بریده کتابهای یادداشت های زیرزمینی [یهسازاناینصفنیمهٔدرحالورودبهکالجیوم] 1403/6/3 یادداشت های زیرزمینی فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 1 پس با آن میلیون واقعیتی که شهادت می دهند آدم ها آگاهانه - با علم کامل به نفع حقیقیشان - آن را رها کرده اند و کم اهمیت دانسته اند و به راه دیگری رفته اند، چه می کنی؟ آن هایی که بی توجه به سودشان و اما و اگر رفته اند چه؟ آن هم بدون این که اجباری به چنین کاری داشته باشند، انگار فقط دلشان نمی خواسته به راه از پیش تعیین شده بروند و از سر لجاجت و خودسری راه دیگری را انتخاب کرده اند که سخت و پرسنگلاخ است و باید آن را در ظلمات جست. پس به نظر می رسد که واقعا خود این خودسری و اختیار برایشان بهتر و خوشایندتر از هر منفعتی بوده... منفعت 0 3 زهرا عالی حسینی 1403/6/17 یادداشت های زیرزمین و شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 45 شاید به من بگویید ارزش آن را نداری که کسی به تو رسیدگی کند. اما در این صورت من هم میتوانم همین جواب را به شما بدهم. داریم جدی باهم بحث میکنیم و اگر شما التفات نکنید و توجهی به من نداشته باشید، بسیار خب، گریه نخواهم کرد! این زیرزمینم را دارم که به آن پناه ببرم. 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/6/17 یادداشت های زیرزمین و شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 45 میدانید چی میخواهم به شما بگویم؟ اعتقاد دارم آدم هایی مانند من را که جا و مکانشان زیرزمین است باید به زنجیر بکشند! آدمی که در زیرزمین زندگی میکند قادر است طی چهل سال در زیرزمینش خاموش بماند. اما اگر از سوراخش بیرون بیاید، سینه چاک میدهد و حرف میزند و حرف میزند و حرف میزند و حرف میزند... 0 0 بهار ه.ف 1403/6/22 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 249 رمان، قهرمان می خواهد اما این جا خصلتهای یک ضد قهرمان جمع شده. مهم تر از همه، کل ماجرا تاثیر ناخوشایندی خواهد داشت؛ چون همه ما کم و بیش از زندگی رو گردانده ایم و همه مان می لنگیم، حتی به قدری از زندگی فاصله گرفته ایم که وقتی با آن مواجه می شویم، یخ می زنیم و وقتی به یادمان می آورند که زندگی چیست تاب نمی آوریم. به جایی رسیده ایم که زندگی زنده واقعی را کار و چیزی در مایه های خدمتی سنگین تلقی می کنیم، و با خودمان توافق کرده ایم که بر اساس کتاب ها زندگی کردن بهتر است. گاهی خودمان هم نمی دانیم که چرا دور خود می چرخیم و در پی چه چیز هستیم و چه می خواهیم؟ اگر خواسته و بهترین آرزومان هم برآورده شود، حتی می توانم بگویم حالمان به جای بهتر شدن بدتر می شود. کاری ندارد امتحان کنید بیایید آزادی بیشتری به خودمان بدهیم دستمان را باز بگذاریم دایره عملمان را گسترده کنیم قدرت آقابالاسر ها را کم کنیم آن وقت است که به شما اطمینان می دهم بی درنگ باز دنبال آقابالاسر می گردیم... 0 5 زهرا عالی حسینی 1403/6/15 یادداشت های زیرزمین و شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 45 این امکان هم هست که کاخی از کریستال یک اسطوره باشد که با قوانین طبیعت وفق ندارد و من آن را احمقانه از خودم اختراع کردهام. آن هم به علت بعضی افکار و عادت های غیرعقلانی نسل خودم. اما برایم چه اهمیتی دارد که این فکر غیرعاقلانه و غیرمنطقی باشد؟ زیرا جزء خواسته های من است. یا به عبارت دیگر چون آن را میخواهم پس وجود دارد! 0 0 بهار ه.ف 1403/6/22 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 90 آخر شما از کجا می دانید؟ شاید این بنا را فقط از دور دوست دارد و به هیچ وجه نمی خواهد نزدیکش شود شاید فقط دوست دارد آن را بسازد و نه این که در آن زندگی کند... انسان موجودی سبک سر و بی بصیرت است و شاید مثل یک شطرنج باز تنها جریان حرکت هایی را دوست داشته باشد که او را به هدف می رساند و نه خود هدف را. شاید تمامی اهداف روی زمین که بشر دارد برای رسیدن به آن تلاش می کند فقط روند قطع نشدنی حرکت باشد به عبارتی هدف همان راه و فرایند حیات باشد نه مقصد خاصی که چیزی نیست جز یک مشت فرمول ریاضی و دو دو تا چهار تا. آخر دو دو تا چهار تا که زندگی نیست عزیزان آغاز مرگ است! حداقلش این است که انسان همیشه به نوعی از این دو دو تا چهار تا ترسیده هم الان می ترسم. گیریم آدمیزاد کار و زندگیش را ول کند و فقط بیفتد دنبال دو دو تا چهار تا. در این راه اقیانوس ها بپیماید و زندگیش را فدا کند اما باز هم وقتی گشت و دو دو تا چهار تا را پیدا کرد از آن خواهد ترسید. آخر احساس می کند وقتی آن را پیدا کند دیگر چیزی برای جستجو ندارد.... انسان رسیدن به هدف را دوست دارد اما رسیدن که همه چیز نیست آخر این کار به شکل مضحکی تمام می شود خلاصه که انسان کلا مخلوق مضحکی است و ظاهرا مسئله همین است... 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/6/14 یادداشت های زیرزمین و شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 20 ناله هایش خشمگینانه و گوشخراشند. و شب و روز ادامه دارند. با این همه خودش هم میداند که این ناله ها بیهودهاند. بهتر از هرکسی می داند که دوروبری هایش را ناراحت میکند و هم آن ها و هم خودش را بیهوده می آزارد. میداند که مردم و خویشانش که در حضورشان عربده میکشد جز انزجار احساس دیگری نسبت به او ندارند. ناله هایش را باور نمیکنند. 0 1 بهار ه.ف 1403/6/18 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 73 گفته اند کلئوپاترا خوشش می آمده که سنجاق های طلایش را به سینه کنیزکان فرو کند و از ضجه و فریادشان لذت ببرد حتما می گویید که مال عهد جاهلیت بوده خب اگر بخواهیم راجع به بربریت و جاهلیت حرف بزنیم، هنوز هم دوره اش نگذشته؛ چرا که در زمان ما هم_ حالا به تناسب زمانه_ سنجاق در سینه هم فرو می کنند... 0 2 احمدرضا اکرمی 1402/8/20 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 77 آدمیزاد فقط بردهٔ خواستهٔ خودش است؛ و این استقلالش را به هیچ قاعده و قانونی نمیفروشد. فقط هم خدا میداند که این خواسته و میل چیست و چه ماهیتی دارد... . 0 25 مهشید رضوانی 1403/4/20 یادداشت های زیرزمینی فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 41 طبیعت معطل اجازه ی تو نمی ماند، کاری به خواسته های تو ندارد یا به این که قوانینش را دوست داری یا نه. باید آن را همان طور که هست بپذیری و در پی آن تمامی نتایجش را نیز. 0 35 بهار ه.ف 1403/6/22 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 99 در خاطرات هر کسی، چیزهایی هست که به هیچ کس نمی گوید، فقط برای دوستانش بازگو می کند، مسائلی هم هست که حتی به دوستان نمی شود گفت و آدم فقط برای خودش می تواند بازگو کند؛ عین راز است. اما سرانجام چیزهایی هم هست که انسان حتی می ترسد برای خودش هم آشکار کند... 0 0 بهار ه.ف 1403/6/19 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 78 اگر حقیقت فرمول امیال و هوس های ما پیدا شود یعنی بدانیم آنها به چه بستگی دارند، طبق چه قانونی اتفاق می افتند، و دقیقا چطور بسط و گسترش می یابند و به چه هدفی گرایش دارند و غیره و غیره...و این فرمول هم یک فرمول دقیق ریاضی باشد، آن وقت بشر فورا دست از خواستن می کشد و دیگر اصلا نمی خواهد که بخواهد، آخر چه لطفی دارد که آدم از روی جدول و فرمول بخواهد؟ دست کم همان لحظه دیگر از انسان تبدیل می شود به شستی ارگ یا چیزی از همان جنس، آخر انسان بی آرزو و بی خواسته و بی اراده چه می تواند باشد جز یک شستی ارگ؟ 