بریده‌ای از کتاب صدسال تنهایی اثر گابریل گارسیا مارکز

-leo

-leo

3 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 252

از خود می‌پرسید آیا بهتر نبود که می‌رفت و در قبر خود می‌خوابید و می‌گذاشت رویش خاک بریزند. بدون وحشت از خدا می‌پرسید که آیا واقعا خیال می‌کند مخلوقاتش از آهن درست شده اند که بتوانند این همه درد و بدبختی را تاب بیاورند؟

از خود می‌پرسید آیا بهتر نبود که می‌رفت و در قبر خود می‌خوابید و می‌گذاشت رویش خاک بریزند. بدون وحشت از خدا می‌پرسید که آیا واقعا خیال می‌کند مخلوقاتش از آهن درست شده اند که بتوانند این همه درد و بدبختی را تاب بیاورند؟

2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.