بریدههای کتاب فهیمه فهیمه 11 ساعت پیش افسانه ی ایکاباگ جی. کی. رولینگ 4.1 43 صفحۀ 205 0 17 فهیمه 2 روز پیش مادام بواری گوستاو فلوبر 1.4 84 صفحۀ 57 شارل خوشبخت بود و از بابت هیچچیز در این دنیا غمی به دل راه نمیداد. غذاخوری دوبهدو، گردشی عصرانه در جادهی اصلی، حرکت دست اِما روی موهای دوسوی پیشانیاش، دیدن کلاه حصیریاش که به دستگیرهی پنجرهای آویخته بود، و بسا چیزهای دیگری که شارل هرگز تصورش را هم نمیکرد که لذتی دربر داشته باشد، اکنون مایهی تداوم خوشبختیاش بودند. 0 4 فهیمه 3 روز پیش نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 343 صفحۀ 94 0 17 فهیمه 1404/6/17 ایران تایشی: خاطرات، تجربیات و برداشت ها از دوره سفارت در ژاپن 1386 - 1390 سیدعباس عراقچی 4.5 0 صفحۀ 43 برخلاف کشورهای اروپایی که نام عراقچی برایشان واژه پیچیدهای بود و به سختی تلفظ میکردند، از بخت خوشم واژهی عراقچی در ژاپن آسان تلفظ میشد: آراگوچی. ابتدا به من گفتند ترکیب آراگوچی که دو بخش داشت آرا و گوچی معنی زیبنده و پسندیدهای ندارد. آرا هم به معنای تند به کار میرفت و هم به معنای جدید، و گوچی یعنی دهان. گفتند اگر کانجی آراگوچی را با این ترکیب بنویسی چیزی به معنای دهان تندگو میشود که پیداست صفت خوبی نیست. چندی بعد یکی از نمایندگان مجلس ژاپن که رفاقتی با او پیدا کرده بودم مرا به مهمانی شام دعوت کرد. یک راهب بودایی (مانک) هم در میهمانی حضور داشت. صحبت از نام خانوادگی من به میان آمد و اینکه کانجی آراگوچی معنای خوبی ندارد. راهب با شنیدن این حرفها برخاست و شروع کرد به قدم زدن دور میز شام. چند دقیقه بعد با شعف بانگ یافتم یافتم زد. گفت برای اینکه آراگوچی معنای زیبایی داشته باشد کانجی سه بخشی لازم است. یک کانجی سه بخشی را نوشت: آرا به معنی جدید، گو به معنی سرزمین و جی به معنی ابدی که ترکیبش میشد: سرزمین جدید ابدی. برای خود ژاپنیها نام خیلی قشنگی بود و مفهوم پرمعنایی به حساب میآمد. 0 3 فهیمه 1404/6/12 آذرباد نسیم مرعشی 3.3 13 صفحۀ 112 0 5 فهیمه 1404/6/10 آذرباد نسیم مرعشی 3.3 13 صفحۀ 57 0 9 فهیمه 1404/5/20 جنگ تریاک؛ جمهوری اژدها جلد 2 آر.اف.کوانگ 4.1 10 صفحۀ 374 0 1 فهیمه 1404/5/20 جنگ تریاک؛ جمهوری اژدها جلد 2 آر.اف.کوانگ 4.1 10 صفحۀ 356 اونا برای پیشرفت نمیمیرن... پیشرفت اثر جانبی جنگه. ابداعات نظامی هم به این معنی نیست که توی کشتن ماهرتر شدیم، معنیش اینه که برای کشتن هرکسی که در آینده خیال تجاوز به ما رو داشته باشه آمادهتر شدیم. 0 2 فهیمه 1404/5/20 یک روز از زندگی عابد سلامه (واشکافی یک رخداد غم انگیز در اورشلیم) ناتان ترال 4.3 2 صفحۀ 146 در فوریه ۱۹۹۴، باروخ گلدشتاین، از شهرکنشینان مذهبی زادهی بروکلین، بیست و نه نمازگزار فلسطینی را در الخلیل کشت... [او] یونیفرم نظامیاش را به تن کرد، تفنگ جنگیاش را برداشت، هدفونش را روی گوشش گذاشت تا صدای شلیک اذیتش نکند و به وقت نماز صبح وارد مسجد ابراهیمی الخلیل شد و ۱۱۱ گلوله به صفوف نمازگزارانی که در حال سجده بودند شلیک کرد. پس از دو دقیقه، جمعیت سرانجام او را گرفتند و تا حد مرگ کتک زدند. قبر او در پارک عمومی شهرک کریاتاربع به زیارتگاه بدل شد. روی سنگ یادبودش نوشتهاند: او با دستان پاک و قلب صافش روح خود را