0 1 حسن عليزاده 1403/3/27 یادداشت های زیرزمین و شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 173 امروز این پرسش بيهوده را از خودم میکنم؛ کدام یک به دیگری ترجیح دارد: خوشبختیای مبتذل و مسکینانه یا رنج و دردی متعالی؟ بگویید ببینم کدام یک از آن دیگری ارزشمندتر است؟ 0 1 بهار ه.ف 1403/6/22 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 100 می خواهم امتحان کنم ببینم می شود آدم با خودش کاملا رک و روراست باشد و از گفتن هیچ حقیقتی هم نترسد؟ آخر هاینه می گوید: اساسا هیچ اتوبیوگرافی دقیق و مطمئنی وجود ندارد و نمی تواند هم وجود داشته باشد چون انسان حتما به خودش دروغ می گوید. به باور او مثلا روسو، قطعا در کتاب اعترافات، سر خودش را شیره مالیده و حتی آگاهانه و از روی جاه طلبی دروغ گفته. شک ندارم حق با هاینه است من خیلی خوب می فهمم چه وقت می توان تنها از روی حب جاه دروغ گفت و حتی به خود برچسب جنایت زد... 0 0 بهار ه.ف 1403/6/22 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 250 من در زندگی شخصی کارهایی کرده ام که جرئت انجام نیمی از آن را هم ندارید؛ به جایی رسیده ام که ده ها پله از آن عقب ترید و تازه اسم ترس و بزدلی تان را هم گذاشته اید عقل و درایت و با این دلخوشی دارید خودتان را فریب می دهید. پس معلوم می شود که من در نهایت هنوز زنده تر از شما هستم. دور و برتان را خوب نگاه کنید! ما حتی نمی دانیم خود این پدیده زنده کجا زندگی می کند، چه هست و چه نام دارد اگر کتاباهامان را ازمان بگیرند و تنها رهامان کنند به آنی گم و پریشان می شویم و دیگر نمی دانیم چه باید بکنیم و چه نباید، چه را باید دوست بداریم و به چه نفرت بورزیم ، چه چیز را حرمت بگذاریم و چه چیزی را تحقیر کنیم. حتی خود انسان بودن هم برایمان بار گرانی است؛ انسانی با گوشت و خون واقعی خود. خجالت می کشیم انسان باشیم، عار و ننگ مان می آید، دوست داریم در همان هیئت من درآوردی بشریت ظاهر شویم. ما مردگانی به دنیا آمده ایم و مدت هاست که از پدرانی زنده، نطفه نمی بندیم و این وضعیت را بیشتر و بیشتر دوست داریم. ذائقه مان عوض شده ما... 0 3 زهرا عالی حسینی 1403/6/14 یادداشت های زیرزمین و شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 20 این ناله ها، پیش از همه چیز گویای آگاهیِ حقارت آمیز شماست از بیهودگی کامل رنج بردن و مشروع بودنش در برابر طبیعت. که به طبع برایتان اهمیتی ندارد و به آن تف میاندازید. با این همه شما را میازارد و از آن گریزی هم نیست. این ناله ها در عین حال بیان کننده این واقعیت هستند که شما میدانید دشمنی در کار نیست، با این همه درد در صحنه حاضر است. 0 1 ایلو 1403/6/10 یادداشت های زیرزمینی فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 131 "بگذارید بیایم بیرون، آدم های خوب، بگذارید زندگی کنم! هیچ چیز از زندگی ام نفهمیده ام، زندگی ام مثل گلیم کهنه ای به هدر رفت؛ بگذارید بیایم بیرون، تا بار دیگر زندگی کنم." 0 1 احمدرضا اکرمی 1402/8/29 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 248 می خواهم سوال دیگری مطرح کنم: این که واقعا کدامش بهتر است: خوشبختی ارزان یا رنج متعالی؟ کدام بهتر است؟ 0 10 مبینا 1403/8/28 یادداشت های زیرزمینی فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 44 برای خودم ماجرا می ساختم و زندگی درست می کردم تا به هر شکلی که شده کمی زندگی کرده باشم 0 0 گربه کتابدوست 1403/7/10 یادداشت های زیرزمین فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 390 من به چاییم بیشتر از نجات دنیا اهمیت میدم! 0 1
