بریدههای کتاب -اخگر -اخگر 3 ساعت پیش مغازه خودکشی ژان تولی 3.4 588 صفحۀ 126 انسان بودن سخت است و از همهچیز بریدن هم. فردا هم باید زندگی کرد. 0 4 -اخگر 3 ساعت پیش مغازه خودکشی ژان تولی 3.4 588 صفحۀ 120 زندگی همینه که هست. هرجوری باهاش تا کنی، باهات تا میکنه! با تمام بدقوارگیاش، هر کاری بتونه میکنه. نباید بهش نه بگیم و بخوایم کلکش رو بکنیم. بهتره جنبههای مثبتش رو ببینیم. 0 4 -اخگر 3 ساعت پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 212 شاید هنوز خیلیها نمیدانند که دل سرزمین حاصلخیزی است که وقتی میآیند و بذر مهر و علاقه را در آن میکارند، آن مهر به سرعت جان میگیرد، بزرگ میشود، چنان باغی سرسبز که به آن عشق میگویند. اما در رفتنهای نابهنگام گویی آتشی در آن باغ رها میکنند. باغ شعله میکشد، دل میسوزد و دیکر هیچگاه مثل آن روزها حاصلخیز و بارور نمیشود. 0 1 -اخگر 3 ساعت پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 208 گاهی آهنگها لبریز از خاطره میشن و حرمت پیدا میکنن. مثل بعضی از آدمها، درسته شاید دیگه نتونی اونها رو ببینی و باهاشون حرف بزنی، اما از زندگیت پاک نمیشن، چون فراموششدنی نیستن. اونها همیشه یه جای امن گوشهی دلت دارن. 0 1 -اخگر 3 ساعت پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 175 گاهی هم فکر میکنی خیلی بیشتر از بیست سالگی زندگی کردی و تجربه داری، و آخر سر یه روز صبح از خواب بلند میشی و متوجه میشی هیچ حسی به گذشته و آدمهای گذشته نداری. دیگه میتونی واسه همهشون آرزوی خوشبختی کنی؛ یه جور رهایی و بیاحساسی کامل. از اون به بعد با کسی جروبحث نمیکنی، به همه لبخند میزنی و از همهچیز ساده میگذری. مردم بهش میگن قوی شدن، اما من میگم سِرشدگی! 0 1 -اخگر 3 ساعت پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 150 -نمیتونم کاری رو که باهام کردن فراموش کنم. +پس حداقل سعی کن باهاش کنار بیای و صبور باشی. اینجوری کمتر آسیب میبینی. 0 1 -اخگر 3 ساعت پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 133 از دو دسته از آدمها خیلی باید ترسید، دستهای که چیزی واسه از دست دادن ندارن و دستهای که عقل سالمی ندارن، این دو دسته هر کاری ازشون بر میآد. 0 4 -اخگر 3 روز پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 115 بذار هر چقدر که میخوان ضربههاشون رو بزنن، اما بخند، نذار فکر کنن که برنده میشن. نذار فکر کنن که برنده میشن. 0 4 -اخگر 3 روز پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 94 به نظر من اون سالها قبل از مرگش واسه خودش مرده بود. وجود داشتن تفاوت زیادی داره با زنده بودن. 0 5 -اخگر 3 روز پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 58 از دست دادن چیزی که قبلا داشتی، سخنتتر از نبود چیزیه که هیچوقت نداشتی. 0 4 -اخگر 4 روز پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 33 وقتی آدمها بفهمن که چی توی سرت و قلبت میگذره دیگه دلیلی واسه بازی کردن و موندن نمیبینن. تنها کسانی که میمونن وفادارها هستن. 0 15 -اخگر 4 روز پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 33 من بعد از سالها زندگی کردن با این مردم فهمیدم که خطرناکتر از آدمهایی که هیچ کتابی نخوندن، آدمهایی هستن که فقط چندتا کتاب خوندن. اونها دیگه خودشون رو از روشنفکرها میدونن و میخوان در مورد هر چیز اظهار نظر تخصصی کنن. هر اتفاق و داستانی رو به اون کتابها ربط میدن و از سطر به سرش نقل قول میکنن. مطمئن باش اگه اونها روشنفکر واقعی باشن در مورد مسائلی که تخصص ندارن حرف نمیزنن و به چندتا کتاب بسنده نمیکنن. 0 13 -اخگر 4 روز پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 32 فراموش نکن عشق زنجیرهی جدانشدهی همهی داستانهاست، آدمها با عشق همذاتپنداری و همزادپنداری میکنن. 