بریدههای کتاب حنا حنا 1404/4/10 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 50 صفحۀ 22 ناگهان شگفتزده میشویم از اینکه در مییابیم قطعهای سیاه و تیره و تاریک از زندگی،زیبایی خیرهکنندهی چشم مونالیزا را میسازد.تکهای که اگر سفید و روشن میبود،چشمان زن زیبای تصویر را، افتزده و بیمار وا مینمود. 0 2 حنا 1404/4/10 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 50 صفحۀ 21 زندگی که میکنیم،درگیر قطعههای یک پازلیم بزرگیم انگار.عاشق که میشویم، شکست که میخوریم،دوست که پیدا میکنیم،تنها که میشویم، کشف که میکنیم،کم که میاوریم،بی خیال که میشویم،هر کدامشان شبیه یک قطعه از پازل هستند. 0 3 حنا 1404/4/10 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 50 صفحۀ 16 و اعتراف میکند که یک مرد،یک آدمیزاد، هیچ وقت مطمئن نیست 0 3 حنا 1404/4/5 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 228 صفحۀ 36 آخ،زن عاشق معایب و حتی بدجنسیهای مرد محبوبش را توجیه میکند،طوری که خود مرد هم تا به حال نتوانسته باشد چنین توجیهاتی برای بدیهایش بیاورد. 1 1 حنا 1404/4/5 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 228 صفحۀ 32 همیشه مغرور بودهام و همیشه یا تمام یک چیز را میخواستم یا هیچ! دقیقا به همین دلیل است که در مورد سعادت هم به نصفه نیمه اش راضی نبودم،کل سعادت را میخواستم،تمامش را! 0 2 حنا 1404/4/5 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 228 صفحۀ 20 چون آن زمان قطعا من هنوز با دیگران برایش فرقی نداشتم. پس میشود گفت حرفش بی قصد و غرض بوده است. 0 48 حنا 1404/4/3 زمان اشتباه، مکان اشتباه جیلیان مک آلیستر 4.1 56 صفحۀ 323 وقتی دوستیها فقط یک نقطهی مشترک داشته باشند، به سرعت محو میشوند. 1 2 حنا 1404/4/2 زمان اشتباه، مکان اشتباه جیلیان مک آلیستر 4.1 56 صفحۀ 271 مثلا یه چیزی هست به اسم پارادوکس واوس نگری.همه فکر میکنن دقیقا میدونن چه اتفاقی قراره بیوفته.مثلا میگن وای من مطمئن بودم این جوری میشه!ولی در واقع این حرف رو همیشه میزنن و نتیجه هم اصلا مهم نیست. مغز ما اون قدر موقع پیش بینی اتفاقهای مختلف،قوی عمل میکنه که همیشه می تونیم ادعا کنیم میدونستیم چه اتفاقی قراره بیوفته. 0 1 حنا 1404/4/1 زمان اشتباه، مکان اشتباه جیلیان مک آلیستر 4.1 56 صفحۀ 84 به این فکر میکند که چرا همیشه وانمود کرده چیز خاصی پیش نیامده تا بقیه را نگران نکند.چرا همیشه سعی کرده خوب باشد؟ 0 5 حنا 1404/3/31 زمان اشتباه، مکان اشتباه جیلیان مک آلیستر 4.1 56 صفحۀ 1 تزیین کدو حلوایی را دقیقا به همان دلیلی انجام داد که خیلی از کارهای دیگر را انجام میدهد_چون حس میکند موظف است. 0 0 حنا 1404/3/29 ایرانی تر نهال تجدد 3.8 27 صفحۀ 156 امروز تو را دسترس فردا نیست و اندیشه فردات به جز سودا نیست… 0 4 حنا 1404/3/28 ایرانی تر نهال تجدد 3.8 27 صفحۀ 75 و آنگاه زن ايرانى خود مبحثى است نيازمندِ بررسى. چالاك و ژرف، هم شرم وحيا دارد، هم برانگيزاننده است. كسى را مى نگرد و درعين حال ناديده اش مى گيرد، اما به او مى فهماند كه رؤيت شده است.) 0 1 حنا 1404/3/27 ایرانی تر نهال تجدد 3.8 27 صفحۀ 26 تجربه و سن و سال نباید به نگاه کودکانه چیره شود 0 2 حنا 1404/2/28 کیمیاگر پائولو کوئیلو 3.8 241 صفحۀ 21 تنها مشکل این بود که آنها نمیفهمیدند هر روز مسیر جدیدی را میپیمایند،نمیفهمیدند که دشتها و فصلها عوض میشوند و تنها به آب و غذا فکر میکردند. 