فدای تورات، مردم و سرزمین اسرائیل کرد. 0 14 فهیمه 1404/5/20 یک روز از زندگی عابد سلامه (واشکافی یک رخداد غم انگیز در اورشلیم) ناتان ترال 4.3 2 صفحۀ 159 پدر و مادر بیش از هزاران کودک میزراحی (یهودیانی که تبارشان به کشورهایی با اکثریت مسلمان برمیگردد) دولت را متهم کردند که به دروغ به آنها اعلام میکند فرزندشان مرده و سپس مخفیانه آنها را برای فرزندخواندگی به اشکنازیها میدهد. آنها اجازه نداشتند جسد کودکشان، محل دفن آنها یا حتی گواهی فوتشان را ببینند. برای بَبَر تعریف کرده بودند که یکی از خواهرهایش را در پنجماهگی دزدیدهاند. چندین سال بعد، وزیر بهداشت در گزارشی داخلی بعضی از این اتهامات را تایید کرد. مسئولان اسرائیلی در توجیه این موضوع گفته بودند میزراحیها عقبافتاده هستند و این آدمربایی به نفع کودکان است. 0 1 فهیمه 1404/5/17 جنگ تریاک؛ جمهوری اژدها جلد 2 آر.اف.کوانگ 4.1 10 صفحۀ 331 0 1 فهیمه 1404/5/13 یک عمر کار : درباره مادر شدن ریچل کاسک 4.3 5 صفحۀ 200 با فرارسیدن تولد دخترم سالگرد دیگری هم از راه میرسد: یک سال میشود که شبها خواب عمیق و بیوقفه نداشتهام. [...] تقریباً یک سال است که مثل کسی به بستر رفتهام که میداند در خانه چهارطاق باز مانده، چیزی روی گاز است، قرار است ساعت تا صبح یکریز زنگ بزند و هر بار بناست یکجوری روش جدیدی برای خاموش کردنش ابداع کنم. مثل وقتی که دیگران بلند میشوند تا بروند سر کار به بستر رفتهام، هشیار، دستپاچه و حاضربهیراق برای نبرد. 0 4 فهیمه 1404/5/13 یک عمر کار : درباره مادر شدن ریچل کاسک 4.3 5 صفحۀ 218 گاهی مادری به نظرم مثل مسابقه دوی امدادی میماند، سفری که هدفش تحویل دادن چوب دستیِ زندگی به نفر بعدی است، لحظهای فقط کار است و کشاکش و شتاب و لحظهای فقط نفسزنان به تماشا نشستن... 0 2 فهیمه 1404/5/12 یک عمر کار : درباره مادر شدن ریچل کاسک 4.3 5 صفحۀ 142 بیشتر وقتها فکر میکنم آدمها اگر میدانستند بچهداری چطور است اصلا بچهدار نمیشدند و پیش خودم میگویم نکند این جنس ما زنان است که مانعی داروینی ایجاد میکند تا نتوانیم ابزار وجود کنیم و حقیقت موضوع را نشان دهیم. 0 1 فهیمه 1404/5/12 یک عمر کار : درباره مادر شدن ریچل کاسک 4.3 5 صفحۀ 149 دخترم در جاهایی که جهان در متمدنانهترین حالت خودش است نیازهای خام و پردازش نشدهی بشریاش را بروز میدهد و هر چند اوایل من هم طرف همین جهان بودهام و تازه ترکش کردهام و سخت سعی داشتهام دخترم را مهار و منکوب کنم، خیلی زود مثل خیلی از مادرهای دیگر در این تمدن سویهای غیرانسانی میبینم، سویهای خودمحور و مرگبار. از خردهریزهای گرانبها و ظریف و شکنندهاش، از حرص و ولع و از فقدان خوشقلبی و از تنگچشمیاش بیزارم. 0 1 فهیمه 1404/5/12 یک عمر کار : درباره مادر شدن ریچل کاسک 4.3 5 صفحۀ 97 وقتی بچه را ترک میکنم، این عشق نیست که مثل ریسمان و افسار هر کجا میروم پشت سرم میآید و مرا به ستوه میآورد. مسئله این است که وقتی او را ترک میکنم دنیا آلودهی این رها کردن میشود و حالا باید از مجموع هر کاری که تصمیم میگیرم انجام بدهم تفریقش کرد. سینما رفتن دیگر فقط سینما رفتن نیست: کمتر است، چیزی است رنگ باخته و مخدوش شده، لذتی که ناخالصی دارد. 0 1 فهیمه 1404/5/9 یک عمر کار : درباره مادر شدن ریچل کاسک 4.3 5 صفحۀ 90 خودم را تا پای تلفن میکشانم و هقهق گریه میکنم. اعتراف میکنم که سرش داد زدم. بالاخره پیش چند نفری اعتراف میکنم و بخششی هم که دنبالش هستم از سوی هیچکدامشان عایدم نمیشود. میگویند آه آخی. طفلک بیچاره. منظورشان من نیستم. میگویند نگران نباش، گمانم یادش میرود. میفهمم که با فوران خشمم تنها ماندهام و خود منم که از سرپناه عشق خارج شدهام. بخشش دیگران در هیچ شرایطی شامل حال منِ مادر نمیشود. 