بریده‌های کتاب رضا زارعی

اکنون که ناچار مرگ ما را انتخاب می کند، بگذارید ما مرگی را انتخاب کنیم که آبستن زندگی باشد..

ترساندن ابزار همیشگی شیطان بوده.او ما را از چیزی بیرون از قلبمان میترساند و خداوند ما را به چیزی در درون قلبمان آرام میکند: "هو الذی انزل السکینة فی قلوب المؤمنین لیزدادوا‌ ایمـنـا مع‌ایمـنهم ولله جنود السمـوت والارض وکان الله علیما حکیما. او کسی است که آرامش را در دلهای مؤمنان نازل کرد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند؛ لشکریان آسمانها و زمین از آن خداست، و خداوند دانا و حکیم است."

تا روح و جان باقیست، کالبد فاسد نمیشود. اگر جان فاسد شود و بمیرد کالبد سالم و تنومند چیزی جز جیفه و مردار نیست، زیر خاک میرود. و جنگ از عوامل شدت و حیات روح و جان است، نه ضعف و سستی و فساد. تاریخ گواه است که اقوام مختلف آن گاه که در هنگامه دفاع از خود بر خاسته اند زیبایی های پنهان خود را کشف کرده اند و روزاروز استوار تر و شکوهمند تر و زنده تر شده اند. و چه بسیار اقوامی که در سستی و رخوت ناشی از عافیت و غفلت ناشی از تمتعات نفسانی ضعیف و بیمار و زمین گیر شده اند...

و بدین سان ما برای گسترش عشق به دنیا می آییم و از دنیا می رویم..

اینجا مادران از کویر می آیند اما دریا می زایند کودکان طوفان می آفرینند دختران بهار می بافند و پسران برای توسعه صبح خورشید می افشانند...

آدمیزاد هشتاد درصد بدنش آب است. من میگویم اشک است. اشک خیلی چیز خوبی است لاکردار، آبادیِ چشم است. بزرگ ترین تمدن ها کنار رودخانه ها پدیدار شده اند...

وقتی به آخر خط می رسی، همونجاست که "خدا" شروع میشه....

نظامیان جهت پیشگیری طوفان امواج را در سواحل نیل بازرسی میکنند اما در تقدیر آمده است این بار چون گذشته صندوق حادثه در اطراف دست های امین آسیه لنگر میگیرد پلیس بین گل محمدی و مردم دیوار میکشد و نمیداند که نیل به بلعیدن فرعونان عادت دارد آه.. بر موج های نیل صندوق حادثه را...

ما زمستانیم بی طراوت حتی برگ آنان در همیشه ای از بهار ایستاده اند بی مرگ...

هنگامی که انسان نیازهای عظیم دارد و وقت کم، چاره ای جز این نیست که خودش را زیاد کند..