بریدههای کتاب سیذارتا مهدیه زین العابدینی 1403/5/16 سیذارتا هرمان هسه 3.6 31 صفحۀ 146 کلمات نمی توانند افکار را به خوبی شرح دهند، کلمه چون بر زبان آمد فرق پیدا میکند. اندکی کج می شود و اندکی ابلهانه می گردد. هنوز این مطلب به من لذت می بخشد، آن چیزی که در نظر کسی دارای ارزش و معرفتی می باشد در نظر دیگری یاوه و بیهوده است. 0 28 Shabnam 1403/7/21 سیدارتها هرمان هسه 3.6 31 صفحۀ 176 0 10 Bêhzad Muhemmedî 1402/10/26 سیدارتها هرمان هسه 3.6 31 صفحۀ 162 وقتی کسی چیزی را میجوید، بسیار پیش میآید که چشمش جز به مطلوب خود باز نیست و به این سبب نمیتواند چیزی بیابد و به دل راه دهد، زیرا جز به آنچه میجوید فکر نمیکند. مقصودی پیش نظر دارد و در بند افسون آن است.جویندگی همان داشتن مقصود است. حال آنکه یافتن زمانی محقق میشود که از هدف آزاد باشی و دل را گشوده بداری. تو ای راهب ارجمند، شاید به راستی جوینده باشی زیرا در تلاش برای دست یافتن به مقصود، بسیاری از چیزهای پیش چشمانت را نمیبینی. 4 26 فرشته غلامی 1402/11/10 سیدارتها هرمان هسه 3.6 31 صفحۀ 62 نه؛ هرگز از دنیای اندیشه به تنهایی کاری برنمیآید. اگر آدمی، احساسات و نفس خویش را نادیده بگیرد تا به تقویت عقل و علم بپردازد به هدفی دست نخواهد یافت؛ هم اندیشه و هم احساس هر دو اموری پسندیده اند. مفهوم غایی حقیقت در پسِ پشتِ هر دو نهان است و باید به هر دوی آنها توجه کرد، با هر دو دمساز بود؛ نه با هیچیک مخالفت ورزید و نه یکی را بر دیگری رجحان نهاد، باید صمیمانه به هر دو نظر داشت. #سیدارتها #هرمان_هسه 0 5 زهرا رضوان 1403/10/25 سیدارتها هرمان هسه 3.6 31 صفحۀ 155 آری ، همین بود . هر بارِ به مقصد نارسیده و هر رنجِ تحمل ناشده در راه استغفار باز بر دوشت خواهد نشست و تکرار خواهد شد . 0 14 زهرا رضوان 1403/10/24 سیدارتها هرمان هسه 3.6 31 صفحۀ 96 0 9 زهرا رضوان 1403/10/25 سیدارتها هرمان هسه 3.6 31 صفحۀ 154 عشق و مهر به او را در سینه می پرورد و درد را به جان می خرید تا درونش را بگزد و دلش را بجود و زمام دل را به همه ی دیوانگی های عشق وا می سپرد . این آتش در سینه ی او نمی مرد. 0 12 ابوالفضل فلاح 1403/6/24 سیذارتا هرمان هسه 3.6 31 صفحۀ 85 آموختم چگونه پول و خواسته انباشته کنم و آموختم چگونه خواهش های تن را بر انگیزم. بایست سالها چنان میگذرانیدم تا نیروی اندیشیدن را از دست بدهم مگر راست نیست که آهسته و با کجروی های بسیار از مردی به کودکی گرویده ام؟ از مردی اندیشمند به مردی چون دیگر مردمان. اما شگفت راهی بود! باید بسی نادانی می آزمودم و بزه کاری! تا باز کودک شوم و از نو آغاز کنم. 0 3
بریدههای کتاب سیذارتا مهدیه زین العابدینی 1403/5/16 سیذارتا هرمان هسه 3.6 31 صفحۀ 146 کلمات نمی توانند افکار را به خوبی شرح دهند، کلمه چون بر زبان آمد فرق پیدا میکند. اندکی کج می شود و اندکی ابلهانه می گردد. هنوز این مطلب به من لذت می بخشد، آن چیزی که در نظر کسی دارای ارزش و معرفتی می باشد در نظر دیگری یاوه و بیهوده است. 0 28 Shabnam 1403/7/21 سیدارتها هرمان هسه 3.6 31 صفحۀ 176 0 10 Bêhzad Muhemmedî 1402/10/26 سیدارتها هرمان هسه 3.6 31 صفحۀ 162 وقتی کسی چیزی را میجوید، بسیار پیش میآید که چشمش جز به مطلوب خود باز نیست و به این سبب نمیتواند چیزی بیابد و به دل راه دهد، زیرا جز به آنچه میجوید فکر نمیکند. مقصودی پیش نظر دارد و در بند افسون آن است.جویندگی همان داشتن مقصود است. حال آنکه یافتن زمانی محقق میشود که از هدف آزاد باشی و دل را گشوده بداری. تو ای راهب ارجمند، شاید به راستی جوینده باشی زیرا در تلاش برای دست یافتن به مقصود، بسیاری از چیزهای پیش چشمانت را نمیبینی. 4 26 فرشته غلامی 1402/11/10 سیدارتها هرمان هسه 3.6 31 صفحۀ 62 نه؛ هرگز از دنیای اندیشه به تنهایی کاری برنمیآید. اگر آدمی، احساسات و نفس خویش را نادیده بگیرد تا به تقویت عقل و علم بپردازد به هدفی دست نخواهد یافت؛ هم اندیشه و هم احساس هر دو اموری پسندیده اند. مفهوم غایی حقیقت در پسِ پشتِ هر دو نهان است و باید به هر دوی آنها توجه کرد، با هر دو دمساز بود؛ نه با هیچیک مخالفت ورزید و نه یکی را بر دیگری رجحان نهاد، باید صمیمانه به هر دو نظر داشت. #سیدارتها #هرمان_هسه 0 5 زهرا رضوان 1403/10/25 سیدارتها هرمان هسه 3.6 31 صفحۀ 155 آری ، همین بود . هر بارِ به مقصد نارسیده و هر رنجِ تحمل ناشده در راه استغفار باز بر دوشت خواهد نشست و تکرار خواهد شد . 0 14 زهرا رضوان 1403/10/24 سیدارتها هرمان هسه 3.6 31 صفحۀ 96 0 9 زهرا رضوان 1403/10/25 سیدارتها هرمان هسه 3.6 31 صفحۀ 154 عشق و مهر به او را در سینه می پرورد و درد را به جان می خرید تا درونش را بگزد و دلش را بجود و زمام دل را به همه ی دیوانگی های عشق وا می سپرد . این آتش در سینه ی او نمی مرد. 0 12 ابوالفضل فلاح 1403/6/24 سیذارتا هرمان هسه 3.6 31 صفحۀ 85 آموختم چگونه پول و خواسته انباشته کنم و آموختم چگونه خواهش های تن را بر انگیزم. بایست سالها چنان میگذرانیدم تا نیروی اندیشیدن را از دست بدهم مگر راست نیست که آهسته و با کجروی های بسیار از مردی به کودکی گرویده ام؟ از مردی اندیشمند به مردی چون دیگر مردمان. اما شگفت راهی بود! باید بسی نادانی می آزمودم و بزه کاری! تا باز کودک شوم و از نو آغاز کنم. 0 3