بریده‌های کتاب فهرست مهمانان

«زندگی مجموعه ای از آرزو هاست»

گاهی کوچیک ترین جریانات با اهمیت ترین ان ها هستند.

و باز هم یک چیز، کامل و دست نخورده از میان ویرانه ها سر برآورده است. قطعه گم شده ای از پازلی پیدا کرده ام. اسمش را پایان نمیگذارم، چون این زخم هرگز تماما ترمیم نخواهد شد.

«در زندگی اتفاق های وحشتناکی می افتد»

افرادی که بیش از بقیه به قوانین احترام می گذارند،از نقض آنها نیز بیشترین لذت را می‌برند!

هیچ چیز به اندازه فقدان جاه طلبی افت ندارد ، مگر نه ؟

این که راهی پیدا کرده ایم که احساسات مان را کنترل کنیم ، به این معنی نیست که احساس نداریم.

«گاهی کوچکترین موج ،از همه قوی تره »

همیشه بهتر است حرف دلت را بیرون بریزی، حتی اگر به نظرت خجالت آور باشد ...حتی اگر حس کنی قضاوتت می کنند‌.

و به من لبخند می‌زند،اما دیدید گاهی کسی بهتان لبخند می‌زند اما چشم هایش نمی‌خندند؟چشم هایش نمی‌خندید.

باد از پشت سرم خیز بر می دارد و دنبالۀ دامنم به شکل موجی ابریشمین بالا می رود. عکاس از این صحنه خوشش می آید و فریاد می زند:«با اون آرایش و تاج شبیه یک ملکۀ گیلیک باستانی شدی!» ویل لبخند بزرگی می زند و خیلی آرام دهانش تکان می خورد و می گوید:«ملکۀ گیلیک من!» من هم رو به او لبخند می زنم، رو به شوهرم.

آدم ها موقع صحبت راجع به پول عجیب می شوند.

اما این کار مشکلاتم را حل نمی کند. مشکلات همان طور با من می مانند.