بریدههای کتاب افسانه های تبای مریم محسنیزاده 1404/1/20 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 148 آگاهی پیش از عمل مایه ایمنی است. 0 5 علی نورانی 1403/11/14 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 106 یوکاسته: ترس؟ مرد را با ترس چه کار است؟ تصادف بر زندگی ما فرمان میراند و آینده را هر گز نمیتوان دانست. باید هر چه بهتر زیست از روزی به روز دیگر. به زنی گرفتن مادر نباید تو را بترساند. ای بسا خوابها که کسی میبیند. برای تحمل زندگی باید چنین چیزهایی را نادیده گرفت. 0 1 مریم محسنیزاده 1404/1/18 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 137 پس بدانید که انسان فانی باید همیشه فرجام را بنگرد و هیچکس را نمیتوان سعادتمند دانست، مگر آنگاه که قرین سعادت در گور بیارمد. 0 1 مریم محسنیزاده 1404/1/18 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 125 ادیپوس: "ای رنج! کجا هستم؟ آیا این صدای من است که در هوا سرگردان است؟ دست تقدیر مرا به کجا میراند؟" 0 1 مریم محسنیزاده 1404/1/17 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 9 بجویید تا بیابید. آن را که باز نجویند، نیابند. 0 0 مریم محسنیزاده 1404/1/17 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 16 دانایی رنج است برای دانایان و رهایی است برای همگان. 0 2 مریم محسنیزاده 1404/1/17 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 11 "دانایی گُریز از تنهایی است" آندره یونار 0 0 سید امیرحسین هاشمی 1404/1/26 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 58 سر چشمهٔ هلاک شهر ما در هدر کردن خون است. 2 19 mohamad.shahqasy 1403/6/24 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 119 هر نسلی از آدمیان به نیستی میگراید. مردی را به من بنمایید که سعادت او از رویایی خوش که بیداری تلخ گونهای در پی دارد،برتر باشد. 0 0 مریم محسنیزاده 1404/1/20 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 142 سه خداوند_ زمان و رنج و نژاد پادشاهانه صبوری را به من آموختند. 0 1 علی نورانی 1403/11/13 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 70 تیرزیاس: سخنان خردمندانهایست. اما آن گاه که خرد را سودی نیست، خردمندی دردمندی است. چرا من این را از یاد بردم؟ که میدانست؟ هرگز نمیبایست میآمدم. 0 0 مریم محسنیزاده 1404/1/17 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 9 چون نخواستم به هیچ پیکی دل قوی دارم، اکنون اینجایم تا به تن خود بدانم 0 0 مریم محسنیزاده 1404/1/17 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 15 پاندورا تا به زمین رسید، از کنجکاوی دیوانهوار و عشقی که به دانستن داشت، به اغوای آتنه، الههٔ دانایی و خرد، در سبویی را که خدایان به وی هدیه داده بودند گشود. رنجهای هولانگیز از آن گریختند و زمین ما را فراگرفتند. تنها امید در سبو ماند. 0 0 بهارفلاح🌺⭐ 1404/4/8 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 126 آنگاه که همه چیز نازیباست،دیدگان را چه حاصل؟! 1 95 احمد بابائی 4 روز پیش افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 70 آنگاه که خِرَد را سودی نیست، خردمندی دردمندی است. 0 18 روشنا 1404/4/30 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 253 آه! پول! انسان چیزی شومتر از آن نیافریده است. اوست که شهرها را تباه میکند، اوست که خانوادهها را میپراکند، اوست که شرافت قضات و تقوای زنان را بر باد میدهد. دروغ و بیشرمی زادگان اویند و هم اوست که نفرت پنهان به ایزدان را در قلبها جای میدهد. 0 20 روشنا 1404/4/31 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 262 اما ستمگران از هر سعادتی برخوردارند- و از آن میان از سعادت کر بودن نیز. 0 16 مهدی عبدالعلی پور 1402/8/26 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 232 0 7 مریم محسنیزاده 1404/1/18 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 72 تیرزیاس: "نیازی به گریز نیست. حقیقت جانپناه من است." 0 1 مهدی عبدالعلی پور 1402/8/18 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 126 آنگاه که همه چیز نازیباست، دیدگان را چه حاصل؟ آیا می توانم چشم به زیبایی بگشایم؟ و در آرزوی منظری یا ندائی خوش باشم؟ 0 8
