بریدههای کتاب یادداشت های زیرزمین گربه کتابدوست 1403/7/10 یادداشت های زیرزمین فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 390 من به چاییم بیشتر از نجات دنیا اهمیت میدم! 0 1 گربه کتابدوست 1403/7/10 یادداشت های زیرزمین فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 393 توی ذهنم عشق چیزی جز ستم کردن نیست. 0 1 بهار ه.ف 1403/6/22 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 249 رمان، قهرمان می خواهد اما این جا خصلتهای یک ضد قهرمان جمع شده. مهم تر از همه، کل ماجرا تاثیر ناخوشایندی خواهد داشت؛ چون همه ما کم و بیش از زندگی رو گردانده ایم و همه مان می لنگیم، حتی به قدری از زندگی فاصله گرفته ایم که وقتی با آن مواجه می شویم، یخ می زنیم و وقتی به یادمان می آورند که زندگی چیست تاب نمی آوریم. به جایی رسیده ایم که زندگی زنده واقعی را کار و چیزی در مایه های خدمتی سنگین تلقی می کنیم، و با خودمان توافق کرده ایم که بر اساس کتاب ها زندگی کردن بهتر است. گاهی خودمان هم نمی دانیم که چرا دور خود می چرخیم و در پی چه چیز هستیم و چه می خواهیم؟ اگر خواسته و بهترین آرزومان هم برآورده شود، حتی می توانم بگویم حالمان به جای بهتر شدن بدتر می شود. کاری ندارد امتحان کنید بیایید آزادی بیشتری به خودمان بدهیم دستمان را باز بگذاریم دایره عملمان را گسترده کنیم قدرت آقابالاسر ها را کم کنیم آن وقت است که به شما اطمینان می دهم بی درنگ باز دنبال آقابالاسر می گردیم... 0 7 بهار ه.ف 1403/6/22 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 90 آخر شما از کجا می دانید؟ شاید این بنا را فقط از دور دوست دارد و به هیچ وجه نمی خواهد نزدیکش شود شاید فقط دوست دارد آن را بسازد و نه این که در آن زندگی کند... انسان موجودی سبک سر و بی بصیرت است و شاید مثل یک شطرنج باز تنها جریان حرکت هایی را دوست داشته باشد که او را به هدف می رساند و نه خود هدف را. شاید تمامی اهداف روی زمین که بشر دارد برای رسیدن به آن تلاش می کند فقط روند قطع نشدنی حرکت باشد به عبارتی هدف همان راه و فرایند حیات باشد نه مقصد خاصی که چیزی نیست جز یک مشت فرمول ریاضی و دو دو تا چهار تا. آخر دو دو تا چهار تا که زندگی نیست عزیزان آغاز مرگ است! حداقلش این است که انسان همیشه به نوعی از این دو دو تا چهار تا ترسیده هم الان می ترسم. گیریم آدمیزاد کار و زندگیش را ول کند و فقط بیفتد دنبال دو دو تا چهار تا. در این راه اقیانوس ها بپیماید و زندگیش را فدا کند اما باز هم وقتی گشت و دو دو تا چهار تا را پیدا کرد از آن خواهد ترسید. آخر احساس می کند وقتی آن را پیدا کند دیگر چیزی برای جستجو ندارد.... انسان رسیدن به هدف را دوست دارد اما رسیدن که همه چیز نیست آخر این کار به شکل مضحکی تمام می شود خلاصه که انسان کلا مخلوق مضحکی است و ظاهرا مسئله همین است... 0 0 بهار ه.ف 1403/6/18 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 73 گفته اند کلئوپاترا خوشش می آمده که سنجاق های طلایش را به سینه کنیزکان فرو کند و از ضجه و فریادشان لذت ببرد حتما می گویید که مال عهد جاهلیت بوده خب اگر بخواهیم راجع به بربریت و جاهلیت حرف بزنیم، هنوز هم دوره اش نگذشته؛ چرا که در زمان ما هم_ حالا به تناسب زمانه_ سنجاق در سینه هم فرو می کنند... 0 2 احمدرضا اکرمی 1402/8/20 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 77 آدمیزاد فقط بردهٔ خواستهٔ خودش است؛ و این استقلالش را به هیچ قاعده و قانونی نمیفروشد. فقط هم خدا میداند که این خواسته و میل چیست و چه ماهیتی دارد... . 0 25 بهار ه.