0 4 حنا 1404/1/31 بریت ماری اینجا بود فردریک بکمن 4.2 64 صفحۀ 65 او همیشه کمربندش را میبست چون میخواست توجه مادرش را جلب کند.اما مادرش متوجه نشد،چون لازم نبود کسی به بریت ماری توجه کند.دلیل سادهای دارد، چون همیشه کارهایش را بدون اینکه کسی به او بگوید انجام میداد. 0 3 حنا 1404/1/23 رویای فریدا اسلاونکا دراکولیچ 2.3 3 صفحۀ 131 یک عمر طول کشید تا بفهمم وقتی لطف کسی ارزش دارد که خودش خواسته باشد، نه اینکه به خاطر توقع تو کاری برایت انجام بدهد. 0 0 حنا 1404/1/23 رویای فریدا اسلاونکا دراکولیچ 2.3 3 صفحۀ 132 استاد، اینکه نمیتوانستی معجزه کنی، گناه من بود نه تو.من بودم که از تو بت ساخته بودم، من بودم که تو را در جایگاه خدایان نشانده بودم و وقتی دیدم نمیتوانی خدایی کنی، سرخورده شدم. 1 19 حنا 1404/1/18 رویای فریدا اسلاونکا دراکولیچ 2.3 3 صفحۀ 19 به الکس دلداری میداد:((شانس اوردم که به درد کشیدن عادت دارم.)) انگار این الکی بود که به قوت قلب نیاز داشت. زندگی با وجود همهی دردها ارزشش را داشت. 0 2 حنا 1404/1/18 رویای فریدا اسلاونکا دراکولیچ 2.3 3 صفحۀ 16 از کجا باید میفهمید تنها چند ثانیه بعد، دیگر هیچ چیز مثل سابق نخواهد شد و دنیایش به شکل احمقانهای از هم میپاشد؟ 0 3 حنا 1404/1/18 رویای فریدا اسلاونکا دراکولیچ 2.3 3 صفحۀ 13 هیچ چیز بدتر از این نیست که او خودش را لایق ترحم بداند. 0 4
بریدههای کتاب حنا حنا 1404/4/10 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 50 صفحۀ 22 ناگهان شگفتزده میشویم از اینکه در مییابیم قطعهای سیاه و تیره و تاریک از زندگی،زیبایی خیرهکنندهی چشم مونالیزا را میسازد.تکهای که اگر سفید و روشن میبود،چشمان زن زیبای تصویر را، افتزده و بیمار وا مینمود. 0 2 حنا 1404/4/10 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 50 صفحۀ 21 زندگی که میکنیم،درگیر قطعههای یک پازلیم بزرگیم انگار.عاشق که میشویم، شکست که میخوریم،دوست که پیدا میکنیم،تنها که میشویم، کشف که میکنیم،کم که میاوریم،بی خیال که میشویم،هر کدامشان شبیه یک قطعه از پازل هستند. 0 3 حنا 1404/4/10 دال دوست داشتن حسین وحدانی 3.8 50 صفحۀ 16 و اعتراف میکند که یک مرد،یک آدمیزاد، هیچ وقت مطمئن نیست 0 3 حنا 1404/4/5 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 228 صفحۀ 36 آخ،زن عاشق معایب و حتی بدجنسیهای مرد محبوبش را توجیه میکند،طوری که خود مرد هم تا به حال نتوانسته باشد چنین توجیهاتی برای بدیهایش بیاورد. 1 1 حنا 1404/4/5 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 228 صفحۀ 32 همیشه مغرور بودهام و همیشه یا تمام یک چیز را میخواستم یا هیچ! دقیقا به همین دلیل است که در مورد سعادت هم به نصفه نیمه اش راضی نبودم،کل سعادت را میخواستم،تمامش را! 0 2 حنا 1404/4/5 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 228 صفحۀ 20 چون آن زمان قطعا من هنوز با دیگران برایش فرقی نداشتم. پس میشود گفت حرفش بی قصد و غرض بوده است. 0 48 حنا 1404/4/3 زمان اشتباه، مکان اشتباه جیلیان مک آلیستر 4.1 56 صفحۀ 323 وقتی دوستیها فقط یک نقطهی مشترک داشته باشند، به سرعت محو میشوند. 