بریدهای از کتاب ناقوس ها به صدا در می آیند اثر ابراهیم حسن بیگی
1403/7/8
صفحۀ 122
عبدالرحمن لب های خشکش را گشود و گفت: در عجبم که تو هنوز علی را نشناختهای؛ علی با همه ی خصومتی که با او دارم،مردی است که من به مروّت و مردانگیاش اعتراف میکنم.
عبدالرحمن لب های خشکش را گشود و گفت: در عجبم که تو هنوز علی را نشناختهای؛ علی با همه ی خصومتی که با او دارم،مردی است که من به مروّت و مردانگیاش اعتراف میکنم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.