بریده‌ای از کتاب فارنهایت 451 اثر ری بردبری

فاطیما

فاطیما

1403/6/22

بریدۀ کتاب

صفحۀ 53

و یادش آمد که آن موقع فکر می‌کرد اگر او بمیرد، بدون شک گریه نخواهد کرد. چون انگار آدم ناشناسی مرده بود، عابری در خیابان، عکسی در روزنامه، و ناگهان این فکر به نظرش چنان اشتباه آمده بود که زده بود زیر گریه. گریه‌اش به خاطر مرگ نبود، از فکر گریه‌نکردن برای مرگ گریه‌اش گرفته بود.

و یادش آمد که آن موقع فکر می‌کرد اگر او بمیرد، بدون شک گریه نخواهد کرد. چون انگار آدم ناشناسی مرده بود، عابری در خیابان، عکسی در روزنامه، و ناگهان این فکر به نظرش چنان اشتباه آمده بود که زده بود زیر گریه. گریه‌اش به خاطر مرگ نبود، از فکر گریه‌نکردن برای مرگ گریه‌اش گرفته بود.

8

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.