بریده کتابهای یادداشت های زیرزمینی [یهسازاناینصفنیمهٔدرحالورودبهکالجیوم] 1403/6/3 یادداشت های زیرزمینی فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 1 پس با آن میلیون واقعیتی که شهادت می دهند آدم ها آگاهانه - با علم کامل به نفع حقیقیشان - آن را رها کرده اند و کم اهمیت دانسته اند و به راه دیگری رفته اند، چه می کنی؟ آن هایی که بی توجه به سودشان و اما و اگر رفته اند چه؟ آن هم بدون این که اجباری به چنین کاری داشته باشند، انگار فقط دلشان نمی خواسته به راه از پیش تعیین شده بروند و از سر لجاجت و خودسری راه دیگری را انتخاب کرده اند که سخت و پرسنگلاخ است و باید آن را در ظلمات جست. پس به نظر می رسد که واقعا خود این خودسری و اختیار برایشان بهتر و خوشایندتر از هر منفعتی بوده... منفعت 0 3 زهرا عالی حسینی 1403/6/17 یادداشت های زیرزمین و شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 45 شاید به من بگویید ارزش آن را نداری که کسی به تو رسیدگی کند. اما در این صورت من هم میتوانم همین جواب را به شما بدهم. داریم جدی باهم بحث میکنیم و اگر شما التفات نکنید و توجهی به من نداشته باشید، بسیار خب، گریه نخواهم کرد! این زیرزمینم را دارم که به آن پناه ببرم. 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/6/17 یادداشت های زیرزمین و شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 45 میدانید چی میخواهم به شما بگویم؟ اعتقاد دارم آدم هایی مانند من را که جا و مکانشان زیرزمین است باید به زنجیر بکشند! آدمی که در زیرزمین زندگی میکند قادر است طی چهل سال در زیرزمینش خاموش بماند. اما اگر از سوراخش بیرون بیاید، سینه چاک میدهد و حرف میزند و حرف میزند و حرف میزند و حرف میزند... 0 0 بهار ه.ف 1403/6/22 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 249 رمان، قهرمان می خواهد اما این جا خصلتهای یک ضد قهرمان جمع شده. مهم تر از همه، کل ماجرا تاثیر ناخوشایندی خواهد داشت؛ چون همه ما کم و بیش از زندگی رو گردانده ایم و همه مان می لنگیم، حتی به قدری از زندگی فاصله گرفته ایم که وقتی با آن مواجه می شویم، یخ می زنیم و وقتی به یادمان می آورند که زندگی چیست تاب نمی آوریم. به جایی رسیده ایم که زندگی زنده واقعی را کار و چیزی در مایه های خدمتی سنگین تلقی می کنیم، و با خودمان توافق کرده ایم که بر اساس کتاب ها زندگی کردن بهتر است. گاهی خودمان هم نمی دانیم که چرا دور خود می چرخیم و در پی چه چیز هستیم و چه می خواهیم؟ اگر خواسته و بهترین آرزومان هم برآورده شود، حتی می توانم بگویم حالمان به جای بهتر شدن بدتر می شود. کاری ندارد امتحان کنید بیایید آزادی بیشتری به خودمان بدهیم دستمان را باز بگذاریم دایره عملمان را گسترده کنیم قدرت آقابالاسر ها را کم کنیم آن وقت است که به شما اطمینان می دهم بی درنگ باز دنبال آقابالاسر می گردیم... 0 5 زهرا عالی حسینی 1403/6/15 یادداشت های زیرزمین و شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 45 این امکان هم هست که کاخی از کریستال یک اسطوره باشد که با قوانین طبیعت وفق ندارد و من آن را احمقانه از خودم اختراع کردهام. آن هم به علت بعضی افکار و عادت های غیرعقلانی نسل خودم. اما برایم چه اهمیتی دارد که این فکر غیرعاقلانه و غیرمنطقی باشد؟ زیرا جزء خواسته های من است. یا به عبارت دیگر چون آن را میخواهم پس وجود دارد! 0 0 بهار ه.ف 1403/6/22 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 90 آخر شما از کجا می دانید؟ شاید این بنا را فقط از دور دوست دارد و به هیچ وجه نمی خواهد نزدیکش شود شاید فقط دوست دارد آن را بسازد و نه این که در آن زندگی کند... انسان موجودی سبک سر و بی بصیرت است و شاید مثل یک شطرنج باز تنها جریان حرکت هایی را دوست داشته باشد که او را به هدف می رساند و نه خود هدف را. شاید تمامی اهداف روی زمین که بشر دارد برای رسیدن به آن تلاش می کند فقط روند قطع نشدنی حرکت باشد به عبارتی هدف همان راه و فرایند حیات باشد نه مقصد خاصی که چیزی نیست جز یک مشت فرمول ریاضی و دو دو تا چهار تا. آخر دو دو تا چهار تا که زندگی نیست عزیزان آغاز مرگ است! حداقلش این است که انسان همیشه به نوعی از این دو دو تا چهار تا ترسیده هم الان می ترسم. گیریم آدمیزاد کار و زندگیش را ول کند و فقط بیفتد دنبال دو دو تا چهار تا. در این راه اقیانوس ها بپیماید و زندگیش را فدا کند اما باز هم وقتی گشت و دو دو تا چهار تا را پیدا کرد از آن خواهد ترسید. آخر احساس می کند وقتی آن را پیدا کند دیگر چیزی برای جستجو ندارد.... انسان رسیدن به هدف را دوست دارد اما رسیدن که همه چیز نیست آخر این کار به شکل مضحکی تمام می شود خلاصه که انسان کلا مخلوق مضحکی است و ظاهرا مسئله همین است... 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/6/14 یادداشت های زیرزمین و شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 20 ناله هایش خشمگینانه و گوشخراشند. و شب و روز ادامه دارند. با این همه خودش هم میداند که این ناله ها بیهودهاند. بهتر از هرکسی می داند که دوروبری هایش را ناراحت میکند و هم آن ها و هم خودش را بیهوده می آزارد. میداند که مردم و خویشانش که در حضورشان عربده میکشد جز انزجار احساس دیگری نسبت به او ندارند. ناله هایش را باور نمیکنند. 0 1 بهار ه.ف 1403/6/18 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 73 گفته اند کلئوپاترا خوشش می آمده که سنجاق های طلایش را به سینه کنیزکان فرو کند و از ضجه و فریادشان لذت ببرد حتما می گویید که مال عهد جاهلیت بوده خب اگر بخواهیم راجع به بربریت و جاهلیت حرف بزنیم، هنوز هم دوره اش نگذشته؛ چرا که در زمان ما هم_ حالا به تناسب زمانه_ سنجاق در سینه هم فرو می کنند... 0 2 احمدرضا اکرمی 1402/8/20 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 77 آدمیزاد فقط بردهٔ خواستهٔ خودش است؛ و این استقلالش را به هیچ قاعده و قانونی نمیفروشد. فقط هم خدا میداند که این خواسته و میل چیست و چه ماهیتی دارد... . 0 25 مهشید رضوانی 1403/4/20 یادداشت های زیرزمینی فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 41 طبیعت معطل اجازه ی تو نمی ماند، کاری به خواسته های تو ندارد یا به این که قوانینش را دوست داری یا نه. باید آن را همان طور که هست بپذیری و در پی آن تمامی نتایجش را نیز. 0 35 بهار ه.ف 1403/6/22 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 99 در خاطرات هر کسی، چیزهایی هست که به هیچ کس نمی گوید، فقط برای دوستانش بازگو می کند، مسائلی هم هست که حتی به دوستان نمی شود گفت و آدم فقط برای خودش می تواند بازگو کند؛ عین راز است. اما سرانجام چیزهایی هم هست که انسان حتی می ترسد برای خودش هم آشکار کند... 0 0 بهار ه.ف 1403/6/19 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 78 اگر حقیقت فرمول امیال و هوس های ما پیدا شود یعنی بدانیم آنها به چه بستگی دارند، طبق چه قانونی اتفاق می افتند، و دقیقا چطور بسط و گسترش می یابند و به چه هدفی گرایش دارند و غیره و غیره...و این فرمول هم یک فرمول دقیق ریاضی باشد، آن وقت بشر فورا دست از خواستن می کشد و دیگر اصلا نمی خواهد که بخواهد، آخر چه لطفی دارد که آدم از روی جدول و فرمول بخواهد؟ دست کم همان لحظه دیگر از انسان تبدیل می شود به شستی ارگ یا چیزی از همان جنس، آخر انسان بی آرزو و بی خواسته و بی اراده چه می تواند باشد جز یک شستی ارگ؟ 0 1 حسن عليزاده 1403/3/27 یادداشت های زیرزمین و شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 173 امروز این پرسش بيهوده را از خودم میکنم؛ کدام یک به دیگری ترجیح دارد: خوشبختیای مبتذل و مسکینانه یا رنج و دردی متعالی؟ بگویید ببینم کدام یک از آن دیگری ارزشمندتر است؟ 0 1 بهار ه.ف 1403/6/22 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 100 می خواهم امتحان کنم ببینم می شود آدم با خودش کاملا رک و روراست باشد و از گفتن هیچ حقیقتی هم نترسد؟ آخر هاینه می گوید: اساسا هیچ اتوبیوگرافی دقیق و مطمئنی وجود ندارد و نمی تواند هم وجود داشته باشد چون انسان حتما به خودش دروغ می گوید. به باور او مثلا روسو، قطعا در کتاب اعترافات، سر خودش را شیره مالیده و حتی آگاهانه و از روی جاه طلبی دروغ گفته. شک ندارم حق با هاینه است من خیلی خوب می فهمم چه وقت می توان تنها از روی حب جاه دروغ گفت و حتی به خود برچسب جنایت زد... 0 0 بهار ه.ف 1403/6/22 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 250 من در زندگی شخصی کارهایی کرده ام که جرئت انجام نیمی از آن را هم ندارید؛ به جایی رسیده ام که ده ها پله از آن عقب ترید و تازه اسم ترس و بزدلی تان را هم گذاشته اید عقل و درایت و با این دلخوشی دارید خودتان را فریب می دهید. پس معلوم می شود که من در نهایت هنوز زنده تر از شما هستم. دور و برتان را خوب نگاه کنید! ما حتی نمی دانیم خود این پدیده زنده کجا زندگی می کند، چه هست و چه نام دارد اگر کتاباهامان را ازمان بگیرند و تنها رهامان کنند به آنی گم و پریشان می شویم و دیگر نمی دانیم چه باید بکنیم و چه نباید، چه را باید دوست بداریم و به چه نفرت بورزیم ، چه چیز را حرمت بگذاریم و چه چیزی را تحقیر کنیم. حتی خود انسان بودن هم برایمان بار گرانی است؛ انسانی با گوشت و خون واقعی خود. خجالت می کشیم انسان باشیم، عار و ننگ مان می آید، دوست داریم در همان هیئت من درآوردی بشریت ظاهر شویم. ما مردگانی به دنیا آمده ایم و مدت هاست که از پدرانی زنده، نطفه نمی بندیم و این وضعیت را بیشتر و بیشتر دوست داریم. ذائقه مان عوض شده ما... 0 3 زهرا عالی حسینی 1403/6/14 یادداشت های زیرزمین و شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 20 این ناله ها، پیش از همه چیز گویای آگاهیِ حقارت آمیز شماست از بیهودگی کامل رنج بردن و مشروع بودنش در برابر طبیعت. که به طبع برایتان اهمیتی ندارد و به آن تف میاندازید. با این همه شما را میازارد و از آن گریزی هم نیست. این ناله ها در عین حال بیان کننده این واقعیت هستند که شما میدانید دشمنی در کار نیست، با این همه درد در صحنه حاضر است. 0 1 ایلو 1403/6/10 یادداشت های زیرزمینی فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 131 "بگذارید بیایم بیرون، آدم های خوب، بگذارید زندگی کنم! هیچ چیز از زندگی ام نفهمیده ام، زندگی ام مثل گلیم کهنه ای به هدر رفت؛ بگذارید بیایم بیرون، تا بار دیگر زندگی کنم." 0 1 احمدرضا اکرمی 1402/8/29 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 248 می خواهم سوال دیگری مطرح کنم: این که واقعا کدامش بهتر است: خوشبختی ارزان یا رنج متعالی؟ کدام بهتر است؟ 0 10 مبینا 1403/8/28 یادداشت های زیرزمینی فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 44 برای خودم ماجرا می ساختم و زندگی درست می کردم تا به هر شکلی که شده کمی زندگی کرده باشم 0 0 گربه کتابدوست 1403/7/10 یادداشت های زیرزمین فیودور داستایفسکی 4.0 37 صفحۀ 390 من به چاییم بیشتر از نجات دنیا اهمیت میدم! 0 1