بریدهای از کتاب تنهایی پر هیاهو اثر بهومیل هرابال
1403/11/8
صفحۀ 9
آموزشم چنان دیمی و ناخواسته بوده که نمیدانم کدام اندیشه برای خودم هست و کدام برای کتابها؛ در این سیوپنج سال گذشته اما فقط همینطور توانستهام با خودم و جهان اطرافم هماهنگ باشم. آخر وقتی میخوانم، واقعا نمیخوانم؛ جملهی زیبایی را میاندازم به دهانم و آن را مثل آبنبات میوهای میمکم، یا مثل لیکور ذرهذره مینوشمش تا اندیشهاش عین الکل در وجودم حل شود، در مغز و قلبم نفوذ کند و در رگهایم جریان یابد و برسد به منتهای دانهدانهی عروقم.
آموزشم چنان دیمی و ناخواسته بوده که نمیدانم کدام اندیشه برای خودم هست و کدام برای کتابها؛ در این سیوپنج سال گذشته اما فقط همینطور توانستهام با خودم و جهان اطرافم هماهنگ باشم. آخر وقتی میخوانم، واقعا نمیخوانم؛ جملهی زیبایی را میاندازم به دهانم و آن را مثل آبنبات میوهای میمکم، یا مثل لیکور ذرهذره مینوشمش تا اندیشهاش عین الکل در وجودم حل شود، در مغز و قلبم نفوذ کند و در رگهایم جریان یابد و برسد به منتهای دانهدانهی عروقم.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.