بریدهای از کتاب من اینجا نمی مانم: خاطراتی از غلام حسین افشردی (حسن باقری) اثر علی اکبری
1403/1/17
صفحۀ 13
در دفتر خاطرات دوران سربازیاش دیدم که نوشته بود: خیلی خسته بودم، طوری که تمام بدنم کوفته شده بود. از فرط خستگی، فکر کردم یک چرتی بزنم، بعد بیدار شوم و نمازم را بخوانم، اما به علت خستگی بیش از حد، خوابم طولانی شد. وقتی بیدار شدم، دیدم ساعت از نیمه شب گذشته و نمازم قضا شده است. اینقدر از این که نمازم قضا شده، ناراحت و عصبانی شدم که چندین بار سرم را به دیوار کوبیدم و گریه کردم و خودم را به شدت ملامت کردم. حال گریه و حزن و اندوه به من دست داده بود. ملامتی که بخاطر قضای نماز بود، تا یک هفته دست از سرم بر نداشت.
در دفتر خاطرات دوران سربازیاش دیدم که نوشته بود: خیلی خسته بودم، طوری که تمام بدنم کوفته شده بود. از فرط خستگی، فکر کردم یک چرتی بزنم، بعد بیدار شوم و نمازم را بخوانم، اما به علت خستگی بیش از حد، خوابم طولانی شد. وقتی بیدار شدم، دیدم ساعت از نیمه شب گذشته و نمازم قضا شده است. اینقدر از این که نمازم قضا شده، ناراحت و عصبانی شدم که چندین بار سرم را به دیوار کوبیدم و گریه کردم و خودم را به شدت ملامت کردم. حال گریه و حزن و اندوه به من دست داده بود. ملامتی که بخاطر قضای نماز بود، تا یک هفته دست از سرم بر نداشت.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.