بریدهای از کتاب نا اثر مریم برادران حقیر
1404/6/9
صفحۀ 70
سید محمدباقر او را در آغوش کشید و و در حالی که صورتش خیس اشک بود، با تبسم پرسید:"حبیبی حالا که چهار سال محضر استاد ما را درک کردی، بگو بدانم او اعلم است یا آقای داماد؟" آقا موسی خندید و گفت:"خودت از هر دو نفرشان اعلمی. به مادرم گفتهام از تو تقلید کند، سیدی"
سید محمدباقر او را در آغوش کشید و و در حالی که صورتش خیس اشک بود، با تبسم پرسید:"حبیبی حالا که چهار سال محضر استاد ما را درک کردی، بگو بدانم او اعلم است یا آقای داماد؟" آقا موسی خندید و گفت:"خودت از هر دو نفرشان اعلمی. به مادرم گفتهام از تو تقلید کند، سیدی"
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.