بریدهای از کتاب حکایت دولت و فرزانگی اثر مارک فیشر
2 روز پیش
صفحۀ 8
وقتی سر کار بود خودش را از همه ی جهان جدا می دید ، گویی در کشوری بیگانه بود ، ناتوان از تکلم به زبان آنها.
وقتی سر کار بود خودش را از همه ی جهان جدا می دید ، گویی در کشوری بیگانه بود ، ناتوان از تکلم به زبان آنها.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.