بریدۀ کتاب
1403/5/11
صفحۀ 57
<< بابک من، قبل از رفتن، بوی شهادت میداد. برای همین جرأت نداشتم بروم در آغوشش بگیرم؛ میترسیدم احساسات پدرانه ام، کار دستم بدهد؛ میترسیدم حرفی بزنم و مانع رفتنش بشوم.>>
<< بابک من، قبل از رفتن، بوی شهادت میداد. برای همین جرأت نداشتم بروم در آغوشش بگیرم؛ میترسیدم احساسات پدرانه ام، کار دستم بدهد؛ میترسیدم حرفی بزنم و مانع رفتنش بشوم.>>
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.