بریدههای کتاب افسانه های تبای مریم محسنیزاده 1404/1/20 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 148 آگاهی پیش از عمل مایه ایمنی است. 0 5 علی نورانی 1403/11/14 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 106 یوکاسته: ترس؟ مرد را با ترس چه کار است؟ تصادف بر زندگی ما فرمان میراند و آینده را هر گز نمیتوان دانست. باید هر چه بهتر زیست از روزی به روز دیگر. به زنی گرفتن مادر نباید تو را بترساند. ای بسا خوابها که کسی میبیند. برای تحمل زندگی باید چنین چیزهایی را نادیده گرفت. 0 1 مریم محسنیزاده 1404/1/18 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 137 پس بدانید که انسان فانی باید همیشه فرجام را بنگرد و هیچکس را نمیتوان سعادتمند دانست، مگر آنگاه که قرین سعادت در گور بیارمد. 0 1 مریم محسنیزاده 1404/1/18 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 125 ادیپوس: "ای رنج! کجا هستم؟ آیا این صدای من است که در هوا سرگردان است؟ دست تقدیر مرا به کجا میراند؟" 0 1 مریم محسنیزاده 1404/1/17 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 9 بجویید تا بیابید. آن را که باز نجویند، نیابند. 0 0 مریم محسنیزاده 1404/1/17 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 16 دانایی رنج است برای دانایان و رهایی است برای همگان. 0 2 مریم محسنیزاده 1404/1/17 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 11 "دانایی گُریز از تنهایی است" آندره یونار 0 0 سید امیرحسین هاشمی 1404/1/26 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 58 سر چشمهٔ هلاک شهر ما در هدر کردن خون است. 2 19 mohamad.shahqasy 1403/6/24 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 119 هر نسلی از آدمیان به نیستی میگراید. مردی را به من بنمایید که سعادت او از رویایی خوش که بیداری تلخ گونهای در پی دارد،برتر باشد. 0 0 مریم محسنیزاده 1404/1/20 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 142 سه خداوند_ زمان و رنج و نژاد پادشاهانه صبوری را به من آموختند. 0 1 علی نورانی 1403/11/13 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 70 تیرزیاس: سخنان خردمندانهایست. اما آن گاه که خرد را سودی نیست، خردمندی دردمندی است. چرا من این را از یاد بردم؟ که میدانست؟ هرگز نمیبایست میآمدم. 0 0 مریم محسنیزاده 1404/1/17 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 9 چون نخواستم به هیچ پیکی دل قوی دارم، اکنون اینجایم تا به تن خود بدانم 0 0 مریم محسنیزاده 1404/1/17 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 15 پاندورا تا به زمین رسید، از کنجکاوی دیوانهوار و عشقی که به دانستن داشت، به اغوای آتنه، الههٔ دانایی و خرد، در سبویی را که خدایان به وی هدیه داده بودند گشود. رنجهای هولانگیز از آن گریختند و زمین ما را فراگرفتند. تنها امید در سبو ماند. 0 0 بهارفلاح🌺⭐ 1404/4/8 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 126 آنگاه که همه چیز نازیباست،دیدگان را چه حاصل؟! 1 95 احمد بابائی 4 روز پیش افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 70 آنگاه که خِرَد را سودی نیست، خردمندی دردمندی است. 0 18 روشنا 1404/4/30 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 253 آه! پول! انسان چیزی شومتر از آن نیافریده است. اوست که شهرها را تباه میکند، اوست که خانوادهها را میپراکند، اوست که شرافت قضات و تقوای زنان را بر باد میدهد. دروغ و بیشرمی زادگان اویند و هم اوست که نفرت پنهان به ایزدان را در قلبها جای میدهد. 0 20 روشنا 1404/4/31 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 262 اما ستمگران از هر سعادتی برخوردارند- و از آن میان از سعادت کر بودن نیز. 0 16 مهدی عبدالعلی پور 1402/8/26 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 232 0 7 مریم محسنیزاده 1404/1/18 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 72 تیرزیاس: "نیازی به گریز نیست. حقیقت جانپناه من است." 0 1 مهدی عبدالعلی پور 1402/8/18 افسانه های تبای سوفوکلس 4.7 16 صفحۀ 126 آنگاه که همه چیز نازیباست، دیدگان را چه حاصل؟ آیا می توانم چشم به زیبایی بگشایم؟ و در آرزوی منظری یا ندائی خوش باشم؟ 0 8