بریدههای کتاب جنگ و صلح مهسا سعادتی 1404/5/6 جنگ و صلح جلد 1 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.5 18 صفحۀ 61 اگر همه از سر اعتقاد میجنگیدند، اصلا جنگی در نمیگرفت. 3 58 yegane 1404/4/7 جنگ و صلح جلد 1 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.5 18 صفحۀ 437 چه خوب بود که انسان میدانست که در این جهان برای جستن یاری و دلداری به کجا پناه ببرد و پس از مرگ در خاک در انتظار چه باشد. 0 3 بهار 1402/7/13 جنگ و صلح جلد 1 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.5 18 صفحۀ 392 تنها چیزی که میتونیم بدونیم اینه که هیچ چیز نمیدونیم و این اوج خرد انسانیه 0 2 محمدقائم خانی 1402/8/24 جنگ و صلح جلد 1 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.5 18 صفحۀ 387 همانگونه که نتیجه حرکات پیچیده چرخها و قرقرههای گوناگون و متعدد در ساختار ساعت جز حرکت آهسته و موزون عقربه نشاندهنده وقت نیست، حاصل اعمال پیچیده این یکصدوشصتهزار نفوس فرانسوی و روس نتیجه این همه سوداها، خواهشها، پشیمانیها و رنجها و خواریها، حاصل این تیزگامیهای غرور و آوارهای وحشت و تندجوشیهای وجدِ این مردم جز شکست در جنگ استرلیتس که به جنگ سه جهانجو معروف شده است نبود: جابهجایی عقربه تاریخ جهان بر ساعت صفحه تاریخ انسان. 0 5 yegane 1404/4/7 جنگ و صلح جلد 1 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.5 18 صفحۀ 419 چه آرامشی، چه صلحی و شکوهی! ابرها بر سینهی این آسمان بلند و بی کرانه به نحو دیگری حرکت می کنند. من چطور پیش از این هرگز این آسمان بلند را نمیدیدم؟ چه سعادتی که عاقبت آن را شناختم آری از این آسمان بی پایان که بگذری همه چیز جز فریب و کبر توخالی نیست. از آن که بگذری دیگر هیچ چیز ارجمندی وجود ندارد. 0 1 علی 1402/5/19 جنگ و صلح جلد 1 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.5 18 صفحۀ 1 سرچشمه همه عیبهای آدمی دو چیز است: یکی بیکاری و دیگری اعتقاد به خرافات. و دو فضیلت بیشتر وجود ندارد: یکی کار و دیگری خرد. 0 7 yegane 1404/4/6 جنگ و صلح جلد 1 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.5 18 صفحۀ 395 چون به مرگ خود اندیشید، ناگهان رشتهای خاطرات بسیار دور و با جانش عجین، در صفحهی خیالش زنده شد. واپسین وداعش را با پدر و زنش به یاد آورد. خاطرهی آغاز عشق خود به همسرش و بارداری او را به یاد آورد و دلش به حال او و نیز به حال خودش سوخت. فکر میکرد: بله، فردا، فردا! چه بسا که فردا همه چیز برای من به پایان برسد! و از آنچه در ذهن من است هیچ چیز باقی نماند. این خاطرات دیگر برای من معنایی نخواهد داشت. 0 1 yegane 1404/4/6 جنگ و صلح جلد 1 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.5 18 صفحۀ 396 در آرزوی افتخار بی تابم و دوست دارم همه مرا بشناسند و دوست بدارند، چه کنم گناه از من نیست چه میتوانم بکنم این شوق زندگی من است و بی قرار آنم چه کنم که در زندگی جز این آرزویی ندارم و جز برای تحقق این آرزو زنده نیستم. بله، فقط برای همین.من این راز را هرگز به هیچ کس نخواهم گفت. 0 1
بریدههای کتاب جنگ و صلح مهسا سعادتی 1404/5/6 جنگ و صلح جلد 1 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.5 18 صفحۀ 61 اگر همه از سر اعتقاد میجنگیدند، اصلا جنگی در نمیگرفت. 3 58 yegane 1404/4/7 جنگ و صلح جلد 1 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.5 18 صفحۀ 437 چه خوب بود که انسان میدانست که در این جهان برای جستن یاری و دلداری به کجا پناه ببرد و پس از مرگ در خاک در انتظار چه باشد. 0 3 بهار 1402/7/13 جنگ و صلح جلد 1 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.5 18 صفحۀ 392 تنها چیزی که میتونیم بدونیم اینه که هیچ چیز نمیدونیم و این اوج خرد انسانیه 0 2 محمدقائم خانی 1402/8/24 جنگ و صلح جلد 1 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.5 18 صفحۀ 387 همانگونه که نتیجه حرکات پیچیده چرخها و قرقرههای گوناگون و متعدد در ساختار ساعت جز حرکت آهسته و موزون عقربه نشاندهنده وقت نیست، حاصل اعمال پیچیده این یکصدوشصتهزار نفوس فرانسوی و روس نتیجه این همه سوداها، خواهشها، پشیمانیها و رنجها و خواریها، حاصل این تیزگامیهای غرور و آوارهای وحشت و تندجوشیهای وجدِ این مردم جز شکست در جنگ استرلیتس که به جنگ سه جهانجو معروف شده است نبود: جابهجایی عقربه تاریخ جهان بر ساعت صفحه تاریخ انسان. 0 5 yegane 1404/4/7 جنگ و صلح جلد 1 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.5 18 صفحۀ 419 چه آرامشی، چه صلحی و شکوهی! ابرها بر سینهی این آسمان بلند و بی کرانه به نحو دیگری حرکت می کنند. من چطور پیش از این هرگز این آسمان بلند را نمیدیدم؟ چه سعادتی که عاقبت آن را شناختم آری از این آسمان بی پایان که بگذری همه چیز جز فریب و کبر توخالی نیست. از آن که بگذری دیگر هیچ چیز ارجمندی وجود ندارد. 0 1 علی 1402/5/19 جنگ و صلح جلد 1 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.5 18 صفحۀ 1 سرچشمه همه عیبهای آدمی دو چیز است: یکی بیکاری و دیگری اعتقاد به خرافات. و دو فضیلت بیشتر وجود ندارد: یکی کار و دیگری خرد. 0 7 yegane 1404/4/6 جنگ و صلح جلد 1 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.5 18 صفحۀ 395 چون به مرگ خود اندیشید، ناگهان رشتهای خاطرات بسیار دور و با جانش عجین، در صفحهی خیالش زنده شد. واپسین وداعش را با پدر و زنش به یاد آورد. خاطرهی آغاز عشق خود به همسرش و بارداری او را به یاد آورد و دلش به حال او و نیز به حال خودش سوخت. فکر میکرد: بله، فردا، فردا! چه بسا که فردا همه چیز برای من به پایان برسد! و از آنچه در ذهن من است هیچ چیز باقی نماند. این خاطرات دیگر برای من معنایی نخواهد داشت. 0 1 yegane 1404/4/6 جنگ و صلح جلد 1 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.5 18 صفحۀ 396 در آرزوی افتخار بی تابم و دوست دارم همه مرا بشناسند و دوست بدارند، چه کنم گناه از من نیست چه میتوانم بکنم این شوق زندگی من است و بی قرار آنم چه کنم که در زندگی جز این آرزویی ندارم و جز برای تحقق این آرزو زنده نیستم. بله، فقط برای همین.من این راز را هرگز به هیچ کس نخواهم گفت. 0 1