0 5 -اخگر 4 روز پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 28 به نظر من عشق بزرگترین اثر هنریه که یه هنرمند میتونه خلق کنه. 0 5 -اخگر 4 روز پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 28 بیکسی خیلی صادقانهتره، اما تنهایی نه، تنهایی مدام فکرش میوفته به جونت که شاید کسی از راه برسه. 0 9 -اخگر 4 روز پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 25 ما گاهی به سادگی آدمهای ارزشمند زندگیمون رو از دست میدیم. شاید مشکل اینجاست که چون راحت به دست میآریم یا به دست آورده میشیم، خیلی راحت هم از دست میدیم یا از دسترفته میشیم. 0 5 -اخگر 4 روز پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 13 عموم همیشه میگفت هیچوقت درمورد چیزی که دوست داری با آدمها حرف نزن، چون بدون شک اون رو ازت میگیرن. اما من فهمیدم که با خدا هم نمیشه در مورد چیزی که دوست داری حرف بزنی. اصلا به دنیا اومدیم تا چیزهایی که دوست داریم رو از دست بدیم. 0 4 -اخگر 4 روز پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 11 عاشق شدن مثل گوش دادن به صدای پیانو توی یه کافهی شلوغ میمونه. اگه بخوای به اون صدای قشنگ گوش کنی باید چشمهات رو ببندی و از بقیهی صداها بگذری و اونها رو نشنوی. 0 7 -اخگر 4 روز پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 10 به این اعتقاد دارم که کسانی که زیاد کتاب میخونن، میتونن آدمهای بزرگی بشن. چون اونها تنها میمونن و فکر میکنن، با داستانها به سفر میرن، از شخصیتهای داستانها و اتفاقاتی که واسشون افتاده درسهای مختلف یاد میگیرن و پس از اون سعی میکنن بقیه رو بهتر درک کنن. به نظر من زنها و مردهایی که کتاب میخونن، روح بزرگی دارن و دوست داشتن و دل بستن واسشون ارزشمنده. 0 4 -اخگر 4 روز پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 10 این فهمیدنه که آدمها رو بزرگ میکنه. کسی که تنها میمونه و فکر میکنه بزرگ میشه. کسی که سفر میکنه و از هرجایی چیزی یاد میگیره بزرگ میشه. کسی که با آدمهای مختلف حرف میزنه و سعی میکنه اون ها رو درک کنه بزرگ میشه. 0 5
بریدههای کتاب -اخگر -اخگر 3 ساعت پیش مغازه خودکشی ژان تولی 3.4 588 صفحۀ 126 انسان بودن سخت است و از همهچیز بریدن هم. فردا هم باید زندگی کرد. 0 4 -اخگر 3 ساعت پیش مغازه خودکشی ژان تولی 3.4 588 صفحۀ 120 زندگی همینه که هست. هرجوری باهاش تا کنی، باهات تا میکنه! با تمام بدقوارگیاش، هر کاری بتونه میکنه. نباید بهش نه بگیم و بخوایم کلکش رو بکنیم. بهتره جنبههای مثبتش رو ببینیم. 0 4 -اخگر 3 ساعت پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 212 شاید هنوز خیلیها نمیدانند که دل سرزمین حاصلخیزی است که وقتی میآیند و بذر مهر و علاقه را در آن میکارند، آن مهر به سرعت جان میگیرد، بزرگ میشود، چنان باغی سرسبز که به آن عشق میگویند. اما در رفتنهای نابهنگام گویی آتشی در آن باغ رها میکنند. باغ شعله میکشد، دل میسوزد و دیکر هیچگاه مثل آن روزها حاصلخیز و بارور نمیشود. 0 1 -اخگر 3 ساعت پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 208 گاهی آهنگها لبریز از خاطره میشن و حرمت پیدا میکنن. مثل بعضی از آدمها، درسته شاید دیگه نتونی اونها رو ببینی و باهاشون حرف بزنی، اما از زندگیت پاک نمیشن، چون فراموششدنی نیستن. اونها همیشه یه جای امن گوشهی دلت دارن. 0 1 -اخگر 3 ساعت پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 175 گاهی هم فکر میکنی خیلی بیشتر از بیست سالگی زندگی کردی و تجربه داری، و آخر سر یه روز صبح از خواب بلند میشی و متوجه میشی هیچ حسی به گذشته و آدمهای گذشته نداری. دیگه میتونی واسه همهشون آرزوی خوشبختی کنی؛ یه جور رهایی و بیاحساسی کامل. از اون به بعد با کسی جروبحث نمیکنی، به همه لبخند میزنی و از همهچیز ساده میگذری. مردم بهش میگن قوی شدن، اما من میگم سِرشدگی! 0 1 -اخگر 3 ساعت پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 150 -نمیتونم کاری رو که باهام کردن فراموش کنم. +پس حداقل سعی کن باهاش کنار بیای و صبور باشی. اینجوری کمتر آسیب میبینی. 