ف 1403/6/22 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 99 در خاطرات هر کسی، چیزهایی هست که به هیچ کس نمی گوید، فقط برای دوستانش بازگو می کند، مسائلی هم هست که حتی به دوستان نمی شود گفت و آدم فقط برای خودش می تواند بازگو کند؛ عین راز است. اما سرانجام چیزهایی هم هست که انسان حتی می ترسد برای خودش هم آشکار کند... 0 0 𝐕𝐀𝐍𝐄𝐒𝐒𝐀 1403/11/11 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 193 جایی که عشق نباشد عقل هم نیست... 0 0 بهار ه.ف 1403/6/19 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 78 اگر حقیقت فرمول امیال و هوس های ما پیدا شود یعنی بدانیم آنها به چه بستگی دارند، طبق چه قانونی اتفاق می افتند، و دقیقا چطور بسط و گسترش می یابند و به چه هدفی گرایش دارند و غیره و غیره...و این فرمول هم یک فرمول دقیق ریاضی باشد، آن وقت بشر فورا دست از خواستن می کشد و دیگر اصلا نمی خواهد که بخواهد، آخر چه لطفی دارد که آدم از روی جدول و فرمول بخواهد؟ دست کم همان لحظه دیگر از انسان تبدیل می شود به شستی ارگ یا چیزی از همان جنس، آخر انسان بی آرزو و بی خواسته و بی اراده چه می تواند باشد جز یک شستی ارگ؟ 0 1 بهار ه.ف 1403/6/22 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 100 می خواهم امتحان کنم ببینم می شود آدم با خودش کاملا رک و روراست باشد و از گفتن هیچ حقیقتی هم نترسد؟ آخر هاینه می گوید: اساسا هیچ اتوبیوگرافی دقیق و مطمئنی وجود ندارد و نمی تواند هم وجود داشته باشد چون انسان حتما به خودش دروغ می گوید. به باور او مثلا روسو، قطعا در کتاب اعترافات، سر خودش را شیره مالیده و حتی آگاهانه و از روی جاه طلبی دروغ گفته. شک ندارم حق با هاینه است من خیلی خوب می فهمم چه وقت می توان تنها از روی حب جاه دروغ گفت و حتی به خود برچسب جنایت زد... 0 0 بهار ه.ف 1403/6/22 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 250 من در زندگی شخصی کارهایی کرده ام که جرئت انجام نیمی از آن را هم ندارید؛ به جایی رسیده ام که ده ها پله از آن عقب ترید و تازه اسم ترس و بزدلی تان را هم گذاشته اید عقل و درایت و با این دلخوشی دارید خودتان را فریب می دهید. پس معلوم می شود که من در نهایت هنوز زنده تر از شما هستم. دور و برتان را خوب نگاه کنید! ما حتی نمی دانیم خود این پدیده زنده کجا زندگی می کند، چه هست و چه نام دارد اگر کتاباهامان را ازمان بگیرند و تنها رهامان کنند به آنی گم و پریشان می شویم و دیگر نمی دانیم چه باید بکنیم و چه نباید، چه را باید دوست بداریم و به چه نفرت بورزیم ، چه چیز را حرمت بگذاریم و چه چیزی را تحقیر کنیم. حتی خود انسان بودن هم برایمان بار گرانی است؛ انسانی با گوشت و خون واقعی خود. خجالت می کشیم انسان باشیم، عار و ننگ مان می آید، دوست داریم در همان هیئت من درآوردی بشریت ظاهر شویم. ما مردگانی به دنیا آمده ایم و مدت هاست که از پدرانی زنده، نطفه نمی بندیم و این وضعیت را بیشتر و بیشتر دوست داریم. ذائقه مان عوض شده ما... 0 6 احمدرضا اکرمی 1402/8/29 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 248 می خواهم سوال دیگری مطرح کنم: این که واقعا کدامش بهتر است: خوشبختی ارزان یا رنج متعالی؟ کدام بهتر است؟ 0 10 𝐕𝐀𝐍𝐄𝐒𝐒𝐀 1403/11/11 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 194 0 0 دریا 1403/10/10 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 71 باشد اما اصلاً من برای چه میخواهم بنویسم؟ اگر برای مردم نیست پس می توان همینطوری فقط به ذهن بیاورم و دیگر کاغذ سیاه نکنم. بله، روی کاغذ باشکوهتر است. در این کار چیزی است که به آدمی تلقین میکند: انگاری مخاطبی داری. علاوه بر آن، من واقعاً با نوشتن آرامش پیدا میکنم. حالا واقعاً بار خاطرات سنگینی بر دوشم است. این خاطرات را به وضوح به یاد میآورم؛ از چند روز پیش آنها را مثل ترنم موسیقی غمگینی مدام در سر دارم. یک موسیقی که از ذهنم بیرون نمیرود. با این حال، باید از شرش خلاص شوم. من صدها خاطره نظیر این دارم اما به مرور از این صدها فقط یکی برجسته شده و دارد آزارم میدهد. من به دلیلی ایمان دارم که اگر بنویسم، از آن رها میشوم. پس چرا امتحان نکنم؟ 0 8 سپیده اسکندری 7 روز پیش یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 92 1 3 دریا 1403/10/10 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 70 میخواهم امتحان کنم ببینم میشود آدم با خودش کاملاً رک و روراست باشد و از گفتن هیچ حقیقتی هم نترسد؟ آخر هاینه میگوید: اساساً هیچ اتوبیوگرافی دقیق و مطمئنی وجود ندارد و نمیتواند هم وجود داشته باشد؛ چون انسان حتماً به خودش دروغ میگوید. 0 3 شکیلا دلیر 1403/10/30 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 42 دانستنِ زیادی واقعا بیماری است ، یک مرض حقیقی و تمام عیار . 0 4 parmis 1402/8/21 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 98 ماجرا از این قرار است که میگویم:در خاطرات هرکسی، چیزهایی است که به هیچکس نمیگوید، فقط برای دوستانش بازگو میکند، مسائلی هم هست که حتی به دوستان هم نمیشود گفت و آدم فقط برای خودش میتواند بازگو کند؛ عین راز است. اما سرانجام چیزهایی هم هست که انسان حتی میترسد برای خودش هم آشکار کند. 0 21 𝐕𝐀𝐍𝐄𝐒𝐒𝐀 1403/11/9 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 113 به غیر از کتاب خواندن دیگر هیچپناهی نداشتم... 0 2 احمد بابائی 1402/3/27 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 113 به غیر از کتاب خواندن دیگر هیچ پناهی نداشتم؛ چیز دیگری نبود که احترامم را به محیط اطرافم برانگیزد و حتی اندکی توجهم را جلب کند. 0 43
بریدههای کتاب یادداشت های زیرزمین گربه کتابدوست 1403/7/10 یادداشت های زیرزمین فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 390 من به چاییم بیشتر از نجات دنیا اهمیت میدم! 0 1 گربه کتابدوست 1403/7/10 یادداشت های زیرزمین فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 393 توی ذهنم عشق چیزی جز ستم کردن نیست. 0 1 بهار ه.ف 1403/6/22 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 249 رمان، قهرمان می خواهد اما این جا خصلتهای یک ضد قهرمان جمع شده. مهم تر از همه، کل ماجرا تاثیر ناخوشایندی خواهد داشت؛ چون همه ما کم و بیش از زندگی رو گردانده ایم و همه مان می لنگیم، حتی به قدری از زندگی فاصله گرفته ایم که وقتی با آن مواجه می شویم، یخ می زنیم و وقتی به یادمان می آورند که زندگی چیست تاب نمی آوریم. به جایی رسیده ایم که زندگی زنده واقعی را کار و چیزی در مایه های خدمتی سنگین تلقی می کنیم، و با خودمان توافق کرده ایم که بر اساس کتاب ها زندگی کردن بهتر است. گاهی خودمان هم نمی دانیم که چرا دور خود می چرخیم و در پی چه چیز هستیم و چه می خواهیم؟ اگر خواسته و بهترین آرزومان هم برآورده شود، حتی می توانم بگویم حالمان به جای بهتر شدن بدتر می شود. کاری ندارد امتحان کنید بیایید آزادی بیشتری به خودمان بدهیم دستمان را باز بگذاریم دایره عملمان را گسترده کنیم قدرت آقابالاسر ها را کم کنیم آن وقت است که به شما اطمینان می دهم بی درنگ باز دنبال آقابالاسر می گردیم... 0 7 بهار ه.ف 1403/6/22 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 90 آخر شما از کجا می دانید؟ شاید این بنا را فقط از دور دوست دارد و به هیچ وجه نمی خواهد نزدیکش شود شاید فقط دوست دارد آن را بسازد و نه این که در آن زندگی کند... انسان موجودی سبک سر و بی بصیرت است و شاید مثل یک شطرنج باز تنها جریان حرکت هایی را دوست داشته باشد که او را به هدف می رساند و نه خود هدف را. شاید تمامی اهداف روی زمین که بشر دارد برای رسیدن به آن تلاش می کند فقط روند قطع نشدنی حرکت باشد به عبارتی هدف همان راه و فرایند حیات باشد نه مقصد خاصی که چیزی نیست جز یک مشت فرمول ریاضی و دو دو تا چهار تا. آخر دو دو تا چهار تا که زندگی نیست عزیزان آغاز مرگ است! حداقلش این است که انسان همیشه به نوعی از این دو دو تا چهار تا ترسیده هم الان می ترسم. گیریم آدمیزاد کار و زندگیش را ول کند و فقط بیفتد دنبال دو دو تا چهار تا. در این راه اقیانوس ها بپیماید و زندگیش را فدا کند اما باز هم وقتی گشت و دو دو تا چهار تا را پیدا کرد از آن خواهد ترسید. آخر احساس می کند وقتی آن را پیدا کند دیگر چیزی برای جستجو ندارد.... انسان رسیدن به هدف را دوست دارد اما رسیدن که همه چیز نیست آخر این کار به شکل مضحکی تمام می شود خلاصه که انسان کلا مخلوق مضحکی است و ظاهرا مسئله همین است... 0 0 بهار ه.ف 1403/6/18 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 73 گفته اند کلئوپاترا خوشش می آمده که سنجاق های طلایش را به سینه کنیزکان فرو کند و از ضجه و فریادشان لذت ببرد حتما می گویید که مال عهد جاهلیت بوده خب اگر بخواهیم راجع به بربریت و جاهلیت حرف بزنیم، هنوز هم دوره اش نگذشته؛ چرا که در زمان ما هم_ حالا به تناسب زمانه_ سنجاق در سینه هم فرو می کنند... 0 2 احمدرضا اکرمی 1402/8/20 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 77 آدمیزاد فقط بردهٔ خواستهٔ خودش است؛ و این استقلالش را به هیچ قاعده و قانونی نمیفروشد. فقط هم خدا میداند که این خواسته و میل چیست و چه ماهیتی دارد... . 0 25 بهار ه.ف 1403/6/22 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 99 در خاطرات هر کسی، چیزهایی هست که به هیچ کس نمی گوید، فقط برای دوستانش بازگو می کند، مسائلی هم هست که حتی به دوستان نمی شود گفت و آدم فقط برای خودش می تواند بازگو کند؛ عین راز است. اما سرانجام چیزهایی هم هست که انسان حتی می ترسد برای خودش هم آشکار کند... 0 0 𝐕𝐀𝐍𝐄𝐒𝐒𝐀 1403/11/11 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 193 جایی که عشق نباشد عقل هم نیست... 0 0 بهار ه.ف 1403/6/19 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 78 اگر حقیقت فرمول امیال و هوس های ما پیدا شود یعنی بدانیم آنها به چه بستگی دارند، طبق چه قانونی اتفاق می افتند، و دقیقا چطور بسط و گسترش می یابند و به چه هدفی گرایش دارند و غیره و غیره...و این فرمول هم یک فرمول دقیق ریاضی باشد، آن وقت بشر فورا دست از خواستن می کشد و دیگر اصلا نمی خواهد که بخواهد، آخر چه لطفی دارد که آدم از روی جدول و فرمول بخواهد؟ دست کم همان لحظه دیگر از انسان تبدیل می شود به شستی ارگ یا چیزی از همان جنس، آخر انسان بی آرزو و بی خواسته و بی اراده چه می تواند باشد جز یک شستی ارگ؟ 0 1 بهار ه.ف 1403/6/22 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 100 می خواهم امتحان کنم ببینم می شود آدم با خودش کاملا رک و روراست باشد و از گفتن هیچ حقیقتی هم نترسد؟ آخر هاینه می گوید: اساسا هیچ اتوبیوگرافی دقیق و مطمئنی وجود ندارد و نمی تواند هم وجود داشته باشد چون انسان حتما به خودش دروغ می گوید. به باور او مثلا روسو، قطعا در کتاب اعترافات، سر خودش را شیره مالیده و حتی آگاهانه و از روی جاه طلبی دروغ گفته. شک ندارم حق با هاینه است من خیلی خوب می فهمم چه وقت می توان تنها از روی حب جاه دروغ گفت و حتی به خود برچسب جنایت زد... 0 0 بهار ه.