بریدههای کتاب افسانه های تبای مهدی عبدالعلی پور 1402/8/26 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 232 0 7 مریم محسنیزاده 1404/1/18 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 72 تیرزیاس: "نیازی به گریز نیست. حقیقت جانپناه من است." 0 1 مهدی عبدالعلی پور 1402/8/18 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 126 آنگاه که همه چیز نازیباست، دیدگان را چه حاصل؟ آیا می توانم چشم به زیبایی بگشایم؟ و در آرزوی منظری یا ندائی خوش باشم؟ 0 8 مریم محسنیزاده 1404/1/17 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 9 (ادیپوس) میخواهد بداند زیرا نمیتواند که نخواهد. آنگاه که میگوید:" نمیتوانم حقیقت را ندانسته رها کنم." جوهر جانش را برملا میسازد. میل به دانستن در وی آتشی است سرکش و غریزی و این کیفیت خود را از همان آغاز کار عیان میکند. 0 1 مریم محسنیزاده 1404/1/17 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 16 اطلس برادر دیگر پرومتئوس که به جنگ با خدایان برخاسته بود، کیفر دردناکی یافت. پادآفره او آن شد که در کرانهٔ جهان تا ابد بر پای ایستد و گنبد مینای آسمان را بر دوش بدارد. دانایان نیز چون اویند. ای بسا که باید بار سنگین رنجهای مینوی را بر دوش کشند، تا ستارگان رهنمون انسان شبنورد باشد. 0 1 مهدی عبدالعلی پور 1402/8/18 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 76 تو از آن خوشی که به نابینائی من بخندی اما آیا تو بینایی که از دیدن تباهی خویش ناتوانی؟ 0 31 مریم محسنیزاده 1404/1/17 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 70 آنگاه که خرد را سودی نیست، خردمندی دردمندی است. 0 9 فاطمه شاهواری 1403/6/8 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 128 کاش هرگز ترا ندیده بودم. از این پیش، بامدادِ روشنِ من بودی و اکنون، شبِ ظلمتِ بیانتهای من. 0 37 مریم محسنیزاده 1404/1/18 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 87 تنها زمان است که میتواند راستان را بنماید و روزی نادرستان را برملا سازد. 0 2 مریم محسنیزاده 1404/1/20 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 145 _ از مردی کور، امید چه پاداشی میتوان داشت؟ _ مرد، کلام من کور نیست. 0 7 مریم محسنیزاده 1404/1/17 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 56 ادیپوس: "فرزندان، من در غم شمایم. باور کنید که از تمامی خواست شما و از تمامی رنجی که میبرید آگاهم. و تا آنگاه که شما دردمندید، هرگز کسی دردمندتر از من نیست." 0 3 مریم محسنیزاده 1404/1/18 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 74 تو خود دشمن خویشتنی. 1 4 مریم محسنیزاده 1404/1/17 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 58 ادیپوس: "... به محنت آنان بیشتر میاندیشم تا زندگی خویش." 0 2 مریم محسنیزاده 1404/1/21 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 293 توانگر میتوان بود، پادشاه میتوان بود، اما اگر دلشاد نباشی عظمت تو به سایهٔ دود ناچیزی نمیارزد. 0 1 مریم محسنیزاده 1404/1/21 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 307 تراژدی پیش از هر چیز یک اثر دراماتیک است. 0 5 مریم محسنیزاده 1404/1/20 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 148 آگاهی پیش از عمل مایه ایمنی است. 0 5 علی نورانی 1403/11/14 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 106 یوکاسته: ترس؟ مرد را با ترس چه کار است؟ تصادف بر زندگی ما فرمان میراند و آینده را هر گز نمیتوان دانست. باید هر چه بهتر زیست از روزی به روز دیگر. به زنی گرفتن مادر نباید تو را بترساند. ای بسا خوابها که کسی میبیند. برای تحمل زندگی باید چنین چیزهایی را نادیده گرفت. 0 1 مریم محسنیزاده 1404/1/18 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 137 پس بدانید که انسان فانی باید همیشه فرجام را بنگرد و هیچکس را نمیتوان سعادتمند دانست، مگر آنگاه که قرین سعادت در گور بیارمد. 0 1 مریم محسنیزاده 1404/1/18 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 125 ادیپوس: "ای رنج! کجا هستم؟ آیا این صدای من است که در هوا سرگردان است؟ دست تقدیر مرا به کجا میراند؟" 0 1 مریم محسنیزاده 1404/1/17 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 9 بجویید تا بیابید. آن را که باز نجویند، نیابند. 0 0
