بریدۀ کتاب

نرگس ها
بریدۀ کتاب

صفحۀ 41

وقتی که منور می‌زنند؛ وقتی که خمپاره می‌آید؛ وقتی که بمباران است؛ وقتی که گلوله‌ها نفس نفس می‌زنند؛ وقتی رود سرخ می‌بینی، پرده‌های گل می‌بینی، مغز و رگ و پی می‌بینی... وقتی که فواره‌های گردان خون می‌بینی... تو ثبت می‌کنی؛ کلید می‌زنی و ضبط میکنی؛ خونسرد و بادقت؛ مثل یک جراح، بی‌احساس؛ ظاهرا بی‌احساس؛ اما وقتی که دورتر رفتی، وقتی که در سنگر پناه گرفتی، حتما گریه می‌کنی! می‌دانم گریه می‌کنی!

وقتی که منور می‌زنند؛ وقتی که خمپاره می‌آید؛ وقتی که بمباران است؛ وقتی که گلوله‌ها نفس نفس می‌زنند؛ وقتی رود سرخ می‌بینی، پرده‌های گل می‌بینی، مغز و رگ و پی می‌بینی... وقتی که فواره‌های گردان خون می‌بینی... تو ثبت می‌کنی؛ کلید می‌زنی و ضبط میکنی؛ خونسرد و بادقت؛ مثل یک جراح، بی‌احساس؛ ظاهرا بی‌احساس؛ اما وقتی که دورتر رفتی، وقتی که در سنگر پناه گرفتی، حتما گریه می‌کنی! می‌دانم گریه می‌کنی!

13

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.