بریدههای کتاب سووشون ـدُژَم 1403/4/23 سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 196 «اگر من یک تن باشم و تنها و دشمن باهم باشد و هزارتا به میدان پشت نمیکنم...» 0 25 kan@shi دیروز سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 183 اگر آدم (گناه) کرد و موفـق شد، آن گناه به عقیدهٔ خودش و دیگران گناه نیست (ولی اگر موفـق نشد)، آن وقت گناه گناه است و باید جبرانش کرد. 0 14 پریسا نصیری 1402/8/26 سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 30 0 36 kan@shi 2 روز پیش سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 129 (زن ها) هی می ترسند و ما (مردها) را هم می ترسانند. 0 8 صبا محمدی 1403/2/19 سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 48 «اگر آدم تنها بخواهد، میتواند خودش را از تنهایی دربیاورد. خیلیها هستند که حرف حق سرشان میشود و نفس حق را میشناسند. منتها پراکنده هستند، خودت را با آنها از تنهایی درآر... تو هم که نکنی بچههای تو و بچههای دیگران خواهند کرد. از شهرها میگذرند. از دهاتآباد میگذرند، مدرسه و مسجد و حمام و مریضخانه میبینند و میشناسند و حسرت میخورند و آخرش کاری میکنند.» 1 16 سیدحسین موسوی 1403/8/9 سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 67 0 27 مریم 1403/11/6 سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 29 دوستداشتن که عیب نیست باباجان. دوستداشتن دل آدم را روشن میکند. اما کینه و نفرت دل آدم را سیاه میکند. اگر از حالا دلت به محبت انس گرفت، بزرگ هم که شدی آمادهی دوستداشتن چیزهای خوب و زیبای این دنیا هستی. 0 4 ـدُژَم 1403/4/26 سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 256 "به پیرسوک گفتند چرا زمستان نمیآیی؟ گفت: مگر تابستان چه گلی بهسرم زدید؟" 0 9 kan@shi 4 روز پیش سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 126 آدم باید پُل ها را خراب کند تا راه برگشـتن نداشته باشد. 0 19 سجاد علی پور 1403/3/6 سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 78 آدم با کسى در زندگیهاى قبلى دمخور بوده، بعد از او جدا شده. هى به دنیا مىآید تا او را پیدا کند. فراق مىکشد و انتظار مىکشد، وقتى پیدایش کرد و شناختش مگر مىتواند ولش کند؟ 0 5 MwBy 1403/10/21 سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 74 آخر آدم باید در این دنیا یک کار بزرگتری از زندگی روزمره بکند. باید بتواند چیزی را تغییر دهد. حالا که کاری نمانده بکنم پس عشق میورزم. 2 11 سیدحسین موسوی 1403/8/9 سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 48 0 21 نرگس 1403/12/10 سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 292 0 3 kan@shi 5 روز پیش سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 43 یاد (آن روزها) بخیر!هیچی حالیمان نبود!(🖤) 0 16 ام العلایق 1403/7/25 سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 29 پدر گفت: «دوست داشتن که عیب نیست باباجان. دوست داشتن دلِ آدم را روشن میکند.» 0 30 سمیرا 1403/8/2 سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 191 کاش دنیا دست زنها بود، زنها که زاییدهاند یعنی خلق کردهاند و قدر مخلوق خودشان را میدانند. قدر تحمل و حوصله و یکنواختی برای خود هیچ کاری نتوانستن را. شاید مردها چون هیچوقت خالق نبودهاند، آنقدر خود را به آب و آتش میزنند تا چیزی بیافرینند. اگر دنیا دست زنها بود، جنگ کجا بود؟ 0 20 مبینا قلیپور 1403/8/19 سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 74 «آخر آدم باید در این دنیا یک کار بزرگتری از زندگی روزمره بکند. باید بتواند چیزی را تغییر بدهد. حالا که کاری نمانده بکنم پس عشق می ورزم.» 0 38 kan@shi 4 روز پیش سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 77 خواهر سعی کن روی پای خودت بایستی. اگر افتادی، بدان که در این دنیا هیــچ کس خم نمی شود دست تـو را بگیرد بلندت کند.(سعی کن خودت پا شوی) 0 14 سیده فاطمهمعصومه طباطبائی 1403/8/3 سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 111 زری نگاهی به آسمان کرد و گفت: دلش خیلی پر است، نمیبارد که آدم نفس راحتی بکشد. یوسف گفت: مثل دل من 0 17 آذر🤍 1403/8/7 سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 258 بشنو جانم: در این دنیا همه چیز دست خود آدم است حتی عشق،حتی جنون،حتی ترس،آدمیزاد اگر بخواهد میتواند کوه ها را جابه کند،میتواند آب هارا بخشکاند،میتواند چرخِ فلک را بهم بریزد،آدمیزاد حکایتیست متواند هر جور حکایتی باشد! 0 6