ف 1403/6/22 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 250 من در زندگی شخصی کارهایی کرده ام که جرئت انجام نیمی از آن را هم ندارید؛ به جایی رسیده ام که ده ها پله از آن عقب ترید و تازه اسم ترس و بزدلی تان را هم گذاشته اید عقل و درایت و با این دلخوشی دارید خودتان را فریب می دهید. پس معلوم می شود که من در نهایت هنوز زنده تر از شما هستم. دور و برتان را خوب نگاه کنید! ما حتی نمی دانیم خود این پدیده زنده کجا زندگی می کند، چه هست و چه نام دارد اگر کتاباهامان را ازمان بگیرند و تنها رهامان کنند به آنی گم و پریشان می شویم و دیگر نمی دانیم چه باید بکنیم و چه نباید، چه را باید دوست بداریم و به چه نفرت بورزیم ، چه چیز را حرمت بگذاریم و چه چیزی را تحقیر کنیم. حتی خود انسان بودن هم برایمان بار گرانی است؛ انسانی با گوشت و خون واقعی خود. خجالت می کشیم انسان باشیم، عار و ننگ مان می آید، دوست داریم در همان هیئت من درآوردی بشریت ظاهر شویم. ما مردگانی به دنیا آمده ایم و مدت هاست که از پدرانی زنده، نطفه نمی بندیم و این وضعیت را بیشتر و بیشتر دوست داریم. ذائقه مان عوض شده ما... 0 6 احمدرضا اکرمی 1402/8/29 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 248 می خواهم سوال دیگری مطرح کنم: این که واقعا کدامش بهتر است: خوشبختی ارزان یا رنج متعالی؟ کدام بهتر است؟ 0 10 𝐕𝐀𝐍𝐄𝐒𝐒𝐀 1403/11/11 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 194 0 0 دریا 1403/10/10 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 71 باشد اما اصلاً من برای چه میخواهم بنویسم؟ اگر برای مردم نیست پس می توان همینطوری فقط به ذهن بیاورم و دیگر کاغذ سیاه نکنم. بله، روی کاغذ باشکوهتر است. در این کار چیزی است که به آدمی تلقین میکند: انگاری مخاطبی داری. علاوه بر آن، من واقعاً با نوشتن آرامش پیدا میکنم. حالا واقعاً بار خاطرات سنگینی بر دوشم است. این خاطرات را به وضوح به یاد میآورم؛ از چند روز پیش آنها را مثل ترنم موسیقی غمگینی مدام در سر دارم. یک موسیقی که از ذهنم بیرون نمیرود. با این حال، باید از شرش خلاص شوم. من صدها خاطره نظیر این دارم اما به مرور از این صدها فقط یکی برجسته شده و دارد آزارم میدهد. من به دلیلی ایمان دارم که اگر بنویسم، از آن رها میشوم. پس چرا امتحان نکنم؟ 0 8 سپیده اسکندری 7 روز پیش یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 92 1 3 دریا 1403/10/10 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 70 میخواهم امتحان کنم ببینم میشود آدم با خودش کاملاً رک و روراست باشد و از گفتن هیچ حقیقتی هم نترسد؟ آخر هاینه میگوید: اساساً هیچ اتوبیوگرافی دقیق و مطمئنی وجود ندارد و نمیتواند هم وجود داشته باشد؛ چون انسان حتماً به خودش دروغ میگوید. 0 3 شکیلا دلیر 1403/10/30 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 42 دانستنِ زیادی واقعا بیماری است ، یک مرض حقیقی و تمام عیار . 0 4 parmis 1402/8/21 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 98 ماجرا از این قرار است که میگویم:در خاطرات هرکسی، چیزهایی است که به هیچکس نمیگوید، فقط برای دوستانش بازگو میکند، مسائلی هم هست که حتی به دوستان هم نمیشود گفت و آدم فقط برای خودش میتواند بازگو کند؛ عین راز است. اما سرانجام چیزهایی هم هست که انسان حتی میترسد برای خودش هم آشکار کند. 0 21 𝐕𝐀𝐍𝐄𝐒𝐒𝐀 1403/11/9 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 113 به غیر از کتاب خواندن دیگر هیچپناهی نداشتم... 0 2 احمد بابائی 1402/3/27 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 58 صفحۀ 113 به غیر از کتاب خواندن دیگر هیچ پناهی نداشتم؛ چیز دیگری نبود که احترامم را به محیط اطرافم برانگیزد و حتی اندکی توجهم را جلب کند. 0 43