بریده‌های کتاب ارباب حلقه ها؛ یاران حلقه

شهامت در غیر محتمل‌ترین جاها پیدا می‌شود.

ریشه های عمیق را سرما نمی زند.

هیچ‌چیز از همان ابتدا اهریمنی نیست.

لگولاس گفت:(( افسوس که چه روزگار پرحماقتی است. اینجا همه دشمنان یک دشمن هستیم، آن وقت من باید با چشمان بسته راه بروم، در حالی که آفتابِ سرزمین جنگلی، زیر برگ‌هایی از طلا دل آدم را از شادی پر می‌کند.))

دستان کوچک، هنگامی که چشمان بزرگ متوجه جای دیگرند، وقایع بزرگ را رقم می‌زنند.

اما تنها پیمانه‌ای که دشمن می‌شناسد پیمانه‌ی شهوت است، شهوت برای قدرت؛ و چنین درباره‌ی همه‌ی دل‌ها داوری می‌کند.

سرد بادا دست و قلب و استخوان، و سرد باد خواب در زیر سنگ هرگز مباد که برخیزد از روی بستر سنگی، ،هرگز تا آنکه خورشید رو به زوال گذارد و ماه فرو میرد، ستارگان در باد سیاه بمیرند، و بادا که تا آن هنگام اینجا بر روی طلا بیارمند، تا آنگاه که فرمانروای تاریکی دستش را برافرازد، روی دریای مرده و زمین پژمرده‌.

کسی که چیزی را می‌شکند تا دریابد آن‌چیز چیست، پای را از طریق حکمت بیرون نهاده.

هرچه از طلاست درخشان نیست، هرکه سرگردان است گم‌گشته نیست.

قایق خودبه‌خود برای کسی که آرام داخل آن می‌نشیند و دنبال دردسر هم نمی‌گردد، گرفتاری درست میکند.

دستان کوچک، هنگامی که چشمان بزرگ متوجه جای دیگر اند، وقایع بزرگ را رقم می‌زنند...

خیلی از کسانی که زنده اند ، حقشان مرگ است .و خیلی از کسانی که می میردند حقشان زندگی است . تو می توانی این زندگی را به آنها ببخشی ؟ پس زیاد مشتاق نباش که در قضاوت ، مردم را به مرگ محکوم کنی . چون حتی خردمندترین آدم ها هم نمی توانند فرجام کار را ببینند .

گیملی گفت:«بی‌ایمان است آن‌کس که وقتی جاده تاریک میشود، سخن از وداع پیش بکشد.» الروند گفت:«شاید، اما بگذار آن‌کسی که فروافتادن شب را ندیده است، عهد و پیمان پاگذاشتن در تاریکی نبندد.» گیملی گفت:«اما سوگند خوردن ممکن است دلی را که به تزلزل گرفتار آمده نیرو ببخشد.» الروند گفت:«یا آن‌را درهم‌شکند.»

فریاد زد:((برپا، هابیت‌ها! صبح قشنگی است.)) پی‌پین یک چشمی‌ از گوشه‌ی بالای پتویش‌ نگاهی ‌انداخت و گفت:((چه چیزش زیباست؟ سام! صبحانه را برای ساعت ده و نیم آماده کن! آب حمام را گرم کرده‌ای؟)). پی‌پین با اختلاف مود‌ترین شخصیته(دوست ندارم کلمه‌ی مود رو استفاده کنم(مراجعه شود به پست *واژگان فارسی یا انگلیسی؟!) اما معادلی برای مود ندارم... پیشنهادی دارید بگید 😁🤝🏻)

مری خندید. «این اخطاری است به همه ما استرایدر تو هم برای همین از چوب استفاده کردی نه از دستت. پی پین پرسید: این ترانه را از کجا یاد گرفته بودی سام؟ من آن را هیچ وقت قبلاً نشنیده بودم.» سام من و من کنان چیزهایی گفت که دیگران نشنیدند. فرودو گفت: «تردید ندارم که آن را خودش ساخته توی این سفر سام گمگی را حسابی شناختم. اول توطئه گر بود حالا هم بذله گو است. یک دفعه میبینی تبدیل میشود به ساحر یا سلحشور.» سام گفت: امیدوارم این طور نشود نمیخواهم هیچ کدام از اینها باشم!»

مطابق رسم همیشگی‌اش در اوایل سفر، با خود اندیشید:((راه پیمایی تفریحی! چرا سواره نرفتم؟ همه‌ی رختخواب‌های پر نازنینم را به بگینزهای ساک‌ویل فروختم! ریشه‌ی این درخت‌ها لایق آنها بود.))