بریده‌های کتاب Mobina

شاید داستان ، ظریف‌ترین صورت برای بیان این حقایق باشد . زیرا در سادگی کودکانه داستان ، میتوانیم با سادگی کودکانه ی ذهن نیمه هوشیارمان ، به طور مستقیم رابطه برقرار کنیم .

گیرم آنها البته مرا نمی‌شناسند ولی من همه شان را میشناسم . خوب هم میشناسم میشود گفت در چهره ی یک یکشان باریک شده ام . وقتی خوشحالند حظ میکنم و وقتی افسورده اند دلم میگیرد .

مرا به چیزی تبدیل کرد که خودت دلت خواست .

«به هرکس که خواستم خوبی کنم دشمنم شد. » «ذات سگ هار همینه ؛ باید کسی و پیدا کنی که بخواد ، نه که به زور بهش خوبی کنی بعضیا درک خوبی و ندارن . »

کلید موفقیت ، عمل است .

« به کسی که از قبل چیزی نمی‌داند ، نمیتوانید چیزی بیاموزید ؛ فقط میتوانید چیزی را که میداند به یادش بیاورید . »

چالش‌هایی که اغلب دوست دارید به تعویق بیندازید ، ولی در عین حال احتمالا کاری است که میتواند اثر بسیار مثبتی روی زندگی شما داشته باشد .

امروز به انجام امور مهمتری اقدام کنید !

گاهی روزها او را کنار خودم تصور میکنم ، ولی لحظاتی هم هست که دوست دارم بدانم تنها بودن بدون حضور او چگونه است.

محبت کسی و رام نکرده که هیچ ، بلکه وحشی ترم کرده ؛ تازه توقع به وجود میاره که اگه کمش کنی طلب کارم میشن . وحشی باش تا همه ازت بترسن اون موقس که میتونی احترام خودتو داشته باشی .

اینکه به هر قیمتی زنده بمونی مهم نیست اینکه با چه کیفیتی زندگی کنی مهمه .

اون بیرون هزارتا دلیل برای زندگی هست ؛ اما تو این پناهگاه های مزخرف ، آدم رو محدود میکنن به نیاز های اولیش نمیزارن که از زندگیشون لذت ببرن .

« خیالات برت داشته رفیق .» « شاید همینطور باشه ، ولی دست خودم نبود ، یه لحظه احساس کردم یه دیو از کنارم رد شده . » « همون مرد محترم آمریکایی ؟ » « همون مرد محترم آمریکایی . »

« با این حال روی هم رفته آدم قابل احترامی بود .» « دقیقا ! جسم .. یا همون قفس ... قابل احترامه ، ولی یه حیوون وحشی از پشت اون میله های قفس به بیرون نگاه می‌کنه . »

اون هر چیزی که مربوط به النور میشه رو ستایش می‌کنه اما به عنوان یک عاشق نه کسی که واقعا ارزش اونا رو درک می‌کنه .

حال این سپیده دم چنان کش آمده بود تا من بتوانم آنچه را باید بفهمم .

وقتی مرگ انسان از راه رسیده باشد دیگر زمان و چگونگی آن فرقی نمیکند مهم این است که به هر جهت آدمی باید با این حیات وداع کند.