بریدههای کتاب افسانه های تبای مهدی عبدالعلی پور 1402/8/26 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 232 0 7 مریم محسنیزاده 1404/1/18 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 72 تیرزیاس: "نیازی به گریز نیست. حقیقت جانپناه من است." 0 1 مهدی عبدالعلی پور 1402/8/18 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 126 آنگاه که همه چیز نازیباست، دیدگان را چه حاصل؟ آیا می توانم چشم به زیبایی بگشایم؟ و در آرزوی منظری یا ندائی خوش باشم؟ 0 8 مریم محسنیزاده 1404/1/17 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 9 (ادیپوس) میخواهد بداند زیرا نمیتواند که نخواهد. آنگاه که میگوید:" نمیتوانم حقیقت را ندانسته رها کنم." جوهر جانش را برملا میسازد. میل به دانستن در وی آتشی است سرکش و غریزی و این کیفیت خود را از همان آغاز کار عیان میکند. 0 1 مریم محسنیزاده 1404/1/17 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 16 اطلس برادر دیگر پرومتئوس که به جنگ با خدایان برخاسته بود، کیفر دردناکی یافت. پادآفره او آن شد که در کرانهٔ جهان تا ابد بر پای ایستد و گنبد مینای آسمان را بر دوش بدارد. دانایان نیز چون اویند. ای بسا که باید بار سنگین رنجهای مینوی را بر دوش کشند، تا ستارگان رهنمون انسان شبنورد باشد. 0 1 مهدی عبدالعلی پور 1402/8/18 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 76 تو از آن خوشی که به نابینائی من بخندی اما آیا تو بینایی که از دیدن تباهی خویش ناتوانی؟ 0 31 مریم محسنیزاده 1404/1/17 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 70 آنگاه که خرد را سودی نیست، خردمندی دردمندی است. 0 9 فاطمه شاهواری 1403/6/8 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 128 کاش هرگز ترا ندیده بودم. از این پیش، بامدادِ روشنِ من بودی و اکنون، شبِ ظلمتِ بیانتهای من. 0 37 مریم محسنیزاده 1404/1/18 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 87 تنها زمان است که میتواند راستان را بنماید و روزی نادرستان را برملا سازد. 0 2 مریم محسنیزاده 1404/1/20 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 145 _ از مردی کور، امید چه پاداشی میتوان داشت؟ _ مرد، کلام من کور نیست. 0 7 مریم محسنیزاده 1404/1/17 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 56 ادیپوس: "فرزندان، من در غم شمایم. باور کنید که از تمامی خواست شما و از تمامی رنجی که میبرید آگاهم. و تا آنگاه که شما دردمندید، هرگز کسی دردمندتر از من نیست." 0 3 مریم محسنیزاده 1404/1/18 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 74 تو خود دشمن خویشتنی. 1 4 مریم محسنیزاده 1404/1/17 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 58 ادیپوس: "... به محنت آنان بیشتر میاندیشم تا زندگی خویش." 0 2 مریم محسنیزاده 1404/1/21 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 293 توانگر میتوان بود، پادشاه میتوان بود، اما اگر دلشاد نباشی عظمت تو به سایهٔ دود ناچیزی نمیارزد. 0 1 مریم محسنیزاده 1404/1/21 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 307 تراژدی پیش از هر چیز یک اثر دراماتیک است. 0 5 مریم محسنیزاده 1404/1/20 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 148 آگاهی پیش از عمل مایه ایمنی است. 0 5 علی نورانی 1403/11/14 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 106 یوکاسته: ترس؟ مرد را با ترس چه کار است؟ تصادف بر زندگی ما فرمان میراند و آینده را هر گز نمیتوان دانست. باید هر چه بهتر زیست از روزی به روز دیگر. به زنی گرفتن مادر نباید تو را بترساند. ای بسا خوابها که کسی میبیند. برای تحمل زندگی باید چنین چیزهایی را نادیده گرفت. 0 1 مریم محسنیزاده 1404/1/18 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 137 پس بدانید که انسان فانی باید همیشه فرجام را بنگرد و هیچکس را نمیتوان سعادتمند دانست، مگر آنگاه که قرین سعادت در گور بیارمد. 0 1 مریم محسنیزاده 1404/1/18 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 125 ادیپوس: "ای رنج! کجا هستم؟ آیا این صدای من است که در هوا سرگردان است؟ دست تقدیر مرا به کجا میراند؟" 0 1 مریم محسنیزاده 1404/1/17 افسانه های تبای سوفوکلس 4.8 10 صفحۀ 9 بجویید تا بیابید. آن را که باز نجویند، نیابند. 0 0