بریده‌ای از کتاب دختر فراری اثر پگ کرت

بریدۀ کتاب

صفحۀ 171

به تمام دفعاتی فکر کردم که یک کتاب من را از موقعیتی سخت نجات داده. از وقتی خواندن را یاد گرفته بودم، هر وقت به یک خانه جدید فرستاده می‌شدم، زود یک کارت عضویت کتابخانه می‌گرفتم. همیشه سعی می‌کردم حداقل دو کتاب نخوانده داشته باشم تا اگر خواستم از زندگی واقعیم فرار کنم، زندگی‌های تخیلی دیگری وجود داشته باشد که به آن‌ها پناه ببرم. کتاب‌ها باعث می‌شدند فکرهای جدیدی به ذهنم برسند و جنبه‌هایی از زندگی را که از آن‌ها خبر نداشتم نشانم می‌دادند و وقت‌هایی مثل الان که زندگی واقعی سخت می‌شد، پناهگاه من می‌شدند.

به تمام دفعاتی فکر کردم که یک کتاب من را از موقعیتی سخت نجات داده. از وقتی خواندن را یاد گرفته بودم، هر وقت به یک خانه جدید فرستاده می‌شدم، زود یک کارت عضویت کتابخانه می‌گرفتم. همیشه سعی می‌کردم حداقل دو کتاب نخوانده داشته باشم تا اگر خواستم از زندگی واقعیم فرار کنم، زندگی‌های تخیلی دیگری وجود داشته باشد که به آن‌ها پناه ببرم. کتاب‌ها باعث می‌شدند فکرهای جدیدی به ذهنم برسند و جنبه‌هایی از زندگی را که از آن‌ها خبر نداشتم نشانم می‌دادند و وقت‌هایی مثل الان که زندگی واقعی سخت می‌شد، پناهگاه من می‌شدند.

55

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.