بریده‌ کتاب‌های مومو

بریدۀ کتاب

صفحۀ 24

کاری که موموی کوچک بهتر از هر کسی بلد بود: گوش دادن به حرف دیگران بود. شاید بعضی از خوانندگان فکر کنند خب اینکه چیز مهمی نیست هر کسی میتواند گوش بدهد. ولی تصورشان اشتباه است چون گوش دادن واقعی فقط از تعداد کمی از آدمها بر می آید و مومو در گوش دادن راستی راستی بینظیر بود و کسی نمی توانست به گرد پایش برسد. مومو طوری با دقت گوش میداد که در ذهن آدمهای احمق و نادان یکهویی فکرهای زیرکانه ای جرقه میزد نه اینکه مومو چیزی گفته یا سؤالی کرده باشد و این طوری طرف را به فکر انداخته .باشد نه مومو فقط می‌نشست و سراپا گوش میشد با تمام وجودش گوش میداد. در آن حال با چشمهای درشت و سیاهش زل میزد به آدم و آدم یکهو احساس میکرد که به فکرهای جالبی دست پیدا کرده است فکرهایی که همیشه در مغزش بوده اند و او تا آن موقع از وجودشان بی خبر بوده. مومو طوری گوش میداد که آدمهای دودل و ناامید یکهو دقیق میدانستند چه میخواهند و باید دنبال چه .باشند یا مثلاً خجالتی ها و ترسوها یکهویی احساس میکردند با شهامت و نترس شده اند یا مثلاً آدمهای غمگین و افسرده احساس خوشبختی و شادمانی میکردند.