بریده‌های کتاب جنبش دانشجویی در ایران

بریدۀ کتاب

صفحۀ 17

طراحان سیستم به شدت بوروکراتیک و خلاقیت کُش و مدرک گرا و ظاهر بین نظام آموزشی عالی کشور [که اکثراً از فراماسونی ها و هم دست رژیم رضاشاه بودند] می خواستند پروسه ی آموزش دانشگاهی سه کارکرد اساسی را انجام دهد: ١. مفروضات و باورهای اومانیستی را به عنوان حقایق مطلق و مقدّس «علمی» به جوانان القاء نموده و افق نگاه و تعلّقات عاطفی آنان را در مسیر غرب گرایی و مرعوبیت و مجذوبیت نسبت به مدرنیته قرار دهد. ٢. به ترویج سکولاریسم پرداخته و در حد امکان به تقویت گرایش های لائیک دست زده و حقایق معنوی و دینی را به عنوان خرافات و موهومات محکوم نموده و آداب و عادات رفتاری مدرن را جانشین الگوهای رفتاری مُلهم از فرهنگ اسلامی نماید. ۳. طیف نیروهای تکنوکرات و بوروکرات و قلم به دست و پروپاگاندیست مورد نیاز استبداد شبه مدرن برای تداوم سلطه ی خود در ایران و چرخاندن ساختار شبه بوروکراسی عقیم و صنایع مونتاژ و وابسته و اقتصاد سرمایه داری غير مولد و رانت خوار دست پرورده ی استعمارگران در ایران را جهت تحکیم و تداوم سلطه ی امپریالیزم تربیت نماید.

2

بریدۀ کتاب

صفحۀ 11

بنابراین ویژگی های نظام آموزش عالی مدرن آن گونه که پس از رنسانس و به ویژه از قرن هفدهم به بعد پدید آمده است را می توان این گونه برشمرد: ١. نظام آموزش عالی مدرن به منظور ترویج جهان بینی اومانیستی و القای مفروضات مدرنیستی تأسیس گردید. ٢. وظیفۀ دیگر آن تربیت نیروی کار پرورده شده برای چرخاندن تکنوکراسی و بوروکراسی مدرن بود. ٣. نظام آموزش عالی جدید صبغه ی سکولاریستی داشت و اساس آن بر تفسیر اومانیستی از هستی و تعریف مکانیکی_ ماشینی از بشر و گونه ای رویکرد ماتریالیستی قرار داشت. ۴. نظام آموزش دانشگاهی مدرن در غرب تدریجاً جانشین نقش محوری کلیساها گردید و کوشش گسترده ای به عمل آمد تا «ساینتیست های سکولار» به جای روحانیون و علمای مذهبی به عنوان «گروه مرجع» مطرح کردند.[اگر چه محتوا و ساختار آموزش در نظام کلیسای کاتولیک و نیز رویکرد اسکولاستیک هیچ گاه به طور کامل دارای محتوای مذهبی نبود و نظام آموزشی قرون وسطایی اروپا، یونانی زده و اشرافی مآب بود.] ۵. نظام آموزش مدرن با شعار «تقدّس زدایی» سر ستیز با هر نوع اعتقاد دینی و معنوی را داشت و اگرچه شعارهای تقدّس زدایی سر می داد؛ رویکرد پوزیتیویستی علوم جدید و گرایشهای ناسوتی و بشرانگارانه و سکولار آن را به عنوان امور «مقدس» مطرح می کرد. ۶. نظام آموزش عالی مدرن پس از قرن هفدهم نقش بسیار عمده ای در بسط و تعمیق دین زدایی و سنت ستیزی، خرافه نامیدن باورهای مذهبی و مطلق و غیر قابل خدشه دانستن «فرضیه های متغیر حسی - تجربی» تحت عنوان «علم» بازی کرد. ٧. از قرن بیستم و با گرفتار آمدن رویکرد پوزیتیویستی در بُن بست و بحران ناشی از عدم ظرفیت وجودی برای درک حقایق عالم و فهم شئون و مراتب هستی، تدریجاً و با ظهور آراء «توماس کوهن» و «فایرابند» در فلسفه ی علم و نگرش «مکتب فرانکفورت» به قلمرو علوم انسانی و بحران فیزیک کلاسیک نیوتونی و ظهور آراء «ماکس پلانک» و رویکرد فیزیک کوانتومی؛ علم جدید (Science) و نظام بسته و استبدادی آموزش دانشگاهی مدرن [که «نیچه»، «فوکو»، «آدرنو» و «ایوان ایلیچ» سخت بر آن تاخته بودند] با بحران جدی و فراگیری روبرو گردید.

1

بریدۀ کتاب

صفحۀ 24

ایدئولوژی ناسیونالیسم باستان گرای مبتنی بر ستایش از نژاد آریایی، فرضیه ای بی بنیاد و فاقد مؤیدات تئوریک و مستندات تاریخی روشن است که عمدتاً توسط استراتژيست های استعمار انگلیس و مشخصاً توسط نویسندگان فراماسونر و رسماً وابسته به استعمار بریتانیا [ یعنی افرادی چون «اردشیر ریپورترجی» جاسوس دولت انگلیس و عامل نایب سلطنه ی انگلیسی هند، «ابراهیم پورداوود» از مرتبطین با محافل فراماسونری و همکار سازمان جاسوسی بریتانیا در هند و دست پرورده ی زرسالاران یهودی و سرمایه داران به اصطلاح «پارسی» آن جا، «محمدعلی فروغی» مهرۀ سرسپرده و شناخته شده ی استعمار بریتانیا در ایران، «حسن پیرنیا مشیرالدوله» نویسنده فراماسونری که خود و تمام اعضای خانواده اش از وابستگان انگلیسی بودند و «میرزا نصر الله مشیرالدوله» که پدر او دلال قرارداد استعماری «دارسی» بود و حق الزحمه ی به دست آمده از این قرارداد، حسن پیرنیا و دیگر افراد این خانواده را به چهره های متمول و اشرافی ایران بدل ساخت] طراحی و تدوین گردید و به عنوان ایدئولوژی رسمی رژیم پهلوی جهت ترویج تجدّدگرایی سطحی و سکولاریسم و دین زدایی و اسلام ستیزی ترویج گردید.

5