بریدۀ کتاب

هدیه

هدیه

1403/3/14

شفق در خم جاده‌ ی بی‌ رهگذر
بریدۀ کتاب

صفحۀ 61

دوست داشتم همه‌چیز همانطور که هست بماند،چون این هم میل مشترک آدم‌هایی است که همه‌چیزشان را باخته‌اند،رگ و ریشه‌شان را،توان زایش دوباره‌شان را.شاید حرکت کنند،اینجا و آنجا بروند،بکوچند،آواره باشند،اما در همان حالِ گذار هم دچار یک‌جور سکونند؛دقیقا چون ریشه در جایی ندارند،پس تحرکی هم به آن معنا ندارند،از تغییر واهمه دارند،و عوض آنکه در جست‌وجوی خاک باشند،به هرچیزی تکیه می‌کنند.

دوست داشتم همه‌چیز همانطور که هست بماند،چون این هم میل مشترک آدم‌هایی است که همه‌چیزشان را باخته‌اند،رگ و ریشه‌شان را،توان زایش دوباره‌شان را.شاید حرکت کنند،اینجا و آنجا بروند،بکوچند،آواره باشند،اما در همان حالِ گذار هم دچار یک‌جور سکونند؛دقیقا چون ریشه در جایی ندارند،پس تحرکی هم به آن معنا ندارند،از تغییر واهمه دارند،و عوض آنکه در جست‌وجوی خاک باشند،به هرچیزی تکیه می‌کنند.

158

14

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.