بریدههای کتاب محمدطاها قبادی محمدطاها قبادی 1402/11/30 مجموعه اشعار نصرت رحمانی نصرت رحمانی 2.3 3 صفحۀ 35 او _یک نگاه داشت به صد چشم مینهاد او _یک ترانه داشت به صد گوش میسرود من _صد ترانه خواندم و نشنود هیچکس من -صد نگاه داشتم و دیدهای نبود 0 2 محمدطاها قبادی 1402/11/25 مجموعه اشعار نصرت رحمانی نصرت رحمانی 2.3 3 صفحۀ 27 فسانه بود سعادت، چو قصهی سیمرغ به هر دیار که رفتم از او نشانه نبود. به پشت هر در بسته، سخن ز من میرفت ولی چو در بگشودم، کسی به خانه نبود! 2 21 محمدطاها قبادی 1402/11/24 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 418 صفحۀ 17 برف شاخهها را خم کرده بود و در بارش بعد حتما میشکستشان. آدمها هم مثل درختها بودند. یک برف سنگین همیشه بر شانههای آدم وجود داشت و سنگینیاش تا بهار دیگر حس میشد. بديش این بود که آدمها فقط یک بار میمردند. و همین یک بار چه فاجعهی دردناکی بود. 0 13 محمدطاها قبادی 1402/11/16 هیروشیما عشق من صالح نجفی 3.8 0 صفحۀ 48 اما در مورد هیروشیما، عشق یا تروما این بازسازی غیرممکن است و زن باید آنقدر مست کند و از خودش فاصله بگیرد تا آن مرد ژاپنی را معشوق ازدسترفتهاش بشمارد و بتواند به یادش آورد، یعنی همان کار ناممکنی که در فیلم رنه اتفاق میافتد. 1 22 محمدطاها قبادی 1402/11/14 عصیان فروغ فرخزاد 3.7 3 صفحۀ 9 با این گروه زاهد ظاهرساز دائم که این جدال نه آسانست شهر من و تو، طفلک شیرینم دیریست کاشانه شیطانست 0 6 محمدطاها قبادی 1402/11/11 در انتظار گودو ساموئل بکت 4.0 62 صفحۀ 42 ولادیمیر: حالا؟... (با شادمانی) تو دوباره اینجایی... (بی تفاوت) ما دوباره اینجاییم... (غمگین) من دوباره اینجام. 0 31 محمدطاها قبادی 1402/11/11 بیماری منتهی به مرگ: شرحی روان شناسانه از منظر مسیحی به قصد تهذیب و تنبه سورن کیرکگور 3.6 5 صفحۀ 39 نومیدیْ بیماری منتهی به مرگ است. کوچکترین امکانی وجود ندارد که کسی از این بیماری بمیرد یا این بیمای به مرگ جسمانی ختم شود. بهعکس، عذاب نومیدی دقیقاً در همین ناتوانی از مردن است. از این قرار، نومیدی وجوه اشتراک بیشتری دارد با وضعیت شخصی که دچار بیماری مرگآوری است آنگاه که با سکرات مرگ دست و پنجه نرم میکند و بااینحال نمیتواند بمیرد. با این حساب، مبتلا بودن به بیماریای منتهی به مرگ ناتوانی از مردن است ولی نه آنگونه که گویی امیدِ زندگی هست؛ نه، آنچه مایۀ یأس است این است که حتی واپسین امید، یعنی مرگ، هم در کار نیست. وقتی مرگ بزرگترین خطر است، به زندگی امید میبندیم؛ اما زمانی که میآموزیم خطری را که حتی بزرگتر از این است بشناسیم، امیدمان به مرگ است. وقتی خطر به حدی بزرگ است که به مرگ امید میبندیم، آنگاه نومیدی عبارت است از اینکه امیدی نداریم حتی به اینکه بتوانیم بمیریم. به این معنای اخیر است که نومیدی بیماری منتهی به مرگ است، این تناقض عذابآور، این بیماریِ خود، مردنِ مدام، مردن و درعینحال نمردن، مرگ را زیستن. 0 7
