بریدۀ کتاب

من برمی گردم
بریدۀ کتاب

صفحۀ 192

حبابه دستی به خالش میکشد و میگوید: «از این تعریف های افسانه ای بی سروته که نامش عشق است، دست بردار دخترم! عشق در نظر تو چیست؟ بندی در پا؟ اگر این گونه فکر میکنی باید بگویم که تو فرصت عاشقی را از دست داده ای عشق باید به تو فرصت پرواز بدهد. دردهای مزمن و همیشگی زخمهای عمیق و باز نامش عشق نیست. عشق موهبت پروردگار است اشتیاقی که خدا به بندگانش داده تا راه آسمان را به آنها نشان دهد، لذت عشق حقیقی را. گاهی گذشتن و رفتن برای رسیدن به معشوق حقیقی، اثبات عاشقی ست.» راست میگوید، من هیچ وقت عشق زمینی را نچشیده ام، حق باحبابه است عشق من به هارون چون سراب بود.

حبابه دستی به خالش میکشد و میگوید: «از این تعریف های افسانه ای بی سروته که نامش عشق است، دست بردار دخترم! عشق در نظر تو چیست؟ بندی در پا؟ اگر این گونه فکر میکنی باید بگویم که تو فرصت عاشقی را از دست داده ای عشق باید به تو فرصت پرواز بدهد. دردهای مزمن و همیشگی زخمهای عمیق و باز نامش عشق نیست. عشق موهبت پروردگار است اشتیاقی که خدا به بندگانش داده تا راه آسمان را به آنها نشان دهد، لذت عشق حقیقی را. گاهی گذشتن و رفتن برای رسیدن به معشوق حقیقی، اثبات عاشقی ست.» راست میگوید، من هیچ وقت عشق زمینی را نچشیده ام، حق باحبابه است عشق من به هارون چون سراب بود.

10

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.