بریدهای از کتاب و تو برنگشتی اثر مارسلین لوریدان-ایوانس
1404/5/10
صفحۀ 47
دیگر از گاز خبری نبود.دیگر دهانهٔ گشوده ای در کار نبود که بتوانند دقیقه به دقیقه مارا درون آن بیندازند.ما دختران بیر کنائو از بزرگترین مرکز قتل عام نجات پیدا کرده بودیم.دیگر دودکشی در کار نبود.نه کورهٔ جسد سوزی،نه بوی جسد هایی که جزغاله میشد.برای همین بود که من،با اینکه مثل بید می لرزیدم ،زیر چادر هایی که میان برف برپا کرده بودیم آواز می خواندم.
دیگر از گاز خبری نبود.دیگر دهانهٔ گشوده ای در کار نبود که بتوانند دقیقه به دقیقه مارا درون آن بیندازند.ما دختران بیر کنائو از بزرگترین مرکز قتل عام نجات پیدا کرده بودیم.دیگر دودکشی در کار نبود.نه کورهٔ جسد سوزی،نه بوی جسد هایی که جزغاله میشد.برای همین بود که من،با اینکه مثل بید می لرزیدم ،زیر چادر هایی که میان برف برپا کرده بودیم آواز می خواندم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.