بریدههای کتاب رقص گراز farah 1403/11/8 رقص گراز 3.3 4 صفحۀ 80 _ ببین پسرجان، هرجای دنیا آسمان مخصوص به خودش را دارد. اینکه میگویند آسمان همهجا یکرنگ است، چرت محض است. این حرفها حرف بدبخت بیچاره هایی است که ناچارند تا دم مرگ یک جا بمانند. با این حرف ها میخواهند به خودشان دلداری بدهند 0 4 ♡dely 1404/4/2 رقص گراز 3.3 4 صفحۀ 44 خداحافظی که کردیم همان جا ایستادم تا دور شدنش را تماشا کنم. همانطور که دور میشد دست تکان داد و گفت:«هیچ وقت فانوست را خاموش نکن...» 0 2 ♡dely 1404/4/2 رقص گراز 3.3 4 صفحۀ 43 دخترک لبخند زد و گفت: «قول بده هیچ وقت فانوست را خاموش نکنی.خب؟» حرفهایش آنقدر پرت و پلا بود که بتواند مدتی بختییهایم را از یادم ببرد خوش خوشکی گفتم: «خیالت تخت. هیچ وقت خاموشش نمیکنم.» گفتم:«اگر میدانستی من چه حال و روزی دارم،هیچ وقت سراغم نمیآمدی.» دخترک با پوزخند نگاهم کرد و گفت: «نکند کشتیهایت غرق شده» خندید و گفت: «شاید هم چراغ فانوست سوخته!». ـ کاش اینطوری بود.کاش...! 0 1 ♡dely 1404/4/2 رقص گراز 3.3 4 صفحۀ 72 شاید خاصیت گور باشد. همین که پای پا تویش بگذاری،ولو یک لحظه،جوری رویت اثر میگذارد که انگار هیچ وقت زنده نبودهای. 0 6 ♡dely 1404/4/2 رقص گراز 3.3 4 صفحۀ 121 ـ کتاب که وقت و بیوقت نمیشناسد جوان. پیرمرد رو به من میکند و با لحن پدر لسوزی که پسر نااهلش را به مطالعه تشویق میکند،میگوید: «همیشه کتاب بخوان. کتاب چیز خوبی است.» 0 4 ♡dely 1404/4/2 رقص گراز 3.3 4 صفحۀ 101 چند باری که کتاب را ورق زدم و صفحههای با نقش گل و مرغ را خواندم،شعر را پیدا کردم: چون چرخ به کام یک خردمند نگشت تو خواه فلک هفت شمُر،خواهی هشت چون باید مُرد و آرزوها هم هِشت چه مور خورَد به گور و چه گرگ به دشت 0 6 farah 1403/11/8 رقص گراز 3.3 4 صفحۀ 72 گفت: ولی هیچجا،دنیای زندهها نمیشه. جوری گفت که انگار راستیراستی یکبار مرده و دوباره زنده شده. رخت و لباسش آن قدر خاک و خُلی شده بود که انگار یک سال تمام توی گور بوده. شاید خاصیت گور باشد. همین که پا تویش بگذاری، ولو یک لحظه، جوری رویت اثر میگذارد که انگار هیچوقت زنده نبودهای . 0 3 ♡dely 1404/4/2 رقص گراز 3.3 4 صفحۀ 43 ـ دنیای آدم بزرگها همش پر از غم و ناراحتی است. 3 12
بریدههای کتاب رقص گراز farah 1403/11/8 رقص گراز 3.3 4 صفحۀ 80 _ ببین پسرجان، هرجای دنیا آسمان مخصوص به خودش را دارد. اینکه میگویند آسمان همهجا یکرنگ است، چرت محض است. این حرفها حرف بدبخت بیچاره هایی است که ناچارند تا دم مرگ یک جا بمانند. با این حرف ها میخواهند به خودشان دلداری بدهند 0 4 ♡dely 1404/4/2 رقص گراز 3.3 4 صفحۀ 44 خداحافظی که کردیم همان جا ایستادم تا دور شدنش را تماشا کنم. همانطور که دور میشد دست تکان داد و گفت:«هیچ وقت فانوست را خاموش نکن...» 0 2 ♡dely 1404/4/2 رقص گراز 3.3 4 صفحۀ 43 دخترک لبخند زد و گفت: «قول بده هیچ وقت فانوست را خاموش نکنی.خب؟» حرفهایش آنقدر پرت و پلا بود که بتواند مدتی بختییهایم را از یادم ببرد خوش خوشکی گفتم: «خیالت تخت. هیچ وقت خاموشش نمیکنم.» گفتم:«اگر میدانستی من چه حال و روزی دارم،هیچ وقت سراغم نمیآمدی.» دخترک با پوزخند نگاهم کرد و گفت: «نکند کشتیهایت غرق شده» خندید و گفت: «شاید هم چراغ فانوست سوخته!». ـ کاش اینطوری بود.کاش...! 0 1 ♡dely 1404/4/2 رقص گراز 3.3 4 صفحۀ 72 شاید خاصیت گور باشد. همین که پای پا تویش بگذاری،ولو یک لحظه،جوری رویت اثر میگذارد که انگار هیچ وقت زنده نبودهای. 0 6 ♡dely 1404/4/2 رقص گراز 3.3 4 صفحۀ 121 ـ کتاب که وقت و بیوقت نمیشناسد جوان. پیرمرد رو به من میکند و با لحن پدر لسوزی که پسر نااهلش را به مطالعه تشویق میکند،میگوید: «همیشه کتاب بخوان. کتاب چیز خوبی است.» 0 4 ♡dely 1404/4/2 رقص گراز 3.3 4 صفحۀ 101 چند باری که کتاب را ورق زدم و صفحههای با نقش گل و مرغ را خواندم،شعر را پیدا کردم: چون چرخ به کام یک خردمند نگشت تو خواه فلک هفت شمُر،خواهی هشت چون باید مُرد و آرزوها هم هِشت چه مور خورَد به گور و چه گرگ به دشت 0 6 farah 1403/11/8 رقص گراز 3.3 4 صفحۀ 72 گفت: ولی هیچجا،دنیای زندهها نمیشه. جوری گفت که انگار راستیراستی یکبار مرده و دوباره زنده شده. رخت و لباسش آن قدر خاک و خُلی شده بود که انگار یک سال تمام توی گور بوده. شاید خاصیت گور باشد. همین که پا تویش بگذاری، ولو یک لحظه، جوری رویت اثر میگذارد که انگار هیچوقت زنده نبودهای . 0 3 ♡dely 1404/4/2 رقص گراز 3.3 4 صفحۀ 43 ـ دنیای آدم بزرگها همش پر از غم و ناراحتی است. 3 12