0 9 فهیمه 1404/5/6 یک عمر کار : درباره مادر شدن ریچل کاسک 4.3 5 صفحۀ 55 دکترها بچه را بالای پرده نگه میدارند تا بتوانم ببینمش. سیاه و کبود است و صورتش دهان گشودهای است مملو از هول و هراس. بلافاصله از روی تصویر سونوگرافی میشناسمش. فقط منم که از راز آرامش و جهان شناور دوران جنینی او باخبرم. به انتهای اتاق میبرندش. دور از من، و انگار که نور باشد هر چه از من دورتر میشود، بیشتر در ورطهی تاریکی سقوط میکنم. 0 3 فهیمه 1404/5/6 یک عمر کار : درباره مادر شدن ریچل کاسک 4.3 5 صفحۀ 15 تجربهی مادری حین انتقال به جهان بیرون تقریبا همهی وجوهش را از دست میدهد. زن با مادر شدن معنا و مفهوم عامش را با طیفی از معناهای خصوصی عوض میکند و فهم این معناها برای دیگران، مثل تشخیص صداهایی خارج از یک طیف صوتی خاص، به شدت دشوار میشود. 0 2 فهیمه 1404/4/19 پسری که همانند سگ ها پرورش یافت مایا سالاویتس 5.0 2 صفحۀ 277 تجربیات خوب سال اول کودک را در برابر یازده سال ناملایمات واکسینه می کند، اما متاسفانه سال اولی که بد گذشته باشد را به سختی میتوان پشت سر گذاشت، حتی پس از یازده سال تجربیات امن و مثبت. 0 2
بریدههای کتاب فهیمه فهیمه 11 ساعت پیش افسانه ی ایکاباگ جی. کی. رولینگ 4.1 43 صفحۀ 205 0 17 فهیمه 2 روز پیش مادام بواری گوستاو فلوبر 1.4 84 صفحۀ 57 شارل خوشبخت بود و از بابت هیچچیز در این دنیا غمی به دل راه نمیداد. غذاخوری دوبهدو، گردشی عصرانه در جادهی اصلی، حرکت دست اِما روی موهای دوسوی پیشانیاش، دیدن کلاه حصیریاش که به دستگیرهی پنجرهای آویخته بود، و بسا چیزهای دیگری که شارل هرگز تصورش را هم نمیکرد که لذتی دربر داشته باشد، اکنون مایهی تداوم خوشبختیاش بودند. 0 4 فهیمه 3 روز پیش نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 343 صفحۀ 94 0 17 فهیمه 1404/6/17 ایران تایشی: خاطرات، تجربیات و برداشت ها از دوره سفارت در ژاپن 1386 - 1390 سیدعباس عراقچی 4.5 0 صفحۀ 43 برخلاف کشورهای اروپایی که نام عراقچی برایشان واژه پیچیدهای بود و به سختی تلفظ میکردند، از بخت خوشم واژهی عراقچی در ژاپن آسان تلفظ میشد: آراگوچی. ابتدا به من گفتند ترکیب آراگوچی که دو بخش داشت آرا و گوچی معنی زیبنده و پسندیدهای ندارد. آرا هم به معنای تند به کار میرفت و هم به معنای جدید، و گوچی یعنی دهان. گفتند اگر کانجی آراگوچی را با این ترکیب بنویسی چیزی به معنای دهان تندگو میشود که پیداست صفت خوبی نیست. چندی بعد یکی از نمایندگان مجلس ژاپن که رفاقتی با او پیدا کرده بودم مرا به مهمانی شام دعوت کرد. یک راهب بودایی (مانک) هم در میهمانی حضور داشت. صحبت از نام خانوادگی من به میان آمد و اینکه کانجی آراگوچی معنای خوبی ندارد. راهب با شنیدن این حرفها برخاست و شروع کرد به قدم زدن دور میز شام. چند دقیقه بعد با شعف بانگ یافتم یافتم زد. گفت برای اینکه آراگوچی معنای زیبایی داشته باشد کانجی سه بخشی لازم است. یک کانجی سه بخشی را نوشت: آرا به معنی جدید، گو به معنی سرزمین و جی به معنی ابدی که ترکیبش میشد: سرزمین جدید ابدی. برای خود ژاپنیها نام خیلی قشنگی بود و مفهوم پرمعنایی به حساب میآمد. 