بریده‌ کتاب‌های limoo^^

<< با خودش فکر کرد، سنگ‌ها قدرتمندن، اما همیشه این روده که برنده می‌شه. رود می‌چرخه، زیرورو می‌شه و راهش رو باز می‌کنه.>>

<<فهمیده بود با تکیه بر قدرت کلام می‌توان مردم را مجاب به انجام کاری کرد یا فریب داد.>>

<< کتاب بخوان دختر جان، تاریخ بخوان. دست، قلب و فکرت را به کاوش بیانداز. از همین کاوش هاست که نقش انسان بر عرصه ی زمین جاوید می‌شود، تاریخ بخوان، که رگ حیات تمدن ماست.>>

<< -جلوی منو نمی‌تونن بگیرن. قهرمان‌ها می‌تونن کار‌هایی‌رو انجام بدن که در شرایط عادی مجاز به انجامش‌ نیستن. >>

<< تو فکر می‌کنی عزیزان ما وقتی از این دنیا رفتن مارو تنها می‌گذارن؟ مگه هرموقع توی دردسر می‌افتیم واضح‌تر از همیشه اونارو به یاد نمیاریم؟ >>

<< هری، این انتخاب های ماست که حقیقت باطنی ما رو نشون می‌ده، نه توانایی های ما. >>

<<رها نکردن خطرناکه، چون تا زمانی که رها نکنی، نمیتونی به یاد آوردن رو شروع کنی.>>

<<بعضی چیز ها هستن که لازم نیست حتماً ببینی‌شون تا باور کنی؛ می‌دونی واقعی‌ان چون قلبت بهت میگه.>>

<<علت این که با خودش حرف می‌زند این است که فقط خودش حرف های خودش را درک می کند یا دست‌کم برای شنیدن حرف‌هایش گوش شنوای دیگری نیست. درمورد خندیدنش هم گفت که اگر نخندد، حتماً گریه می‌کند!>>

<<بعضی وقت‌ها عشق یعنی دل‌ بستن، اما بعضی وقت‌ها هم یعنی دل کندن.>>

<<نمی‌دونم، خانم آنی‌لی. به نظر من همین احساس درب‌و‌داغون بودنمونه که یه‌جورایی مارو زیبا می‌کنه و مارو تبدیل می‌کنه به همینی که هستیم، نه بی‌عیب بودنمون.>>

<<دوست داشتن آدم‌ها باعث می‌شود رفتنشان سخت‌تر شود.>>

<<با دستی بر روی قلب، می‌گویم بدرود.>>

<<زمان مرهم همه‌ی زخم‌های کهنه است و البته پدید آورنده‌ی زخم های تازه.>>

<<این عمر ماست که سپری می شود. بدون ما انسان ها، زمان هیچ‌وقت عقربه‌ای نداشته و نخواهد داشت.>>