بریدههای کتاب محمدطاها قبادی محمدطاها قبادی 1402/11/30 مجموعه اشعار نصرت رحمانی نصرت رحمانی 2.3 3 صفحۀ 35 او _یک نگاه داشت به صد چشم مینهاد او _یک ترانه داشت به صد گوش میسرود من _صد ترانه خواندم و نشنود هیچکس من -صد نگاه داشتم و دیدهای نبود 0 2 محمدطاها قبادی 1402/11/25 مجموعه اشعار نصرت رحمانی نصرت رحمانی 2.3 3 صفحۀ 27 فسانه بود سعادت، چو قصهی سیمرغ به هر دیار که رفتم از او نشانه نبود. به پشت هر در بسته، سخن ز من میرفت ولی چو در بگشودم، کسی به خانه نبود! 2 21 محمدطاها قبادی 1402/11/24 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 418 صفحۀ 17 برف شاخهها را خم کرده بود و در بارش بعد حتما میشکستشان. آدمها هم مثل درختها بودند. یک برف سنگین همیشه بر شانههای آدم وجود داشت و سنگینیاش تا بهار دیگر حس میشد. بديش این بود که آدمها فقط یک بار میمردند. و همین یک بار چه فاجعهی دردناکی بود. 0 13 محمدطاها قبادی 1402/11/16 هیروشیما عشق من صالح نجفی 3.8 0 صفحۀ 48 اما در مورد هیروشیما، عشق یا تروما این بازسازی غیرممکن است و زن باید آنقدر مست کند و از خودش فاصله بگیرد تا آن مرد ژاپنی را معشوق ازدسترفتهاش بشمارد و بتواند به یادش آورد، یعنی همان کار ناممکنی که در فیلم رنه اتفاق میافتد. 1 22 محمدطاها قبادی 1402/11/14 عصیان فروغ فرخزاد 3.7 3 صفحۀ 9 با این گروه زاهد ظاهرساز دائم که این جدال نه آسانست شهر من و تو، طفلک شیرینم دیریست کاشانه شیطانست 0 6 محمدطاها قبادی 1402/11/11 در انتظار گودو ساموئل بکت 4.0 62 صفحۀ 42 ولادیمیر: حالا؟... (با شادمانی) تو دوباره اینجایی... (بی تفاوت) ما دوباره اینجاییم... (غمگین) من دوباره اینجام. 0 31 محمدطاها قبادی 1402/11/11 بیماری منتهی به مرگ: شرحی روان شناسانه از منظر مسیحی به قصد تهذیب و تنبه سورن کیرکگور 3.6 5 صفحۀ 39 نومیدیْ بیماری منتهی به مرگ است. کوچکترین امکانی وجود ندارد که کسی از این بیماری بمیرد یا این بیمای به مرگ جسمانی ختم شود. بهعکس، عذاب نومیدی دقیقاً در همین ناتوانی از مردن است. از این قرار، نومیدی وجوه اشتراک بیشتری دارد با وضعیت شخصی که دچار بیماری مرگآوری است آنگاه که با سکرات مرگ دست و پنجه نرم میکند و بااینحال نمیتواند بمیرد. با این حساب، مبتلا بودن به بیماریای منتهی به مرگ ناتوانی از مردن است ولی نه آنگونه که گویی امیدِ زندگی هست؛ نه، آنچه مایۀ یأس است این است که حتی واپسین امید، یعنی مرگ، هم در کار نیست. وقتی مرگ بزرگترین خطر است، به زندگی امید میبندیم؛ اما زمانی که میآموزیم خطری را که حتی بزرگتر از این است بشناسیم، امیدمان به مرگ است. وقتی خطر به حدی بزرگ است که به مرگ امید میبندیم، آنگاه نومیدی عبارت است از اینکه امیدی نداریم حتی به اینکه بتوانیم بمیریم. به این معنای اخیر است که نومیدی بیماری منتهی به مرگ است، این تناقض عذابآور، این بیماریِ خود، مردنِ مدام، مردن و درعینحال نمردن، مرگ را زیستن. 0 7