بریده‌های کتاب 𝖕𝖆𝖗𝖆𝖉𝖎𝖘𝖊🔮

دالرگات :《عشق وقتی اتفاق می افته که متوجه حست میشی. حالا فرقی نمیکنه عشق یه طرفه باشه یا دو طرفه.》 پنی :《امیداورم که یه طرفه نباشه ، چون عشق یه طرفه خیلی دردناکه.》

آینده هیچ وقت روی سنگ نوشته نشده.

اگر مجبور شدی یک سنجاق کراوات بزنی ، هستینگز ، حداقل بگذار دقیقاً در مرکز کراواتت قرار گیرد.

یه وقت هایی اونی که تصمیم میگیره ، خودمون نیستیم. بعضی وقت ها بقیه برای ما تصمیم میگیرن. شاید آسون نباشه ، ولی وظیفه‌ی من اینه که اوضاع رو درست کنم...

هیچ وقت از چیزهای جزئی و کم اهمیت رویت را برنگردان...مسائل کم ارزش.

ترجیح میدم که زنده‌ات ازم متنفر باشه تا اینکه مرده‌ات بخواد دوستم داشته باشه.

ترس فقط یه بازیه ، بازی کن تا برنده بشی.

دنیای خیلی بیرحمی است ، موسیو پوآرو. آدمهای خیلی بیرحمی هم در این دنیا هستند. احتمالاً شما هم مثل من به این امر واقفید. نمیشود این چیزها را به جوانترها گفت ، شاید ناامیدشان کند اما عین واقعیت است...بله، دنیای خیلی بیرحمی است.

نوری پیدا کن که روشنایی فانوست باشه. اون رو دودستی بچسب ؛ حتّی زمانی که تاریکی احاطه کرده. حتّی شدیدترین بادها هم نمیتونن شعله‌ش رو خاموش کنن.

 «جز با چشم دل هیچی را چنان که باید نمی‌شود دید.»

«همه بزرگ‌ترها زمانی کودک بودند ... اما فقط تعداد کمی از آن‌ها آن را به یاد می‌آورند.»

جارد چشمانش را باز کرد و دید که نورهای ریز و درخشانی در هوا معلق‌اند؛ مانند ستارگانی که در شب تابستانی می‌درخشند. او نفسش را حبس کرد و با شگفتی به این منظرهٔ خیره‌کننده نگریست. اینجا دنیایی بود که تا پیش از این، فقط در رویاهایش دیده بود.

قلب من مال توئه. لطفاً بهم پسش نده!

من عاشق توام ، یه عمری سعی کردم از قلبم محافظت کنم. یه جوری ازش محافظت کردم که میتونستم وانمود کنم اصلاً قلبی ندارم. حتّی همین حالا هم قلبم یه تیکه کرم‌خورده و نخ‌نما و خشنه ، امّا مال توئه.

حتماً بهم یادآوری کن کاری کنم دوباره اینطوری لبخند بزنی ، البته وقتی در شرف مرگ نیستی و من هر چقدر که بخوام وقت دارم تا لبخندت رو از بر کنم.

توی دنیا جایی نیست که تو بتونی بری و من نتونم پیدات کنم ، ویرانگر!

این دختر به معنای واقعی کلمه من را خواهد کشت🔥