بریده‌ای از کتاب نشان حسن اثر لیلا مهدوی

Aylin𖧧

Aylin𖧧

1403/11/2

بریدۀ کتاب

صفحۀ 76

ادامه می‌دهم:«از صحبت‌های دیشب برادرم زید، می‌ترسم از بی‌وفایی.» مادر به نقطه‌ای خیره می‌شود. انگار که با خود خاطره‌ای را مرور کند. -تو از صلح حدیبیه چه می‌دانی، قاسم؟ پیش‌تر از این، از صلح پیامبر با جمعی از مشرکان، در محلی به نام حدیبیه، شنیده بودم؛ اما تمام دانسته‌هایم همین است. با تعجب به صورت مادر نگاه می‌کنم. سکوتم را که می‌بیند، می‌گوید:«ما خبر از آینده نداریم. نمی‌دانیم چه پیش خواهد آمد؛ اما پسرم! در پس هر گره‌ای حکمتی است. صلح حدیبیه‌ی پیامبر طبق آیات الهی بعد از ده سال زمینه‌ساز فتح مکه شد. شک نکن قاسم، که در پس‌پرده‌ی صلح پدرت حکمتی نهفته است که آن را بعدها درک خواهی کرد.»

ادامه می‌دهم:«از صحبت‌های دیشب برادرم زید، می‌ترسم از بی‌وفایی.» مادر به نقطه‌ای خیره می‌شود. انگار که با خود خاطره‌ای را مرور کند. -تو از صلح حدیبیه چه می‌دانی، قاسم؟ پیش‌تر از این، از صلح پیامبر با جمعی از مشرکان، در محلی به نام حدیبیه، شنیده بودم؛ اما تمام دانسته‌هایم همین است. با تعجب به صورت مادر نگاه می‌کنم. سکوتم را که می‌بیند، می‌گوید:«ما خبر از آینده نداریم. نمی‌دانیم چه پیش خواهد آمد؛ اما پسرم! در پس هر گره‌ای حکمتی است. صلح حدیبیه‌ی پیامبر طبق آیات الهی بعد از ده سال زمینه‌ساز فتح مکه شد. شک نکن قاسم، که در پس‌پرده‌ی صلح پدرت حکمتی نهفته است که آن را بعدها درک خواهی کرد.»

110

16

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.