0 3 فهیمه 1404/6/12 آذرباد نسیم مرعشی 3.3 13 صفحۀ 112 0 5 فهیمه 1404/6/10 آذرباد نسیم مرعشی 3.3 13 صفحۀ 57 0 9 فهیمه 1404/5/20 جنگ تریاک؛ جمهوری اژدها جلد 2 آر.اف.کوانگ 4.1 10 صفحۀ 374 0 1 فهیمه 1404/5/20 جنگ تریاک؛ جمهوری اژدها جلد 2 آر.اف.کوانگ 4.1 10 صفحۀ 356 اونا برای پیشرفت نمیمیرن... پیشرفت اثر جانبی جنگه. ابداعات نظامی هم به این معنی نیست که توی کشتن ماهرتر شدیم، معنیش اینه که برای کشتن هرکسی که در آینده خیال تجاوز به ما رو داشته باشه آمادهتر شدیم. 0 2 فهیمه 1404/5/20 یک روز از زندگی عابد سلامه (واشکافی یک رخداد غم انگیز در اورشلیم) ناتان ترال 4.3 2 صفحۀ 146 در فوریه ۱۹۹۴، باروخ گلدشتاین، از شهرکنشینان مذهبی زادهی بروکلین، بیست و نه نمازگزار فلسطینی را در الخلیل کشت... [او] یونیفرم نظامیاش را به تن کرد، تفنگ جنگیاش را برداشت، هدفونش را روی گوشش گذاشت تا صدای شلیک اذیتش نکند و به وقت نماز صبح وارد مسجد ابراهیمی الخلیل شد و ۱۱۱ گلوله به صفوف نمازگزارانی که در حال سجده بودند شلیک کرد. پس از دو دقیقه، جمعیت سرانجام او را گرفتند و تا حد مرگ کتک زدند. قبر او در پارک عمومی شهرک کریاتاربع به زیارتگاه بدل شد. روی سنگ یادبودش نوشتهاند: او با دستان پاک و قلب صافش روح خود را فدای تورات، مردم و سرزمین اسرائیل کرد. 0 14 فهیمه 1404/5/20 یک روز از زندگی عابد سلامه (واشکافی یک رخداد غم انگیز در اورشلیم) ناتان ترال 4.3 2 صفحۀ 159 پدر و مادر بیش از هزاران کودک میزراحی (یهودیانی که تبارشان به کشورهایی با اکثریت مسلمان برمیگردد) دولت را متهم کردند که به دروغ به آنها اعلام میکند فرزندشان مرده و سپس مخفیانه آنها را برای فرزندخواندگی به اشکنازیها میدهد. آنها اجازه نداشتند جسد کودکشان، محل دفن آنها یا حتی گواهی فوتشان را ببینند. برای بَبَر تعریف کرده بودند که یکی از خواهرهایش را در پنجماهگی دزدیدهاند. چندین سال بعد، وزیر بهداشت در گزارشی داخلی بعضی از این اتهامات را تایید کرد. مسئولان اسرائیلی در توجیه این موضوع گفته بودند میزراحیها عقبافتاده هستند و این آدمربایی به نفع کودکان است. 0 1 فهیمه 1404/5/17 جنگ تریاک؛ جمهوری اژدها جلد 2 آر.اف.کوانگ 4.1 10 صفحۀ 331 0 1 فهیمه 1404/5/13 یک عمر کار : درباره مادر شدن ریچل کاسک 4.3 5 صفحۀ 200 با فرارسیدن تولد دخترم سالگرد دیگری هم از راه میرسد: یک سال میشود که شبها خواب عمیق و بیوقفه نداشتهام. [...] تقریباً یک سال است که مثل کسی به بستر رفتهام که میداند در خانه چهارطاق باز مانده، چیزی روی گاز است، قرار است ساعت تا صبح یکریز زنگ بزند و هر بار بناست یکجوری روش جدیدی برای خاموش کردنش ابداع کنم. مثل وقتی که دیگران بلند میشوند تا بروند سر کار به بستر رفتهام، هشیار، دستپاچه و حاضربهیراق برای نبرد. 0 4 فهیمه 1404/5/13 یک عمر کار : درباره مادر شدن ریچل کاسک 4.3 5 صفحۀ 218 گاهی مادری به نظرم مثل مسابقه دوی امدادی میماند، سفری که هدفش تحویل دادن چوب دستیِ زندگی به نفر بعدی است، لحظهای فقط کار است و کشاکش و شتاب و لحظهای فقط نفسزنان به تماشا نشستن... 