1 2 حنا 1404/4/2 زمان اشتباه، مکان اشتباه جیلیان مک آلیستر 4.1 56 صفحۀ 271 مثلا یه چیزی هست به اسم پارادوکس واوس نگری.همه فکر میکنن دقیقا میدونن چه اتفاقی قراره بیوفته.مثلا میگن وای من مطمئن بودم این جوری میشه!ولی در واقع این حرف رو همیشه میزنن و نتیجه هم اصلا مهم نیست. مغز ما اون قدر موقع پیش بینی اتفاقهای مختلف،قوی عمل میکنه که همیشه می تونیم ادعا کنیم میدونستیم چه اتفاقی قراره بیوفته. 0 1 حنا 1404/4/1 زمان اشتباه، مکان اشتباه جیلیان مک آلیستر 4.1 56 صفحۀ 84 به این فکر میکند که چرا همیشه وانمود کرده چیز خاصی پیش نیامده تا بقیه را نگران نکند.چرا همیشه سعی کرده خوب باشد؟ 0 5 حنا 1404/3/31 زمان اشتباه، مکان اشتباه جیلیان مک آلیستر 4.1 56 صفحۀ 1 تزیین کدو حلوایی را دقیقا به همان دلیلی انجام داد که خیلی از کارهای دیگر را انجام میدهد_چون حس میکند موظف است. 0 0 حنا 1404/3/29 ایرانی تر نهال تجدد 3.8 27 صفحۀ 156 امروز تو را دسترس فردا نیست و اندیشه فردات به جز سودا نیست… 0 4 حنا 1404/3/28 ایرانی تر نهال تجدد 3.8 27 صفحۀ 75 و آنگاه زن ايرانى خود مبحثى است نيازمندِ بررسى. چالاك و ژرف، هم شرم وحيا دارد، هم برانگيزاننده است. كسى را مى نگرد و درعين حال ناديده اش مى گيرد، اما به او مى فهماند كه رؤيت شده است.) 0 1 حنا 1404/3/27 ایرانی تر نهال تجدد 3.8 27 صفحۀ 26 تجربه و سن و سال نباید به نگاه کودکانه چیره شود 0 2 حنا 1404/2/28 کیمیاگر پائولو کوئیلو 3.8 241 صفحۀ 21 تنها مشکل این بود که آنها نمیفهمیدند هر روز مسیر جدیدی را میپیمایند،نمیفهمیدند که دشتها و فصلها عوض میشوند و تنها به آب و غذا فکر میکردند. 0 4 حنا 1404/1/31 بریت ماری اینجا بود فردریک بکمن 4.2 64 صفحۀ 65 او همیشه کمربندش را میبست چون میخواست توجه مادرش را جلب کند.اما مادرش متوجه نشد،چون لازم نبود کسی به بریت ماری توجه کند.دلیل سادهای دارد، چون همیشه کارهایش را بدون اینکه کسی به او بگوید انجام میداد. 0 3 حنا 1404/1/23 رویای فریدا اسلاونکا دراکولیچ 2.3 3 صفحۀ 131 یک عمر طول کشید تا بفهمم وقتی لطف کسی ارزش دارد که خودش خواسته باشد، نه اینکه به خاطر توقع تو کاری برایت انجام بدهد. 0 0 حنا 1404/1/23 رویای فریدا اسلاونکا دراکولیچ 2.3 3 صفحۀ 132 استاد، اینکه نمیتوانستی معجزه کنی، گناه من بود نه تو.من بودم که از تو بت ساخته بودم، من بودم که تو را در جایگاه خدایان نشانده بودم و وقتی دیدم نمیتوانی خدایی کنی، سرخورده شدم. 1 19 حنا 1404/1/18 رویای فریدا اسلاونکا دراکولیچ 2.3 3 صفحۀ 19 به الکس دلداری میداد:((شانس اوردم که به درد کشیدن عادت دارم.)) انگار این الکی بود که به قوت قلب نیاز داشت. زندگی با وجود همهی دردها ارزشش را داشت. 0 2 حنا 1404/1/18 رویای فریدا اسلاونکا دراکولیچ 2.3 3 صفحۀ 16 از کجا باید میفهمید تنها چند ثانیه بعد، دیگر هیچ چیز مثل سابق نخواهد شد و دنیایش به شکل احمقانهای از هم میپاشد؟ 0 3 حنا 1404/1/18 رویای فریدا اسلاونکا دراکولیچ 2.3 3 صفحۀ 13 هیچ چیز بدتر از این نیست که او خودش را لایق ترحم بداند. 0 4