بریدههای کتاب Silver Silver 1404/4/10 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 229 صفحۀ 183 بعضی چیزها را نمی شود گفت. بعضی چیز هارا احساس میکنید . رگ و پی شمارا میتراشد، دل شما را آب میکند، اما وقتی میخواهید بیان کنید میبینید که بی رنگ و جلاست. مانند تابلوئیست که شاگردی از روی کار استاد ساخته باشد. عینا همان تابلوست اما آن روح، آن چیزی که دل شمارا میفشارد، در آن نیست. 0 1 Silver 1404/4/10 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 229 صفحۀ 181 به من می گفت :چشم های تو مرا به این روز انداخت. این نگاه تو کار مرا به اینجا کشانده. تاب و تحمل نگاه های تورا نداشتم. نمی دیدی که چشم به زمین میدوختم؟ به او گفتم:در چشم های من دقیق تر نگاه کن! جز تو هیچ چیزی در آن نیست. 0 0 Silver 1404/4/10 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 229 صفحۀ 170 من در منتهای لذت، حتی هنگامی که در کوره ی سعادت گداخته میشوم، باز مزه ی تلخ زهر زندگی را که ته زبانم هست می چشم. 0 1 Silver 1404/4/9 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 229 صفحۀ 159 ظاهراً وقتی پیش او بودم، خود را ناترس قلمداد میکردم. اما حقیقت این است که او منبع قدرت من بود. 0 2 Silver 1404/4/9 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 229 صفحۀ 105 این آن مصیبتی است که گفتنش در چند کلمه سهل و روان است. با یک جمله تمام می شود. اما انسان عمری انرا میچشد و این درد هر روز به صورت تازه ای در می آید. 0 1 Silver 1404/4/9 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 229 صفحۀ 103 مصیبت های جگر خراش هم همینطور بروز میکند.انسان اول تمام عمق آنهارا درک نمیکند. گاهی خودی نشان میدهند و در نیستی فرو میروند. ناگهان تمام ارکستر به صدا در می اید. آنوقت اشک از چشم های شما جاری میشود و خودتان نمیدانید برای چه گریه میکنید. 0 1 Silver 1404/4/9 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 229 صفحۀ 97 مسلما هر هنرمندی از کار خودش حتی اگر شاهکار هم باشد ناراضی است. همیشه میتواند عیوب ان را ببیند. هنرمند بهترین منقدر آثارش است، اما تماشاچی غرق لذت میشود. 0 45 Silver 1404/4/5 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 3.4 135 صفحۀ 33 تا پیش از آشنایی با تو همیشه از رفتن میترسیدم ولی حالا من نیز بی تابم و بی قرار برای رفتن با تو و رقم زدن خاطراتی دیگر. 0 0 Silver 1404/4/5 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 3.4 135 صفحۀ 33 برایت اینجا مینویسم فقط برای اینکه به تو ثابت کنم عاشقت هستم... 0 1 Silver 1404/4/5 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 3.4 135 صفحۀ 42 دلم نمیخواهد بار دیگر اورا از دست بدهم (: 0 4 Silver 1404/4/5 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 3.4 135 صفحۀ 49 تقریبا روی زمین می افتم. بغض راه گلویم را می گیرد و وقتی که میتوانم به هر شکلی که شده جلوی اشک هایم را بگیرم، میگویم :(اما نمیخواستم خداحافظی کنم.) 0 4
بریدههای کتاب Silver Silver 1404/4/10 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 229 صفحۀ 183 بعضی چیزها را نمی شود گفت. بعضی چیز هارا احساس میکنید . رگ و پی شمارا میتراشد، دل شما را آب میکند، اما وقتی میخواهید بیان کنید میبینید که بی رنگ و جلاست. مانند تابلوئیست که شاگردی از روی کار استاد ساخته باشد. عینا همان تابلوست اما آن روح، آن چیزی که دل شمارا میفشارد، در آن نیست. 0 1 Silver 1404/4/10 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 229 صفحۀ 181 به من می گفت :چشم های تو مرا به این روز انداخت. این نگاه تو کار مرا به اینجا کشانده. تاب و تحمل نگاه های تورا نداشتم. نمی دیدی که چشم به زمین میدوختم؟ به او گفتم:در چشم های من دقیق تر نگاه کن! جز تو هیچ چیزی در آن نیست. 0 0 Silver 1404/4/10 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 229 صفحۀ 170 من در منتهای لذت، حتی هنگامی که در کوره ی سعادت گداخته میشوم، باز مزه ی تلخ زهر زندگی را که ته زبانم هست می چشم. 0 1 Silver 1404/4/9 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 229 صفحۀ 159 ظاهراً وقتی پیش او بودم، خود را ناترس قلمداد میکردم. اما حقیقت این است که او منبع قدرت من بود. 0 2 Silver 1404/4/9 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 229 صفحۀ 105 این آن مصیبتی است که گفتنش در چند کلمه سهل و روان است. با یک جمله تمام می شود. اما انسان عمری انرا میچشد و این درد هر روز به صورت تازه ای در می آید. 0 1 Silver 1404/4/9 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 229 صفحۀ 103 مصیبت های جگر خراش هم همینطور بروز میکند.انسان اول تمام عمق آنهارا درک نمیکند. گاهی خودی نشان میدهند و در نیستی فرو میروند. ناگهان تمام ارکستر به صدا در می اید. آنوقت اشک از چشم های شما جاری میشود و خودتان نمیدانید برای چه گریه میکنید. 0 1 Silver 1404/4/9 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 229 صفحۀ 97 مسلما هر هنرمندی از کار خودش حتی اگر شاهکار هم باشد ناراضی است. همیشه میتواند عیوب ان را ببیند. هنرمند بهترین منقدر آثارش است، اما تماشاچی غرق لذت میشود. 0 45 Silver 1404/4/5 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 3.4 135 صفحۀ 33 تا پیش از آشنایی با تو همیشه از رفتن میترسیدم ولی حالا من نیز بی تابم و بی قرار برای رفتن با تو و رقم زدن خاطراتی دیگر. 0 0 Silver 1404/4/5 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 3.4 135 صفحۀ 33 برایت اینجا مینویسم فقط برای اینکه به تو ثابت کنم عاشقت هستم... 0 1 Silver 1404/4/5 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 3.4 135 صفحۀ 42 دلم نمیخواهد بار دیگر اورا از دست بدهم (: 0 4 Silver 1404/4/5 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 3.4 135 صفحۀ 49 تقریبا روی زمین می افتم. بغض راه گلویم را می گیرد و وقتی که میتوانم به هر شکلی که شده جلوی اشک هایم را بگیرم، میگویم :(اما نمیخواستم خداحافظی کنم.) 0 4