0 2 فهیمه 1404/5/12 یک عمر کار : درباره مادر شدن ریچل کاسک 4.3 5 صفحۀ 142 بیشتر وقتها فکر میکنم آدمها اگر میدانستند بچهداری چطور است اصلا بچهدار نمیشدند و پیش خودم میگویم نکند این جنس ما زنان است که مانعی داروینی ایجاد میکند تا نتوانیم ابزار وجود کنیم و حقیقت موضوع را نشان دهیم. 0 1 فهیمه 1404/5/12 یک عمر کار : درباره مادر شدن ریچل کاسک 4.3 5 صفحۀ 149 دخترم در جاهایی که جهان در متمدنانهترین حالت خودش است نیازهای خام و پردازش نشدهی بشریاش را بروز میدهد و هر چند اوایل من هم طرف همین جهان بودهام و تازه ترکش کردهام و سخت سعی داشتهام دخترم را مهار و منکوب کنم، خیلی زود مثل خیلی از مادرهای دیگر در این تمدن سویهای غیرانسانی میبینم، سویهای خودمحور و مرگبار. از خردهریزهای گرانبها و ظریف و شکنندهاش، از حرص و ولع و از فقدان خوشقلبی و از تنگچشمیاش بیزارم. 0 1 فهیمه 1404/5/12 یک عمر کار : درباره مادر شدن ریچل کاسک 4.3 5 صفحۀ 97 وقتی بچه را ترک میکنم، این عشق نیست که مثل ریسمان و افسار هر کجا میروم پشت سرم میآید و مرا به ستوه میآورد. مسئله این است که وقتی او را ترک میکنم دنیا آلودهی این رها کردن میشود و حالا باید از مجموع هر کاری که تصمیم میگیرم انجام بدهم تفریقش کرد. سینما رفتن دیگر فقط سینما رفتن نیست: کمتر است، چیزی است رنگ باخته و مخدوش شده، لذتی که ناخالصی دارد. 0 1 فهیمه 1404/5/9 یک عمر کار : درباره مادر شدن ریچل کاسک 4.3 5 صفحۀ 90 خودم را تا پای تلفن میکشانم و هقهق گریه میکنم. اعتراف میکنم که سرش داد زدم. بالاخره پیش چند نفری اعتراف میکنم و بخششی هم که دنبالش هستم از سوی هیچکدامشان عایدم نمیشود. میگویند آه آخی. طفلک بیچاره. منظورشان من نیستم. میگویند نگران نباش، گمانم یادش میرود. میفهمم که با فوران خشمم تنها ماندهام و خود منم که از سرپناه عشق خارج شدهام. بخشش دیگران در هیچ شرایطی شامل حال منِ مادر نمیشود. 0 9 فهیمه 1404/5/6 یک عمر کار : درباره مادر شدن ریچل کاسک 4.3 5 صفحۀ 55 دکترها بچه را بالای پرده نگه میدارند تا بتوانم ببینمش. سیاه و کبود است و صورتش دهان گشودهای است مملو از هول و هراس. بلافاصله از روی تصویر سونوگرافی میشناسمش. فقط منم که از راز آرامش و جهان شناور دوران جنینی او باخبرم. به انتهای اتاق میبرندش. دور از من، و انگار که نور باشد هر چه از من دورتر میشود، بیشتر در ورطهی تاریکی سقوط میکنم. 0 3 فهیمه 1404/5/6 یک عمر کار : درباره مادر شدن ریچل کاسک 4.3 5 صفحۀ 15 تجربهی مادری حین انتقال به جهان بیرون تقریبا همهی وجوهش را از دست میدهد. زن با مادر شدن معنا و مفهوم عامش را با طیفی از معناهای خصوصی عوض میکند و فهم این معناها برای دیگران، مثل تشخیص صداهایی خارج از یک طیف صوتی خاص، به شدت دشوار میشود. 0 2 فهیمه 1404/4/19 پسری که همانند سگ ها پرورش یافت مایا سالاویتس 5.0 2 صفحۀ 277 تجربیات خوب سال اول کودک را در برابر یازده سال ناملایمات واکسینه می کند، اما متاسفانه سال اولی که بد گذشته باشد را به سختی میتوان پشت سر گذاشت، حتی پس از یازده سال تجربیات امن و مثبت. 0 2