بریدههای کتاب فاطمه؛ فاطمه؛ 3 روز پیش سفر به انتهای دنیا جودی لین اندرسن 4.0 55 صفحۀ 70 کتابها راهی برای بزرگ کردن روح آدمهان. 0 11 فاطمه؛ 1404/6/5 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 484 صفحۀ 17 0 11 فاطمه؛ 1404/5/30 قتل آسان است آگاتا کریستی 4.1 4 صفحۀ 49 0 23 فاطمه؛ 1404/5/30 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.1 597 صفحۀ 53 وای ناستنکا، تنهاماندن سخت محزون خواهد بود،محزون است که حتی کاری نکرده باشی که افسوسش را بخوری، هیچ،هیچ،هیچ، زیرا آنچه بر باد رفته چیزی نبوده است. هیچ، یک "هیچ" احمقانه و بیمعنی، همه خواب بوده است. 0 16 فاطمه؛ 1404/5/30 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.1 597 صفحۀ 9 آسمان به قدری پرستاره و روشن بود که وقتی به آن نگاه میکردی بیاختیار میپرسیدی آیا ممکن است چنین آسمانی این همه آدم بدخلق و بوالهوس زیر چادر خود داشته باشد؟ 0 18 فاطمه؛ 1404/5/30 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.1 597 صفحۀ 31 «یعنی با هیچکس حرف نمیزنید؟» «به معنای دقیق کلمه، با هیچکس» 0 20 فاطمه؛ 1404/5/29 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.1 597 صفحۀ 52 و آدم حیران است که پس این رویاها کجا رفتند؟ و آدم از روی بهت سر میجنباند و در دل میگوید که عصر چه زود میگذرد! آدم از خود میپرسد که تو با این سالها که گذشت چه کردی؟ بهترین سالهای عمرت را کجا در خاک کردی؟ زندگی کردی یا نه؟ با خود میگویی نگاه کن، ببین این دنیا چه سرد میشود. 1 14 فاطمه؛ 1404/5/29 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.1 597 صفحۀ 30 «تکو تنها! مطلقاً تنها! شما میفهمید "تنها" یعنی چه؟» «یعنی چه؟ یعنی هیچوقت هیچکس را نمیدیدید؟» «نه،دیدن که چرا!همه را میبینم ولی با اینهمه تنهایم!» 0 22 فاطمه؛ 1404/5/25 سیاه دل کورنلیا فونکه 4.2 58 صفحۀ 404 کتابها به هرکسی که آنها را باز میکردند، عشق میورزیدند ،آنها با آدم دوست میشدند و احساس امنیت میبخشیدند و در عوض چیزی نمیخواستند. کتابها هیچوقت از پیش آدم نمیرفتند؛ حتی زمانی که با آنها بد تا میکردی. 1 22 فاطمه؛ 1404/5/25 هشت کتاب همراه با تصویر و زندگینامه شاعر به قلم خودش سهراب سپهری 4.3 26 صفحۀ 37 0 10
بریدههای کتاب فاطمه؛ فاطمه؛ 3 روز پیش سفر به انتهای دنیا جودی لین اندرسن 4.0 55 صفحۀ 70 کتابها راهی برای بزرگ کردن روح آدمهان. 0 11 فاطمه؛ 1404/6/5 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 484 صفحۀ 17 0 11 فاطمه؛ 1404/5/30 قتل آسان است آگاتا کریستی 4.1 4 صفحۀ 49 0 23 فاطمه؛ 1404/5/30 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.1 597 صفحۀ 53 وای ناستنکا، تنهاماندن سخت محزون خواهد بود،محزون است که حتی کاری نکرده باشی که افسوسش را بخوری، هیچ،هیچ،هیچ، زیرا آنچه بر باد رفته چیزی نبوده است. هیچ، یک "هیچ" احمقانه و بیمعنی، همه خواب بوده است. 0 16 فاطمه؛ 1404/5/30 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.1 597 صفحۀ 9 آسمان به قدری پرستاره و روشن بود که وقتی به آن نگاه میکردی بیاختیار میپرسیدی آیا ممکن است چنین آسمانی این همه آدم بدخلق و بوالهوس زیر چادر خود داشته باشد؟ 0 18 فاطمه؛ 1404/5/30 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.1 597 صفحۀ 31 «یعنی با هیچکس حرف نمیزنید؟» «به معنای دقیق کلمه، با هیچکس» 0 20 فاطمه؛ 1404/5/29 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.1 597 صفحۀ 52 و آدم حیران است که پس این رویاها کجا رفتند؟ و آدم از روی بهت سر میجنباند و در دل میگوید که عصر چه زود میگذرد! آدم از خود میپرسد که تو با این سالها که گذشت چه کردی؟ بهترین سالهای عمرت را کجا در خاک کردی؟ زندگی کردی یا نه؟ با خود میگویی نگاه کن، ببین این دنیا چه سرد میشود. 1 14 فاطمه؛ 1404/5/29 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.1 597 صفحۀ 30 «تکو تنها! مطلقاً تنها! شما میفهمید "تنها" یعنی چه؟» «یعنی چه؟ یعنی هیچوقت هیچکس را نمیدیدید؟» «نه،دیدن که چرا!همه را میبینم ولی با اینهمه تنهایم!» 0 22 فاطمه؛ 1404/5/25 سیاه دل کورنلیا فونکه 4.2 58 صفحۀ 404 کتابها به هرکسی که آنها را باز میکردند، عشق میورزیدند ،آنها با آدم دوست میشدند و احساس امنیت میبخشیدند و در عوض چیزی نمیخواستند. کتابها هیچوقت از پیش آدم نمیرفتند؛ حتی زمانی که با آنها بد تا میکردی. 1 22 فاطمه؛ 1404/5/25 هشت کتاب همراه با تصویر و زندگینامه شاعر به قلم خودش سهراب سپهری 4.3 26 صفحۀ 37 0 10