بریدههای کتاب سووشون ـدُژَم 1403/4/23 سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 196 «اگر من یک تن باشم و تنها و دشمن باهم باشد و هزارتا به میدان پشت نمیکنم...» 0 25 kan@shi دیروز سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 183 اگر آدم (گناه) کرد و موفـق شد، آن گناه به عقیدهٔ خودش و دیگران گناه نیست (ولی اگر موفـق نشد)، آن وقت گناه گناه است و باید جبرانش کرد. 0 14 پریسا نصیری 1402/8/26 سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 30 0 36 kan@shi 2 روز پیش سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 129 (زن ها) هی می ترسند و ما (مردها) را هم می ترسانند. 0 8 صبا محمدی 1403/2/19 سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 48 «اگر آدم تنها بخواهد، میتواند خودش را از تنهایی دربیاورد. خیلیها هستند که حرف حق سرشان میشود و نفس حق را میشناسند. منتها پراکنده هستند، خودت را با آنها از تنهایی درآر... تو هم که نکنی بچههای تو و بچههای دیگران خواهند کرد. از شهرها میگذرند. از دهاتآباد میگذرند، مدرسه و مسجد و حمام و مریضخانه میبینند و میشناسند و حسرت میخورند و آخرش کاری میکنند.» 1 16 سیدحسین موسوی 1403/8/9 سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 67 0 27 مریم 1403/11/6 سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 29 دوستداشتن که عیب نیست باباجان. دوستداشتن دل آدم را روشن میکند. اما کینه و نفرت دل آدم را سیاه میکند. اگر از حالا دلت به محبت انس گرفت، بزرگ هم که شدی آمادهی دوستداشتن چیزهای خوب و زیبای این دنیا هستی. 0 4 ـدُژَم 1403/4/26 سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 256 "به پیرسوک گفتند چرا زمستان نمیآیی؟ گفت: مگر تابستان چه گلی بهسرم زدید؟" 0 9 kan@shi 4 روز پیش سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 126 آدم باید پُل ها را خراب کند تا راه برگشـتن نداشته باشد. 0 19 سجاد علی پور 1403/3/6 سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 78 آدم با کسى در زندگیهاى قبلى دمخور بوده، بعد از او جدا شده. هى به دنیا مىآید تا او را پیدا کند. فراق مىکشد و انتظار مىکشد، وقتى پیدایش کرد و شناختش مگر مىتواند ولش کند؟ 0 5 MwBy 1403/10/21 سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 74 آخر آدم باید در این دنیا یک کار بزرگتری از زندگی روزمره بکند. باید بتواند چیزی را تغییر دهد. حالا که کاری نمانده بکنم پس عشق میورزم. 2 11 سیدحسین موسوی 1403/8/9 سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 48 0 21 نرگس 1403/12/10 سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 292 0 3 kan@shi 5 روز پیش سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 43 یاد (آن روزها) بخیر!هیچی حالیمان نبود!(🖤) 0 16 ام العلایق 1403/7/25 سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 29 پدر گفت: «دوست داشتن که عیب نیست باباجان. دوست داشتن دلِ آدم را روشن میکند.» 0 30 سمیرا 1403/8/2 سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 191 کاش دنیا دست زنها بود، زنها که زاییدهاند یعنی خلق کردهاند و قدر مخلوق خودشان را میدانند. قدر تحمل و حوصله و یکنواختی برای خود هیچ کاری نتوانستن را. شاید مردها چون هیچوقت خالق نبودهاند، آنقدر خود را به آب و آتش میزنند تا چیزی بیافرینند. اگر دنیا دست زنها بود، جنگ کجا بود؟ 0 20 مبینا قلیپور 1403/8/19 سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 74 «آخر آدم باید در این دنیا یک کار بزرگتری از زندگی روزمره بکند. باید بتواند چیزی را تغییر بدهد. حالا که کاری نمانده بکنم پس عشق می ورزم.» 0 38 kan@shi 4 روز پیش سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 77 خواهر سعی کن روی پای خودت بایستی. اگر افتادی، بدان که در این دنیا هیــچ کس خم نمی شود دست تـو را بگیرد بلندت کند.(سعی کن خودت پا شوی) 0 14 سیده فاطمهمعصومه طباطبائی 1403/8/3 سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 111 زری نگاهی به آسمان کرد و گفت: دلش خیلی پر است، نمیبارد که آدم نفس راحتی بکشد. یوسف گفت: مثل دل من 0 17 آذر🤍 1403/8/7 سووشون سیمین دانشور 4.1 206 صفحۀ 258 بشنو جانم: در این دنیا همه چیز دست خود آدم است حتی عشق،حتی جنون،حتی ترس،آدمیزاد اگر بخواهد میتواند کوه ها را جابه کند،میتواند آب هارا بخشکاند،میتواند چرخِ فلک را بهم بریزد،آدمیزاد حکایتیست متواند هر جور حکایتی باشد! 0 6