0 1 -اخگر 3 ساعت پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 133 از دو دسته از آدمها خیلی باید ترسید، دستهای که چیزی واسه از دست دادن ندارن و دستهای که عقل سالمی ندارن، این دو دسته هر کاری ازشون بر میآد. 0 4 -اخگر 3 روز پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 115 بذار هر چقدر که میخوان ضربههاشون رو بزنن، اما بخند، نذار فکر کنن که برنده میشن. نذار فکر کنن که برنده میشن. 0 4 -اخگر 3 روز پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 94 به نظر من اون سالها قبل از مرگش واسه خودش مرده بود. وجود داشتن تفاوت زیادی داره با زنده بودن. 0 5 -اخگر 3 روز پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 58 از دست دادن چیزی که قبلا داشتی، سخنتتر از نبود چیزیه که هیچوقت نداشتی. 0 4 -اخگر 4 روز پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 33 وقتی آدمها بفهمن که چی توی سرت و قلبت میگذره دیگه دلیلی واسه بازی کردن و موندن نمیبینن. تنها کسانی که میمونن وفادارها هستن. 0 15 -اخگر 4 روز پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 33 من بعد از سالها زندگی کردن با این مردم فهمیدم که خطرناکتر از آدمهایی که هیچ کتابی نخوندن، آدمهایی هستن که فقط چندتا کتاب خوندن. اونها دیگه خودشون رو از روشنفکرها میدونن و میخوان در مورد هر چیز اظهار نظر تخصصی کنن. هر اتفاق و داستانی رو به اون کتابها ربط میدن و از سطر به سرش نقل قول میکنن. مطمئن باش اگه اونها روشنفکر واقعی باشن در مورد مسائلی که تخصص ندارن حرف نمیزنن و به چندتا کتاب بسنده نمیکنن. 0 13 -اخگر 4 روز پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 32 فراموش نکن عشق زنجیرهی جدانشدهی همهی داستانهاست، آدمها با عشق همذاتپنداری و همزادپنداری میکنن. 0 5 -اخگر 4 روز پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 28 به نظر من عشق بزرگترین اثر هنریه که یه هنرمند میتونه خلق کنه. 0 5 -اخگر 4 روز پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 28 بیکسی خیلی صادقانهتره، اما تنهایی نه، تنهایی مدام فکرش میوفته به جونت که شاید کسی از راه برسه. 0 9 -اخگر 4 روز پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 25 ما گاهی به سادگی آدمهای ارزشمند زندگیمون رو از دست میدیم. شاید مشکل اینجاست که چون راحت به دست میآریم یا به دست آورده میشیم، خیلی راحت هم از دست میدیم یا از دسترفته میشیم. 0 5 -اخگر 4 روز پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 13 عموم همیشه میگفت هیچوقت درمورد چیزی که دوست داری با آدمها حرف نزن، چون بدون شک اون رو ازت میگیرن. اما من فهمیدم که با خدا هم نمیشه در مورد چیزی که دوست داری حرف بزنی. اصلا به دنیا اومدیم تا چیزهایی که دوست داریم رو از دست بدیم. 0 4 -اخگر 4 روز پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 11 عاشق شدن مثل گوش دادن به صدای پیانو توی یه کافهی شلوغ میمونه. اگه بخوای به اون صدای قشنگ گوش کنی باید چشمهات رو ببندی و از بقیهی صداها بگذری و اونها رو نشنوی. 0 7 -اخگر 4 روز پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 10 به این اعتقاد دارم که کسانی که زیاد کتاب میخونن، میتونن آدمهای بزرگی بشن. چون اونها تنها میمونن و فکر میکنن، با داستانها به سفر میرن، از شخصیتهای داستانها و اتفاقاتی که واسشون افتاده درسهای مختلف یاد میگیرن و پس از اون سعی میکنن بقیه رو بهتر درک کنن. به نظر من زنها و مردهایی که کتاب میخونن، روح بزرگی دارن و دوست داشتن و دل بستن واسشون ارزشمنده. 0 4 -اخگر 4 روز پیش قهوهی سرد آقای نویسنده روزبه معین 3.1 148 صفحۀ 10 این فهمیدنه که آدمها رو بزرگ میکنه. کسی که تنها میمونه و فکر میکنه بزرگ میشه. کسی که سفر میکنه و از هرجایی چیزی یاد میگیره بزرگ میشه. کسی که با آدمهای مختلف حرف میزنه و سعی میکنه اون ها رو درک کنه بزرگ میشه. 0 5