بریده‌های کتاب هانیه

جین می گفت که می خواهد همه زندگی اش را وقت درس دادن کند و هرگز هرگز ازدواج نمی کند؛چون برای درس دادن حقوق میگیرد،اما یک شوهر هرگز حقوق نمی دهد و حتی برای دادن پول خرید کره و تخم مرغ هم غر می زند.:)

عادت ها و افکاری که در نوجوانی در مغز ما شکل میگیرند کاملا قابل کنترل نیستند و زمانی که به بیست سالگی می رسیم،ویژگی های رفتاری ما کامل تر شده و زیر بنای شخصیتمان شکل گرفته. اگر این زیربنا سست باشد هرگز نمی شود در آینده بنای ارزشمندی روی آن استوار کرد. ماریلا! ما تصمیم گرفتیم تلاش کنیم عادت های با ارزشی را در وجودمان پرورش بدهیم و تا جایی که می توانیم، یادبگیریم عاقلانه رفتار کنیم تا زمانی که بیست سالگی رسیدیم شخصیتمان کامل شده باشد.

تصور بیست ساله شدن کمی ترسناک است، ماریلا! به نظر می آید بزرگ شدن خیلی پر مسئولیت و سخت است.! :(

<<ماریلا! کم کم دارم میفهمم که بزرگ شدن چه اشکال هایی دارد،وقتی به آرزوهایی که در کودکی داشتی میرسی میبینی آن قدر ها هم که فکر میکردی،جالب نبوده اند.>>