی و بیشرفی و بیانصافی است . این جور نفرت علامت عشق به شرف و حق است . 0 1 اسماء :) 1403/11/1 عقاید یک دلقک هاینریش بل 3.3 145 صفحۀ 266 میخواست با این کار بگوید زندگی همچنان ادامه دارد، ولی من خوب میدانستم که این طرز فکر او درست نیست ، زندگی ادامه نمییابد، بلکه این مرگ است که ادامه دارد. 0 18 اسماء :) 1403/10/30 سووشون سیمین دانشور 4.1 214 صفحۀ 14 بعضی آدم ها عین یک گل نایاب هستند ، دیگران بهجلوهشان حسد میبرند .خیال میکنند این گل نایاب تمام نیروی زمین را میگیرد . تمام درخشش آفتاب و تری هوا را میبلعد و جا را برای آنها تنگ کرده ، برای آنها آفتاب و اکسیژن باقی نگذاشته . به او حسد میبرند و دلشان میخواهد وجود نداشته باشد .. یا عین ما باش یا اصلا نباش ! 0 2 اسماء :) 1403/10/22 عقاید یک دلقک هاینریش بل 3.3 145 صفحۀ 210 در روحم سوزشی دردآور حس میکردم که به شدت عذابم میداد . روح من تیره تر از هر زمان دیگری بود .. 0 15